بسم الله الرحمن الرحيم
محمدحسين در 24 فروردين ماه 1343 در شهر لار متولد شد. در ايام كودكي بچه اي صبور و آرام بود. در سن 5 سالگي در تنها كودكستان لار كه تازه افتتاح شده بود، ثبت نام شد. پس از يك سال به «دبستان عطايي » در شهر جديد لار وارد شد. در تمام دورة دبستان و راهنمايي و دبيرستان، دانش آموزي ممتاز بود.
پس از طي دورة ابتدايي و راهنمايي وارد دبيرستان شد. در سال 1357 كه انقلاب اسلامي ايران به رهبري قائدعظيم الشأن امام خميني(ره) به ثمر رسيد، در كلاس اول دبيرستان مشغول تحصيل بود و همراه با دانش آموزان در كلية تظاهرات و برنامه هاي مبارزه با رژيم فعاليت گسترده و چشمگير و قابل توجهي داشت. با وجود آ نكه هنوز سن و سالي از وي نگذشته بود، ولي در كلية اين برنامه ها شركت داشت و همراه با ساير دانش آموزان به تشكيل انجمن اسلامي در لار اقدام كرد.
مي توان گفت در رأس اين تشكيلات، فعاليت مي كرد و دوستانش را نيز به اين امر مهم تشويق مي نمود. محمدحسين يكي از افرادي بود كه در پيشبرد اين امر سهم به سزايي داشت. همزمان با اين فعاليت ها از نظر درسي نيز ممتاز بود، تا جايي كه در سال تحصيلي 1359 - 1358 كلاس دوم و سوم متوسطه رشتة رياضي فيزيك را يك ساله طي كرد.
در سال تحصيلي 1360 - 1359 به علت نقل مكان از لارستان به شيراز، در يكي از بهترين دبيرستان هاي شيراز كه دانش آموزان زبده و خوبي داشت به نام «دبيرستان خرد » ادامة تحصيل داد. در خرداد ماه 1360 با معدل خيلي بالا در بين كلية دانش آموزان ممتاز شناخته و قبول شد.
در اين مدت با گروه مقاومت «مسجد ايراني » همكاري مستمر داشت و اكثر شب ها به گشت و مراقبت مي پرداخت.
محمدحسين يك سال را به علت تعطيلي دانشگا ه ها با مطالعة دروس ديني و مذهبي و هم چنين دروس فني و فعاليت هاي گوناگون در گروه مقاومت مساجد سپري كرد و طي اين مدت موفق به گرفتن مدرك ديپلم فني از «مؤسسة الكترونيك » شيراز شد.
به محض شروع به كار «جامعه الامام الصادق(ع) » شوق و ذوق فراواني براي ورود به اين دانشگاه در او احساس مي شد؛ به طوري كه هر چه از طرف دوستان و آشنايان به او پيشنهاد مي شد كه در يكي از رشته هاي پزشكي يا مهندسي ادامة تحصيل دهد، موافقت نمي كرد و مي خواست دعا كنيم تا در دانشگاه امام صادق(ع) قبول شود. خداي بزرگ دعايش را مستجاب كرد و موفق شد در سال 1361 وارد جامعه الصادق(ع) شود.
در مدت زماني كه در اين دانشگاه مشغول تحصيل بود، هر وقت فرصتي داشت به مسافرت مي رفت. با دوستانش درب سيج يا گروه مقاومت مساجد همكاري مي كرد و در خواندن نماز اول وقت و قرآن، كمال خشوع و خضوع به خرج مي داد.
او هيچگاه نسبت به خانواده، دوستان، آشنايان وا قوام، خارج از ادب و محبت رفتار نمي كرد. از زمان كودكي تا اواخر، جوان محجوب و كم حرف به نظر مي رسيد. او بسيار كوشا، زحمت كش، كم خوراك و با گذشت بود. هميشه به ياد خدا بود و هر وقت فرصتي پيش مي آمد، به دعا، راز و نياز و مطالعه مي گذراند، يا به عيادت مجروحان مي رفت.
سه بار به جبهه رفت و هر بار به عنوان مبلّغ فعاليت كرد؛ ولي اين امر او را راضي نمي كرد تا اين كه به فراگيري آموزش نظامي همت گماشت.
در آخرين دفعه، علاوه بر امور مربوط به تبليغات، در گروه تخريب فعاليت كرد و با فراگيري غواصي با گروه تخريب «لشكر 21 امام رضا(ع) » خراسان همكاري نمود.
محمدحسين ضمن اينكه يك رزمنده بود، بنا بر اظهار همرزمانش، در گردان تخريب به ذكر و تشريح روايات معصومين(ع) نيز مپي پرداخت. او سرانجام در «عمليات كربلاي »4 مفقودالاثر شد.