بسم رب الشهدا و الصالحين
شهيد حميدرضا صالحي در تاريخ بيستم آذر ماه يک هزار و سيصد و چهل و پنج در شهر صغاد و در خانواده اي مذهبي و زحمت کش چشم به جهان گشود. در دوران کودکي بسيار پر جنب و جوش بود تحصيلات ابتدائي را در مدارس ابتدائي انوري و حاج محمد جعفر صغاد فعالانه به پايان رسانيد. زماني که وارد مقطع راهنمائي شد سر و صداي اعتراضات مردمي بر عليه رژيم پهلوي به بيشتر شهرهاي کشور گسترش پيدا کرده بود. حميدرضا نيز در فعاليت هاي انقلابي آن زمان شرکت مستمر داشت و با برنامه ريزي هاي منظم و حساب شده و جمع کردن هم کلاسي هاي خود دور هم در انجام تجملات و راهپيمائي ها نقش عمده ايفا مي کرد
با پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي حميدرضا با علاقمندي فراوان در بزرگداشت هاي مختلف مربوط به دوران انقلاب شرکت مي کرد با تشکيل بسيج مستضعفين از اعضاي فعال بسيج شد. پس از ورود به مقطع متوسطه از جمله کساني بود که انجمن اسلامي دبيرستان را بيش از پيش پويا و فعال نمود. حميدرضا نوجواني بود که با وجود سن کم شور و شوق زيادي براي حضور در جبهه داشت با اين حال نقش خود را در اجتماع مانند يک رزمنده در جبهه ايفا مي نمود. در مسابقات علمي، فرهنگي، هنري و ورزشي فعالانه شرکت مي کرد و در هر کدام نيز سر آمد بود. از اعضاي نمونه تيم جودو شهر صغاد بود جزء بازيکنان درجه يک تيم واليبال دبيرستان بود. از اعضاي بسيار فعال و پر توان هيئت کوهنوردي شهرستان آباده بود از معدود کساني بود که در تمام برنامه هاي کوهنوردي شهرستان حضور داشت، او جواني عابد، با اخلاق و پر انرژي و با صفا بود. کمتر کسي پيدا مي شد که با او برخورد داشته باشد و از اخلاق و انسانيت و صداقت و توانمندي او تعريف نکند. . پس از پشت سر گذاشتن دوران موفقيت آميز تحصيل در دبيرستان وارد تربيت معلم شهرستان آباده شد، دوران آغاز تحول و دگرگوني ديگري در زندگي او، افزايش شور و شوق حضور در جبهه هاي جنگ، علاقمندي به تحقيق و پژوهش هاي علمي، فعاليتهاي فراوان فرهنگي، هنري و ورزشي، شتاب در کمک به فقيران و تعجيل در انجام کارهاي خير، همه همه در وجودش موج مي زد. مدرسين تربيت معلم هميشه از درس و اخلاق او تعريف و تمجيد مي کردند. از برنامه ريزان و تربيت دهندگان برنامه هاي فرهنگي، مذهبي و ورزشي بود در بزرگداشت ها نقش کارگرداني موفق را بازي مي کرد. در زمينه کوهنوردي تا آن زمان موفق به فتح قله هاي بلند دنا، زردکوه و کرکس و چند قله ديگر شده بود .در برنامه هاي سنگ نوردي هيئت کوهنوردي فعالانه شرکت مي کرد.
با آغاز سال 1365 مثل اينکه به شهادت خود در آن سال آگاه بود چهره اش با قبل فرق داشت. اخلاقش، صحبتهايش، فعاليتهايش و اعمالش در عيني نيکويي، متفاوت با گذشته بود.
تابستان سال 1365 بود که پدر و مادرم جهت شرکت در مناسک حج به مکه معظمه و مدينه منوره شرف ياب شدند. بيشترين زمان در کنار هم بودن من و حميدرضا بود چقدر با صفا بود، يادش بخير. در طول يک ماه سفر پدر و مادرم زندگي شيرين و توام با محبت و صميميت بود به طوري که ما اصلا دوري پدر و مادر را احساس نمي کرديم. حميدرضا طوري برنامه ريزي مي کرد که دقيقا تمام کارهاي پيش بيني شده بدون هيچ گونه وقفه اي انجام مي شد. در اين مدت نيز کارهاي هنري زيادي از جمله نقاشي بر روي شيشه با خمير ويتراي که آن موقع ها مرسوم بود انجام مي داد. با ديدن هر کدام از آن آثار لحظات خاطره انگيز آن موقع برايم تازه مي شوند. با آغاز سال تحصيلي 66-65 حميدرضا نيز سال دوم تربيت معلم را آغاز کرد. در آبان ماه سال 1365 با آغاز سرشماري نفوس و مسکن، حميدرضا نيز در اين سرشماري حضور يافت. او کارش را مثل هميشه دقيق و مرتب انجام مي داد، گروه سرشماري آنها نسبت به ساير گروه ها بسيار فعال تر بود آن هم به گفته اعضا گروه به خاطر حضور حميدرضا بود، حتي کار او مورد تشويق نيز قرار گرفت.
پس از پايان سرشماري نداي اعزام سپاه صد هزار نفري حضرت محمد (ص) به جبهه هاي جنگ حميدرضا را از انتظاري بيرون آورد، ديگر تصميمش را گرفته بود. در آذرماه سال 65 به همراه سپاه محمد (ص) به جبهه ها اعزام شد با وجود اينکه براي اولين بار به جبهه اعزام شده بود ولي مانند هميشه طوري عمل مي کرد که گويي چندين مرتبه به جبهه آمده بود .
در اولين عمليات يعني کربلاي 4 به عنوان فرمانده رسته با وجود تجربه کم به خوبي ايفاي نقش کرد او در اين عمليات از ناحيه سر در اثر برخورد ترکش خمپاره دشمن زخمي شد. و پس از بازگشت به پشت جبهه و پانسمان زخم سرش، با وجود تاکيد فرماندهان مبني بر عدم شرکت در عمليات کربلاي 5، در اين عمليات نيز شرکت کرد. شهامت و شجاعت و دلاوري و فداکاري او در شب عمليات به گفته همرزمانش ستودني بود تا اينکه در شب بيستم دي ماه سال 65 در شبي پر آتش که منطقه مانند روز روشن شده بود. حميدرضا از ناحيه پا شديدا زخمي شد و در اثر خونريزي شديد درمنطقه عملياتي شلمچه شربت شهادت نوشيد. در آن شب هم زمان با شهادت حميدرضا، پدر و مادرم از خواب پريدند و فهميدند که حميدرضا به شهادت رسيده است.