غلامرضا حنانی در تاریخ پانزدهم خرداد ماه ۱۳۴۶ در تهران متولد شد. از همان سال های اولیه زندگی آن چنان نبوغی از خود نشان می داد که تمام اطرافیان و دوستان از کردار و رفتار او در شگفت بودند. از جمله در پایان سال سوم زندگی اش در محضر مادرش به خواندن و نوشتن مشغول شد و در ۴ سالگی کتاب اول ابتدایی را کاملا فرا گرفت. از ۵ سالگی با استفاده از قانونکودکان استثنایی و با امتحان در کلاس دوم ابتدایی پذیرفته شد.
در تمام دوران ابتدایی، راهنمایی و متوسطه از جمله دانش آموزان ممتاز به شمار می آمد. دوره متوسطه را در دبیرستان "مفید" گذراند و با معدل 19/8دیپلم ریاضی فیزیک گرفت و در شهریور ماه سال ۶۳ بدون وقفه در دانشگاه "امیرکبیر" در رشته "مهندسی مکانیک" پذیرفته شد و شروع به تحصیل در این دانشگاه نمود.
رضا علاوه بر فعالیت های درسی به علوم الهی و دینی نیز علاقه وافر داشت تا حدی که آن هایی که با روحیه رضا آشنایی داشتند او را دانشجوی عارف لقب داده بودند. او قسمت اعظم قرآن مجید را حفظ بود و در دروس تفسیر قرآن مجید از شاگردان ارجمند آیت الله "جوادی آملی" بود. او تذکر دائمی و دعوت دوستان و آشنایان و به خصوص خانواده اش را به تقوی، وظیفه خاص خویش می دانست. شهید آن چنان در این زمینه پیش رفت که در کمتر نامه ای بود که خطاب به خانواده اش اثری از این تذکر دائمی دیده نشود. نامه هایش مملو از امر به معروف و نهی از منکر و یادآوری سیره نبی (ص) و اخلاق ائمه اطهار است. رشد او در خانواده های مذهبی و تحت تربیت پدر و مادری متدین از رضا رزمنده ای ساخت که در هر حال و در هر لحظه ای از خدا گسستن و به غیر خدا اندیشیدن را حرام می دانست.
وی دائما به خود و دیگران گوشزد می کرد که سعی کنید تمام کارها برای او و در جهت کسب رضای او باشد. برای هر کاری فقط برای خدا قیام کنید و مسلم است که چنین اندیشه ای صاحب خود را آزاد نمی گذارد و جهاد را وجهه همت خویش قرار می دهد.
با این که دروس او سنگین بود، در طول 2/5 سال تحصیلی در دانشگاه در پنج عملیات حضور یافت و در چهارمین عملیات در منطقه "مهران" از ناحیه دست و پا مجروح شد. لازم به ذکر است که وی در طول مدت تحصیل در تمام ترم ها معدل های بالایی کسب نمودند.
تازه خود را شناخته بود و رهبر را یافته بود و لحظه ای از پای ننشست. از جمله فعالیت های اجتماعی او همکاری نزدیک با واحد جنگی سپاه و در رشته خمپاره بود و از زمانی که ساکن شهرک اکباتان گردیده بود، فعالیت های فراوانی را برای ایجاد پاسگاه مقاومت بسیج در بلوک ۸ شهرک نمود.
او روزهای آخر آن چنان آماده شهادت گردیده بود که خواب را بر خود حرام می دانست. شب قبل از شهادت نیز تا صبح بر بعثیون آتش می گشود. او صبح ۱۲ بهمن ماه، عاشقانه شهد شیرین شهادت را به کام خود ریخت و در زمره شهدای عملیات "کربلای "۵ قرار می گیرد. آن چه از جیب هایش به دست آمده، یک قرآن، زیارت عاشورا و عکس امام است که به خون مطهرش رنگین شده بود.