بسم الله الرحمن الرحيم
معلم شهيد کرامت نگهباني در سال1337 در ارسنجان در خانواده اي مذهبي پا به عرصه حيات گذاشت واز همان دوران کودکي طعم فقر را چشيد. چرخ روزگار مرتب مي چرخيد و به نظاره کرامت مي نشست. دوران به سرعت سپري مي گشت وکودکي معلم شهيد رو به پايان مي رفت او که هنوز زمزمه هاي محبت و نوازش هاي عطوفانه پدر را به درستي چشيده بود ناگهان در غروبي محبت را پرپر ديد و در سن12سالگي بي پدر شد و مسئوليت سنگين رسالت وسرپرستي خانواده را بردوش گرفت. روزها را به مدرسه مي رفت و روز جمعه که مدرسه تعطيل بود براي امرار معاش کارگري مي پرداخت.
او دوره دبستان را در مدرسه شهيد منوچهري(عسکري سابق) به اتمام رساند و با کسب نمرات بالا وارد مدرسه راهنمايي گرديد. اين دوره بود که با بعضي از آموزگاران متدين آشنا گرديد و با مسائل مذهبي آشنا شد وشروع به مطالعه کتاب هاي مذهبي نمود ومقيد به مسجد و نمازجماعت گرديد و با پيکره الفباي مبارزه کم کم آشنا شد او به مانند نهالي که روز به روز قوت مي گرفت شکوفا مي شد به غنچه مي نشست گل مي داد و دوستانش را به وجد مي آورد يکي از ممتاز افرادي بود که به مطالعه علاقه داشت. هيچ گاه کتاب از او جدا نمي شد و بايد گفت يکي از پرمطالعه ترين افراد در بين دوستانش بود و بيشتر اوقات فراغت خود را بعد از تعطيل شدن از مدرسه را در کتابخانه علي ابن ابي طالب وکتابخانه عمومي تشويق افراد به مطالعه مشغول بود او از آب زلالي که از سرچشمه معنويت دوستانش را سيراب مي کرد و زماني که قلب ها را تسکین مي دادند و افکار را از معنويات فقط پر مي کردند وتمام تبليغات براين بود تا جوانان اين مملکت را به فساد بکشاند او پرنده ميزباني بود که پر کشيد تا در لجنزار نماند و به پايکوبي جشن هاي کذايي نپردازند وهورا هورايش سيلي تندي برگوش مظلومان نزند. شهيد ابراهيمي روزبروز بالند مي گشت رشد مي کرد و به جريانات استعمار پي مي برد و روحيه انتقاد گري در او زنده مي شد. و روز به روز از درخت علم ودانش بهره مي گرفت دوران راهنمايي را به موفقيت به پايان رساند وپا به دوره دبيرستان گذاشت. کتاب جديد معلم ها از همين جا آغاز شد او که با دژها آشنا شده بود او را بي تاب مي نمود وچهره فعالي براي روشن کردن اطرافيان خود مي گشت و پس او طي دو سال تحصيل در دبيرستان شهيد اسکندري و بعلت نبودن رشته رياضي وفيزيک به شيراز رفت و در دبيرستان کمال الملک شروع به تحصيل کرد و در اين دوره برمشکلات او افزوده شد و به عمق درد بيشتر پي برد.
