عليرضا موذني
نام پدر : محمدحسن
دانشگاه : مركز تربيت معلم شهيد مطهري شيراز
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : تربيت معلم
مكان تولد : شيراز (فارس)
تاريخ تولد : 1334/11/05
تاريخ شهادت : 1365/10/19
مكان شهادت : شلمچه
عمليات : كربلاي 5

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید عزیزمان افتخار و عزت مان ، معلم اخلاق و بسیجی عاشق و دلسوخته مان لبخندی که نگشوده بسته شد. علیرضا مؤذنی در سال 1345 در یازدهمین روز مرداد ماه دیده به جهان فانی گشود. و در یکی از قدیمی ترین محله های شهر شیراز زندگی خود را شروع کرد و خیلی زود نشان داد که با خیلی از کودکان هم سن و سال خودش فرق دارد. بتدریج که بزرگتر می شد، حالات و رفتارش بیشتر نمایانگر روح بلند پروازش بود خیلی زود، زودتر از زمان طبیعی به نماز و روزه گرفتن علاقه نشان داد، علاقه عجیبی به کسب علم و معلومات داشت با ورود به دبستان و شروع دوره ابتدائی هوش و استعداد خود را بیشتر نمایانگر ساخت. در رفتارش و سخنانش اصالت خاصی به چشم می خورد برخوردش و حالاتش پرمعنا و سرشار از مظلومیت بود، دوران ابتدائی را با موفقیت های هر ساله و با تأیید مدیران و آموزگاران خود نسبت به اخلاق و رفتارش طی کرد. دوران راهنمائی را با توشه ای پربار از مرحله ابتدائی آغاز نمود. باز با همان شور و شوق و با توجه به اینکه در این سالها به هنر نقاشی، ویترای کشش بخصوصی پیدا کرد و اوقات بیکاری را علاوه بر مطالعه به نقاشی و کارهای ویترای می گذراند. که در هنر نقاشی چنان مهارتی پیدا کرده بودکه باعث شگفتی همگان شده بود. حتی در زمان اوج بیدادگری رژیم طاغوتی و نشر فساد از سوی رژیم منحوس وی کاملاا بی توجه به تمام مظاهر دنیای مادی با روح پاک و عشق نهائیش بیش از قبل با خدای خود عهد و پیمان بسته و به ذکر نماز و دعا مشغول بود، علاقه ذاتیش به خاندان عصمت و طهارت باعث می شد. که در مراسم عزاداری مذهبی با حالات خاصی شرکت کند، سکوت و شرم و حیای او باعث شده بود که بسیاری از همسایگان با او ناآشنا باشند. در عین حال اینکه جذب وقار و ایمان او بودند چون او بیشتر در فکر معبودش بود تا دنیا. اواخر سال دوم راهنمائی مصادف بود با آغاز انقلاب و با شور و هیجان زایدالوصفی به تلاش و کوشش پرداخت و از هر طرف با دیگر دوستان سعی در به جریان انداختن انقلاب از محیط مدرسه داشت و با همه این تفاصیل باز درس و مدرسه را نادیده نمی گرفت. سال سوم راهنمائی را نیز با موفقیت و همزمان با آغاز انقلاب پشت سر گذاشت. دوره دبیرستان آغاز فعالیت چشمگیرش در انجمن اسلامی دبیرستان ابوذر بود و در زمانی که گروهک ها و عوامل فریب خورده سعی داشتند با توطئه های خود ایجاد نفاق و دودستگی نمایند به مبارزه با آنها پرداخت. مطابق گفته تمامی همراهان و آموزگاران و اولیاء دبیرستان در آن جوی که انجمن اسلامی می رفت تا با رکود و از هم گسستگی روبرو شده و کارآئی خود را از دست دهد. او بود که جان تازه ای به آن بخشید و با قبول مسئولیت تبلیغاتی انجمن، چنان قاطعانه و انقلابی برخورد نمود که هیج جای فعالیت و یا حرکتی برای هیچ کدام از گروه ها باقی نگذاشت. در همین دوران باز بخاطر عشق به اسلام، ایمان به انقلاب و رهبر و امام عزیز یار مستضعفان همکاری خود را با گروه مقاومت مسجد مسلم بن عقیل شروع کرد و شب ها را برای پاسداری از انقلاب و برقراری امنیت تا صبح به گشت می پرداخت. بعد از نقل مکان همکاری خود را با گروه مقاومت مسجدالرضا شروع نمود در این ایام که مصادف بود با حمله ناجوانمردانه بعثیون کافر به خاک و خطه میهن اسلامی مان دائم در تلاش بود. تا به هر نحوی که شده به جبهه رفته و به رزمندگان جان بر کف کمکی کند. همچنین از طریق انجمن اسلامی دبیرستان فعالیت همه جانبه