رضا حاجي بهرامي
نام پدر : قربانعلي
دانشگاه : علم و صنعت تهران
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : مهندسي صنايع
مكان تولد : تهران (تهران بزرگ)
تاريخ تولد : 1334
تاريخ شهادت : 1357/09/11
مكان شهادت : تهران
عمليات : تظاهرات عليه رژيم شاهنشاهي

رضا حاج بهرامی دانشجوی رشته صنایع علم و صنعت در سال ۱۳۳۴ پا به عرصه وجود نهاد. او اولین پسر خانواده بود. پدر رضا بسیار آرزو داشت که فرزند پسری داشته باشد که به یاران امام حسین ملحق نماید. در دوران طفولیت رضا بسیار مریض می شد.

رضا همیشه خود را مدیون جامعه می دید و هیچ گاه چیزی از جامعه برای خود نمی خواست و آن چه را می خواست و برای آن تلاش می کرد حقوق مستضعفین بود و آن چه خواسته اش بود، در عمل نشان داد. رضا در همان سنین کوچکی یکی از خصایص و صفات نیکویش سخاوت بود و آن چه را داشت سخاوتمندانه به دوستانش می داد.

رضا در سن ۷ سالگی به مدرسه اسلامی محمدی برای کسب تحصیل رفت و از همان کودکی آثار محبت، صداقت و خلوص در او نمایان بود. گاهی اوقات بعضی از دوستان خود را که نیاز داشتند به خانه می آورد و از پدرش درخواست می کرد که به آنان کمک نماید.

او همیشه با نمرات عالی رتبه اول یا دوم را حائز می شد.گویی رضا با رفتنش به دبستان، به مکتب امام صادق (ع) رفته است. کارش هم تحصیل بود و هم تبلیغ معارفه عالیه اسلام. دوره دبیرستان او هم همراه با درس خواندن زیاد و تبلیغات اسلامی بود و گاه و بی گاه به رژیم پهلوی اعتراضاتی می کرد و این اعتراضات را در انشاء هایی که می نوشت ظاهر می کرد و همیشه در آخر انشایش می نوشت: ما باید همیشه به این فکر باشیم که آینده درباره ما چگونه قضاوت خواهد کرد.

در آن زمان که وارد دانشگاه علم و صنعت شد، فعالیت های سیاسی خود را هم مخفی و هم علنی ادامه داد. در اولین سال ورودش به دانشگاه جشنی از طرف دانشکده برگزار شده بود. این گروه به محض شروع جشن سر و صدا و جنجال به راه می اندازند و مانع از اجرای برنامه می شوند در نتیجه گارد دانشگاه می آید و درهای سالن را می بندند تا آن ها را دستگیر کنند. بچه ها شیشه های سالن را می شکنند و فرار می کنند و در این درگیری ها بعضی دستگیر می شوند. رضا که رگ دستش به وسیله اصابت با شیشه بریده شده بود، دستگیر و به بازجویی برده می شود و ظاهرا چون پرونده ای نداشته، او را آزاد می کنند بدون این که توجهی به دست خون آلود او کنند. لذا با دست خونین پیاده راه بیمارستان را پیش می گیرد و وقتی به بیمارستان می رسد، دستش را می بندند که از خونریزی جلوگیری کنند و بعد می گویند فردا باید عمل شود. فردای آن روز که خانواده به بیمارستان رفتند، در حرف زدن احتیاط می کردند که مبادا ضبط صوتی در آن جا قرار داده باشند. بلاخره معالجه ادامه داشت تا دستش خوب شد. مبارزات آن ها سیاسی و مکتبی بوده و نه فقط برای اقتصاد و گرسنه بودن. با این که او از یک خانواده متوسط بود، این فقر و کمبود نبود که عامل این جنبش شده باشد بلکه او علیه استعماری که رشد فکری جامعه را نابود می کرد تلاش می نمود.

اولین مبارزه رضا در دانشگاه علیه این سرگرمی ها بود و بعد از آن مرحله رضا با زیرکی خاصی مخفیانه شروع به فعالیت کرد و با همکاری دوستانش برای ایجاد کتابخانه مسجد و سالن آمفی تئاتر و فیلم های آموزنده، در دسترس گذاشتن کتاب برای دانشجویان و مردم خارج از دانشگاه با تخفیف زیاد، نوشتن مقالات و انجام سخنرانی در مسجد دانشگاه و فعالیت های مذهبی و ایدئولوژیکی و آشنا کردن دانشجویان با خیانت های رژیم پهلوی و برای ایجاد هر برنامه فعالیت زیادی می کرد تا موافقت ریاست دانشگاه را کسب کند یا آن ها را در مقابل عمل انجام شده قرار می داد تا این که در سال ۱۳۵۶ در تظاهراتی که به مناسبت هفتمین روز کشتار طلاب قم برپا شده بود در خیابان نارمک اطراف دانشگاه با ۱۷ نفر دانشجوی دیگر دستگیر شده و به زندان قصر برده می شوند. در مدتی که زندان بود هرگاه با او ملاقات می کردیم او را شادان می دیدیم و هیچ گاه گله و شکایت نداشت و به تمام آنان که تصور می کردند با زندانی کردن او را ناراحت کرده اند پوزخند می زد.