دوران دبيرستان در شيراز مصادف با اوج گرفتن انقلاب در تبريز وقم بود و با تظاهراتي که جمعي از دانشجويان دانشگاه شيراز به راه انداخته بودند و به اماکن فساد حمله مي بردند همکاري داشت واز فعال ترين و شجاع ترين افراد از جهت فعاليت برعليه رژيم سفاک پهلوي به شمار مي رفت و همگام با تحصيل از اولين افرادي بود که در شيراز و ارسنجان و سيدان و در جاده ها به نوشتن شعار بر روي ديوار ومعابر عمومي و پخش اعلاميه هاي امام براي افشاي جنايات رژيم پهلوي نمود. گوشه اي زحمات طاقت فرساي معلم شهيد کرامت ابراهيمي به شرح زير است: البته برادر شهيد هيچ گاه حاضر نبود که فعاليت هاي خود را به زبان آورد واين مسائل را از زبان يکي از دوستانش که در عمليات هاي با او بود نوشته شده است در ماه مبارک رمضان سال1357 بعد از نماز ظهر وعصر با چند تن از برادران در حالي که جهت تهيه بمب براي مقابله رژيم بيرون از شهر رفته بودند در حين عمل بمب منفجر مي شود و برادر شهيد از ناحيه دست وصورت وسينه به شدت مي سوزد قريب يک ماه در بيمارستان سعدي شيراز تحت معالجه قرار مي گيرد. سوختگي به حدي بود که هنوز آثار سوختگي در چهره ودست هايش نمايان بود از تقواي اين برادر همين بس که در همان روز هم حاضر به خوردن روزه خود نشد وهيچ گاه از نقش خود در پيروزي انقلاب سخن به ميان نياورد دومين خاطره در سال 1357 با چند تن از برادران جهت انفجار دستگاه تلويزيون واقع در علي آباد که به مرکز پخش فحشاء ومنکرات تبديل شده بود اقدام نمود و با انفجار اين مرکز فساد وعمليات صددرصد موفقيت آميز تا صبح به نوشتن شعار برديوارها مشغول بود عشق به اسلام وامام حسين(ع)او را به چنين شور وشوقي در آورده بود برادر شهيد ابراهيمي ديپلم رياضي خود را در دبيرستان کمال الملک شيراز با موفقيت به پايان رساند او از روزهاي اول پيروزي انقلاب اسلامي سهم خود را در حفظ تداوم آن به نيکي دريافته بود وچه زحمت هايي که در اين راه کشيد وچه تهمت ها وناسزائي که از غريبه وآشنا نشنيد در پرتو همين جريان ميدان بيشتري گرفتند به هر حال پس از پيروزي انقلاب در جهاد سازندگي وکميته انقلاب که وظيفه پاسداري از انقلاب را برعهده داشت شروع به همکاري نمود و با تاسيس سپاه پاسداران در ارسنجان خدمت خود را در سپاه آغاز کرد وچون به تدريس وشغل معلمي علاقه وافري داشت به آموزش وپرورش راه يافت ودر سال1359 همراه با هيئت واگذاري زمين هماري و در دورترين روستاها مشغول به حل مشکلات کشاورزي شد. از آنجا که با درد و رنج پرورش يافته بود خود را در مشکلات مردم روستا مسئول مي دانست ولذا در کميته امداد امام خميني نيز همکاري نزديک داشت پس از شش ماه خدمت معلمي در روستاهاي محروم منطقه ارسنجان به دانشگاه راه يافت او الحق معلمي با وفا ودلسوز بود ودر حين تعليم وتربيت به رفع حل مشکلات دانش آموزان ومردم روستا محل خدمت خويش مي پرداخت.پرتو وجودي او نه فقط در مدرسه بلکه مردم روستا را فرا مي گرفت واوقات فراغت خود را در نزد همکارانش به سر مي برد . او در دانشگاه يزد در رشته فيزيک مشغول به تحصيل شد وشخصي پرتلاش وکم ادعا بود وقدرت وجاذبه عجيبي داشت که همه اقشار به او علاقه داشتند هميشه اوقات تبسمي برلب داشت واخلاقش زبان زد عام وخاص بود. دانشجوي شهيد به فرمان امام خميني مبني برلزوم مردم در جبهه لبيک گفت واز طريق بسيج دانشگاهي به جبهه حق عليه باطل اعزام شد ودر جمعه5/ 2/ 1365 در جزيره مجنون به شرف شهادت نائل آمد او با نثار خون خود درخت برومند اسلام را آبياري کرد وبه آرزوي قلبي خود که همانا رسیدن به لقاءالله بود رسيد.