از سال 1354 در دبیرستان حاج قوام در رشته ریاضی مشغول تحصیل بود.در آن زمان بیشتر ارتباط ما هنگام درس خواندن ومطالعه در خانه فرهنگ شماره 2 دروازه کازرون ویا پارک آزادی بود.
بعد از دوره دبیرستان هر دو در دانشگاه شیراز پذیرفته شدیم. مشترک بودن بعضی کلاس ها رابطه دوستی ما را افزایش داد.برنامه های تفریحی(کوهنوردی و....)مطالعه مشترک در کتابخانه ومنزل، دوستی ما را افزایش داد. به گونه ای که در دو سال اول دانشجویی معمولاً باهم بودیم.
شهید رحیم رضایی زاده اهل مطالعه بود وبسیار علاقه مند بود که اطلاعات روز را داشته باشد. به همین دلیل معمولاً به رادیو گوش می داد و روزنامه ها را به طور کامل مطالعه می نمود. و ایشان فردی خون گرم واهل معاشرت بود و با توجه به اطلاعات خوبی که در همه زمینه ها داشت به زودی اعتماد مخاطب را جلب نموده و رابطه دوستی برقرار می نمود. ایشان فردی سالم، با اخلاق خوب بود و با همه رفتاری صادقانه داشت، فرزند اول خانواده بود و به اعضاء خانواده عشق می ورزید. همیشه برادران کوچکتر خود را تحت حمایت وآموزش داشت وعلاوه بر ایجاد رابطه برادری با آنها دوست بود ومطابق میلشان با آنها ارتباط برقرار می کرد. و در کنار آنها و با آنها بود. در طول سال بخشی از وقتش را برای جمع بندی حساب های کاری پدرش که کار تجاری در برازجان انجام می داد، اختصاص می داد. در سال 1357 با دو نفر از اقوام ایشان سعی کرده بودند که وسیله ای ابتدایی برای پرواز بسازند که با استفاده از تیرچوبی وپلاستیک عریض چیزی شبیه به هواپیما ساخته بودند(در واقع قصد داشتند هواپیمای گلایدر بسازند) و برای به پرواز درآوردن آن، وسیله لازم را نداشتند. شهید رضایی زاده از من خواست که با استفاده از خودروی که در اختیار داشتم به آنها کمک کنم. از آنجا که خودم قبلا نحوه ساخت هواپیمای مدل را آموزش دیده بودم و با نکات فنی موثر در ساختمان هواپیما که موجب پرواز آن می شود آشنا بودم به ایشان گفتم که در وسیله ساخته شده ضوابط فنی رعایت نشده ولذا نمی شود آن را به پرواز درآورد اما ایشان برای دل گرمی نام بردگان درخواست نمود که به انها کمک کنم ومن در دو مرحله وسیله نقلیه را در یکی از بیابان های جنوب شهر در اختیار آنها قرار دادم اما به همان دلیل که گفتم آنها موفق نشدند.
از آنجا که ایشان فردی مذهبی بود بعد از تظاهرات قم وشروع فعالیت های باز سیاسی در دانشگاه با مجمع دانشجویان مسلمان ارتباط برقرار نمود و دربرنامه های خودسازی مجمع دانشجویان مسلمان شرکت کرد.
پیام های امام خمینی را مطالعه می نمود و دستورات ایشان را عمل می کرد. یکی از شعارهایی که بسیار علاقه داشت ودائم زمزمه می کرد این بودکه :
شیعیان،شیعیان،جنگ است.
شیعیان خاموشی ننگ است
پس به پا گشته خون ریزیم
خون دشمن را بریزیم
بعد از انقلاب فرهنگی همراه با جمعی از دانشجویان به سپاه پاسداران پیوست و درایجاد امنیت وکنترل مبادی شهر حضور فعال داشت. بعد از ایجاد اغتشاش توسط خوانین در فیروزآباد با جمع نیروهای سپاه پاسداران به فراشبند اعزام شد و دریک ماموریت توسط ایادی خوانین دستگیر وتوسط آنها به شهادت رسید.