هر بار که خانواده به زندان می رفتند، درخواست کتاب می کرد. کتاب عربی صرف و نحو می خواست، یک بار قرآن و بار دیگر المعجم الفهرس. در زندان هر اندازه که وقت می یافت عربی می خواند. وقتی خانواده از او سوال می کردند کدام آیات را مطالعه می کنی، می گفت: آیات تقوی و متقین و آیات جهاد را.

او همیشه شاد و خندان بود. با امیدواری زیاد. او در حالی که در زندان بود از خانواده اش درخواست کرد واحدهایش را بگیرند اگر چه نمی دانست کی آزاد می شود ولی لحظه ای در زندان بی کار و ناامید نبود. وقتی به ملاقاتش می رفتند جویای وضع خارج زندان می شد. او و دوستانش را در بین گروهی دزد و هروئینی و سایر زندانیان افکنده بودند و چون همیشه دوست داشت بین توده ها باشد و علل گمراهی ها را در اثر بدبختی ها و استضعاف می دانست با آنان برادرانه رفتار می کرد.

روزی می گفت: در اثر صحبت های ما دزدی که با ما در یک اطاق زندانی است می گوید: من هیچ گاه از خانه یک فرد متوسط دزدی نخواهم کرد اگر دزدی کنم به هتل هیلتون و خانه سرمایه داران خواهم رفت! رضا می خندید و می گفت: ما نتوانستیم به او بفهمانیم که دزدی نکن اما از حیث سیاسی روشن شده و می گفت که باید از خانه غلامرضاها و اشرف ها دزدید چون تمام اموالشان دزدی است. آن ها اموال امت را دزدیده اند که ملت ما فقیر شده اند!

او دوست داشت در بین مردم باشد و فعالیت کند و مثل همیشه تلاش کند یا هر چه قدرت در وجودش حس می کند از خواب و خوراکش کم کند. اصلا خواب و خوراک نمی فهمید. هنگام غذا خوردن بارها به تلفن پاسخ می گفت و بارها به مراجعین که به خانه می آمدند، پاسخ می داد و اصلا معلوم نمی شد آیا غذایش را خورده یا نه؟

روزی با عده ای از دوستانش در منزل گرد آمده بودند، آن ها خواستند کمی استراحت کنند رضا به اطاقی دیگر آمد و شروع به نوشتن مقاله ای نمود و به روشن کردن چهره ی رئیس دانشگاه پرداخت.

رضا آن قدر فعالیت می کرد که گاهی دوستانش می دیدند از خستگی روی چمن های دانشگاه خوابش برده! یک چنین رضای پر جنب و جوشی را در زندان افکنده بودند و مسلم است که او رنج می برد زیرا او می خواهد در بین مردم باشد و کار کند و لحظه ای نایستد.

در این جا نکته ای به خاطرم آمد که بعد از شهادتش روزی یکی از بچه ها که به دانشگاه رفته بود، آمد و گفت: بعضی از دوستان رضا، نواری گذاشته بودند از حقانیت "سعادتی" سخن می گفت و دفاع از او می کرد و مردم را علیه دولت انقلابی می شوراند و گله از اختلافات و گروه گروه شدن ها می کرد.

قرار شد رضا و دوستانش به وسیله وثیقه از زندان آزاد شوند. پدر یکی از دوستانشان وثیقه گذاشت و فرزندش را آزاد کرد. رضا به پدرش گفت: من نمی خواهم شما چنین کاری کنید چون دوستان من در زندان بیش تر شهرستانی هستند و یا این که استطاعت ندارند که وثیقه بگذارند و نمی توانم راضی باشم که من آزاد شوم در حالی که آن ها در زندان باشند، اگر برایتان مقدور بود، وثیقه بگذارید و همه را آزاد کنید. پدر رضا "علی حاج بهرامی" هم که برایش مقدور بود چنین کاری را کرد و وثیقه گذاشت و قرار شد که همه آزاد شوند.

او خیلی در زندان زحمت کشیده بود تا روحیه آن ها را شاد نگهدارد و کاری می کرده که آن ها را بخنداند و خوشحال باشند و زندان رفتن آن ها را از پا در نیاورد و امری عادی تلقی شود. به هر حال آن روز ما ساعت ۵ بعد از ظهر به مقابل در زندان قصر رفتیم و منتظر ایستادیم تا آن ها آزاد شوند. یک ساعت دو ساعت نشد تا این که در ساعت یک بعد از نیمه شب در زندان باز شد و آن ها از زندان آزاد شدند. رضا در روز سوم فروردین ۱۳۵۷ از زندان با گذاشتن وثیقه آزاد شد و محاکمات آن ها به بعد موکول شد.