را در جهت کمک رسانی به جبهه ها آغاز کرده بود و با راهنمائی های استادانه حضرت حجة الاسلام و مسلمین سید علی اصغر دستغیب کارآئی بهتری پیدا کرده بود. در ضمن این برنامه ها همراهی با گروه فرهنگی مسجد آتشی ها را قبول کرده تا از این طریق گام های بلندتر و استوارتر بردارد. بعد از مدتی دیگر ماندن را جایز ندانست و در سال آخر دبیرستان برای مدت سه ماه و نیم عازم جبهه های نبرد علیه ظلمت شد بعد از برگشت حال و هوای دیگری پیدا کرده و اکثر اوقات با تمامی وجود به جبهه فکر می کرد. دوباره فعالیت های خود را پس از برگشت ادامه داد. دبیرستان را پشت سرگذاشت جهت ورود به دانشگاه در کنکور شرکت کرد ولی به علت وقت کمی که برای مطالعه دروس داشت در امتحانات نتیجه دلخواه را بدست نیاورد ولی ناامید نشد و پیوسته می گفت در رشته پزشکی می خواهم ادامه تحصیل دهم. هم زمان با امتحان کنکور در امتحان ورودی تربیت معلم شرکت نمود که در رشته دینی و عربی مرکز تربیت معلم شهید مطهری قبول شد. در آغاز شروع کلاس ها بود که بار دیگر هوای جبهه و ندای یار او را فراخواند چون همان طور که بارها می گفت اگر ما نرویم پس چه کسی باید از اسلام و ایران دفاع کند برای مدت سه ماه دیگر در جبهه ماند بعد از عزیمت دیگر تاب ماندن نداشت، دانشگاه ، عشق زندگی، را همه در جبهه های جنگ علیه کافران و نامردمان می دانست با این تفکرات بود که بار دیگر در آغاز سال دوم تحصیلی عازم جبهه شد اما با دفعات قبل فرق داشت چون او خود می دانست که زمان موعود نزدیک است و این بار حتماً به هدف خود خواهد رسید. او همیشه در خانه می گفت به هر طریقی که می توانید به جبهه کمک کنید. حتی به مادرش می گفت شستن لباس رزمنده نوعی عبادت است. نگذارید پشت جبهه ها خالی بماند، این بار به مادر گفته بود من لباس زیاد دارم که دیگر برای من کوچک شده این ها را ببخشید ولی در حقیقت او لباس برایش کوچک نشده بود بلکه این جسم فانی بود که دیگر یارای قبول روح سرشار از عشق و سرکشش را نداشت. مدتی در جبهه بود که دستور عملیات کربلای 4 صادر شد قبل از عملیات چند روزی به شیراز آمد با همه خداحافظی می کرد با دوستان و همرزمان مسجد با هم کلاسان و با تمام اقوام، در عملیات کربلای 5 در لباس یک غواص و خط شکن شرکت داشت و در شب اول عملیات هنگام پش روی با ترکش خمپاره از ناحیه گردن مجروح شد و موقعی که همراهانش او را به پشت جبهه حمل می کردند سعی می کرد که با همان حال برگردد او را به قم منتقل کردند و پس از معالجه برای یک ماه به او استراحت دادند ولی قبول نکرد حتی نگذاشت که ما با خبر شویم مبادا نگران شده او را بازداریم. باری یک بار دیگر با همان جراحت به خط برگشت هنگام شروع عملیات کربلای پنج طبق گفته فرمانده محترم گردانشان با وجودی که او را از شرکت در حمله بازداشته بودند با طاقتی غیر قابل تصور و با التماس خود را همگام با دیگران نمود و در هنگامی که سینه آبها را می شکافت و سرما و موانع را یکی پس از دیگری پشت سرمی گذاشت با تیری از سوی جنایتکاران و کافران به ملکوت اعلی پیوست و همنشین پنج تن آل عبا شد. آری شهید علیرضا مؤذنی هنوز بر سر پیمان روزالست بود و جان بر سر همین پیمان داد عاشق بود و پیمانه عشق را از دست ساقی و معبود خویش گرفت. اما وظیفه ما چه خواهد بود، حال که چون او دیار شهیدان را زیارت نکرده ایم و هم نمی خواهیم از گروه بی خبران باشیم. چه باید بکنیم. آیا جز اینست که باید علی وار و زینب گونه پیام شیهدان را که از تبار حسینیان زمان است به گوش نسل های آینده تاریخ رسانید و آیا جز این است که باید حامی و یاور حسین زمان، پیرجماران بود و آیا جز اینست که باید تا آخرین نفس در اعتلای اسلام عزیز کوشید.


نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.