بسم الله الرحمن الرحيم .

شهيد يعقوب در خانواده اي متدين بدنيا آمد از همان کودکي با تعليمات مذهبي و اسلامي و کتب ديني آشنا شد و بتدريج با روح اسلام آشنا شد. از کلاس سوم متوسطه فعاليت هايش را جدي تر کرد و تنها بخود نمي پرداخت بلکه در اين ميان به خواهران و برادران خود هم توجه مي کرد و آنها را در درس و مشق ياري مي نمود . او موفق شد که ديپلم رياضي خود را بگيرد و با معدل خيلي خوب در دانشگاه صنعتی اصفهان قبول شد. رفتن به دانشگاه روحيه او را خيلي عوض کرد. او در خانه روي پدر و مادرش و ديگر افراد خانواده خيلي اثر گذاشت و کلاً با خيلي از مظاهر فساد و شرک رژيم پهلوي در خانه مبارزه نمود. قرآن و نهج البلاغه و مفاتيح را بخانه آورد پس از گذراندن سال اول دانشگاه هنگام ديدار با خانواده اش در شيراز تعدادي از کتاب هاي معلم شهيد شريعتي و استاد مطهري و رساله امام را به خانه آورد. پدرش گاهي اوقات به او مي گفت که پسرم شما با مطالعه اين همه کتاب ها ديگر کي مي خواهيد کتاب هاي درسي خود را مطالعه کنيد. و او با متانت جواب مي داد که پدرم من مطالعه اين کتاب ها را بيشتر دوست دارم. در سال دوم دانشکده بود که از دانشکده نامه اي آمد و در آن نوشته شده بود که يعقوب بعلت اخلال، در دانشگاه بمدت دو سال از ورود به دانشگاه محروم شده است و او بي اعتنا به اين مسئله به فعاليت هاي خود ادامه داد. هم گام با شروع انقلاب اسلامي و قيام مردم فعاليت هاي او شدت گرفت . در جريان گرفتن شهرباني در شيراز او نقش مهمي داشت پس از پيروزي انقلاب همچون دير برادران دل سوخته انقلاب و اسلام راهي روستاهاي اطراف اصفهان شد تا بکار فرهنگي بپردازد و دين خود را نسبت به فرزندان اين مرز و بوم ادا نمايد. پس از مدتي فعاليت و خدمت دوباره به شيراز برگشت و سپس به همراه برادر مهاجراني به دهات بيضاء رفت و در آنجا فعاليت بسيار نمود. مخصوصا در انتخابات مجلس شوراي اسلاي نقش فعالي داشت او از جمله افرادي بد که درد مردم اين مرز و بوم راشناخت و کمر به نابودي هر گونه ظلم و استثمار ناشي از دوران حکومت رژيم سابق بسته بود با قلبي پر شور و نيتي خالص راهي کرمانشاهان و بازديد ازآن منطقه کرد. و سرانجام تصميم گرفت به منطقه کرند و سرپل ذهاب جهت بررسي امور جنگ زدگان برود. او شبانه روز فعاليت مي کرد خواب و خوراک را نمي شناخت. بعد از مدتي کار و کوشش با شهادت يکي از دوستانش بنام جعفر کاشف تصميم گرفت که به شيراز برگرد و به فعاليت هاي رزمي بپردازد به اين منظور به پادگان شهيد سنگر رفت و به آموزش هاي نظامي پرداخت و پس از مدتي راهي جبهه هاي نبرد شد با عزمي راسخ جهت براندازي باطل و جهاد در جبهه حق او کربلاي سوسنگرد را بدين منظور برگزيد، چه زيباست عمري با تلاش در راه اسلام و نبرد در جبهه حق عليه باطل و چه زيباست اين گونه شهادت، او پيام معلم شهيدش را خوب آموخته بود که شهادت دعوتي است به همه نسل ها که اگر مي توني به ميدان (جهاد) و اگر نمي تواني بمير (شهادت). مدت 15روز در سنگرها به نبرد پرداخت. يار و مونسش قرآن و نهج البلاغه بود و هم دمش سلاحش. سلاحي که آن را بر عقيده اش حمل مي کرد و گفتار مولايش علي ^(ع) را نيک دريافته بود که مجاهدين راه حق عقيده شان را بر سلاح شان حمل مي کنند. شهادت را با آغوشي باز مي پذيرند و مرگ در راه خدا را افتخار مي دانند. به اين دنياي آلوده وابستگي ندارند و آن را گذرگاهي مي دانند براي عبور ، نه محل توقف. يعقوب در تاريخ 60/07/01 به صف فشرده شهدا مي پيوندد . به لقاء ا... به آرزوي ديرينه خود، او به ديدار خدا مي رود پس از شهادت ديدار اوست، خدا به شهيد نظر ميکند و چه بالاتر از اين.