روزی که برادرش مهدی را در هنگام پخش اعلامیه دستگیر کرده بودند و ما برای رسیدگی به کارش به دادسرا رفتیم، رضا با کمال شهامت در دفتر دادستان اعلامیه هائی نظیر اعلامیه هائی که مهدی را به خاطر آن دستگیر کرده بودند از جیبش بیرون آورد و گفت: اعلامیه هائی که دست مهدی بوده از این قبیل اعلامیه ها بوده! یعنی با این کار می خواست خیلی عادی و طبیعی جلوه دهد که مسئله دستگیری مهدی بی فایده است و از قبیل این اعلامیه ها در جیب من و در همه جای شهر موجود است و این دستگیری ها و این کارهای شما عیب است.

رضا همیشه دانشجویان را تشویق به کوهنوردی می کرد.

بعد از آزاد شدن از زندان فعالیت رضا چند برابر شد. گاهی وقت ها او مشاهده می شد در داخل جوراب، کف کفش، زیر زیرپوش، زیر شکمش پر از اعلامیه بود. شب ها بیدار می ماند و اعلامیه را زیراکس می کرد و تکثیر می نمود و به جنوب شهر و محله های فقیرنشین می رفت و به مستضعفین کمک می کرد. به خانه شهدا می رفت و از پدر و مادر آن ها دلجوئی می کرد و به احتیاجاتشان رسیدگی می کرد.

در تحریک مردم به تظاهرات در بین همه گروه ها مشاهده می شد و همیشه در بین توده ها بود. برای همه مردم از بزرگ و کوچک احترام قائل بود. آن ها را به سرنوشت خودشان آشنا می کرد و حرکت در درون خودشان ایجاد می کرد.

هیچ گاه این فکر در او ایجاد نمی شد که اوست که برای خلق کار می کند و دور از خلق برای خلق کار کند بلکه می آمد در بین آن ها و با همکاری خود آن ها به مشکلاتشان رسیدگی می نمود.

در روز یازدهم آذر سال ۱۳۵۷ مصادف با اول محرم ۱۳۹۹ به خاطر اجابت درخواست "امام خمینی" که فرموده بودند در اعلامیه هایشان به خاطر محرم که: «ملت ایران از شما می خواهیم که محرم امسال را عظیم بشمارید و سوگواری شایسته ای انجام دهید و از هیچ طاغوتی نهراسید، (و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب) هر کسی شعائر خدا را بزرگ شمارد از تقوی قلب ها است» عده ای از بازاریان که رضا هم در بین آن ها بود گویا از گلوبندک به طرف سه راه سیروس حرکت می کنند و دسته گل هائی همراه خود می آوردند و طبق معمول که ماشین های گارد در سبزه میدان و اطراف بازار زیاد بوده گل ها را بین سربازها تقسیم می کنند و یکدیگر را در آغوش می گیرند و اعلام همبستگی با ارتش می نمایند.

در سه راه سیروس بعضی از سربازان اشک می ریزند و درخواست می کنند به طرف سرچشمه نروید که جلادان آن جا منتظرند اما آن ها توجه نمی کنند و می گویند «ما حسب الامر امام خمینی باید محرم را عظیم بداریم و همچنین ما می خواهیم با ارتش ملتمان اعلام همبستگی کنیم و علی رغم سخنان آن کسانی که تصور می کنند تظاهرات غیرعملی است اصالت آن را ثابت کنیم.»

وقتی به سرچشمه می رسند، شخصی روحانی سخنرانی می کند و بعد می گوید بنشینید و تکبیر بگویید و شعار آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی و حسین حسین بگویید. در لحظه ای که آن ها حسین حسین می گفتند، دژخیمان رژیم منحط پهلوی شروع می کنند به تیراندازی. افراد یکی پس از دیگری مثل برگ خزان بر زمین می افتند. یکی از دوستان دست رضا را می کشد تا او را خارج کند که در همین لحظه رضا مشاهده می کند کسی روی زمین افتاده. دستش را از دست آن دوست خارج می کند و می شتابد برای یاری آن شخص تیر خورده که نابهنگام تیری از پشت به ناحیه ی قلبش می خورد و از قلبش خارج می شود. یکی از دوستان به نزد رضا می آید تا او را نجات دهد اما می بیند که وضعش خطرناک است و احتمال بهبودی نیست فقط از او سوال می کند اگر چیزی می خواهی بگو. رضا می گوید کمی آب برایم بیاور... وقتی می آید رضا دیگر نیاز به آب نداشت.


نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.