سیدحسن در سال ۱۳۴۴ پا به عرصه وجود گذاشت. او ریز جثه و لکن بسیار شاد، فعال، پر تحرک و باهوش بود. دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی "جهان آرا" به مدیریت شهید "دانش" شروع و در دبیرستان مفید به ادامه تحصیل پرداخت و به نهایت کمال رسید. او همیشه جزء شاگردان ممتاز مدارس بود. سال ۶۲ وارد دانشگاه صنعتی شریف (دانشکده مکانیک) گردید.
در مدت سه سال تمام که در آن دانشگاه تحصیل نمود ۱۰۴ واحد درسی را با نمرات خوب گذرانید به علاوه 9 واحد درسی را که به مناسبت حضور در جبهه ها موفق به امتحان نشده بود، آمادگی امتحان داشت. معدل درسی او در آخرین ترم تحصیلی ۱۷.۳۰ بود. هنگام شهادت، واحدهای ترم بعدی و شروع سال چهارم تحصیلی را انتخاب کرده و ثبت نام نموده بود.
شهید سیدحسن از سال ۶۰ به فرا گرفتن معارف اسلامی و حوزوی پرداخت. قصد نهایی او ادامه تحصیلات علوم دینی بوده و در این زمینه با اشتیاق و اظهار علاقه و با توجه به توصیه پدر احساس وظیفه می کرد. کتب " جامع المقدمات، سیوطی، منطق کبری، حاشیه ملاعبدالله را در منطق، کتاب های مغنی باب اول و رابع، مختصر المعانی" را خوانده بود.
در آخرین ایام عمرش که دوران نقاهت را می گذرانید کتاب "معالم الدین ظهید ثانی" را تلمذ می کرد و حواشی زیبایی چه در مورد متن کتاب و چه از روحیات خودش در آن روزها که توانایی حضور در جبهه را نداشتند و بدان تاسف می خوردند را در حاشیه کتاب مذکور آورده که قسمتی از آن را در جزوه حاضر به یادگار نقل گردیده است.
از مدرسان او در علوم حوزه آقای "آیت اللهی" در دبیرستان مفید، آقای "پنجه پور" در دبیرستان مطهری، آقای "گل افرار" و آقای "مظاهری" بودند. حجة الاسلام آقای "شبیری" محبت مخصوصی به ایشان داشتند. با تعدادی از حوزه های قم و تهران مراوده و مطالعات مشترک داشتند و از کتاب ها و نوارهای کتاب های درسی مدارس مختلف و بیش تر از همه مدرسه شهید مطهری و حسینیه ارشاد و حوزه علمیه چیذر بهره می بردند.
او از سال ۱۳۶۱ در جبهه حضور پیدا کرد. کار جبهه و دانشگاه و حوزه علمیه را توأما انجام می داد. در عملیات های حاج عمران، بدر، والفجر۸، کربلای ۳ و کربلای ۵ حضور داشت. در عملیات والفجر ۸ در اسفند ماه سال ۶۴ مجروح گردید. معالجه و نقاهت او ۴ ماه طول کشید. در شهریور سال ۶۵ از ناحیه پا مصدوم شد. دوره معالجه و نقاهت تا بهمن ماه سال ۶۵ به طول انجامید.
پس از آن با شعف تمام در ۲۷ بهمن ماه همراه یاران مدرسه و رزم به محل عملیات شتافت. در آن روزها یک بار در مقابل این سوال که جسماً خود را چگونه می بیند؟ پاسخ داد: کسانی با شرایط جسمی بدتر در جبهه حضور می یابند و این که با همین پا هم می توان آن جا که باید رفت، رفت!
او در شب 65/12/12 در عملیات تکمیلی کربلای ۵ با تمام توان در نبرد شرکت کرد و به فیض شهادت رسید در همان عملیات ۶ تن دیگر از دوستان و راه و همرزم او، در فواصل زمانی نه چندان زیاد از همدیگر شهید شدند. تمام آن ها در میدان نبرد به زیارت معبود شتافتند لذا با همان لباس بسیجی بدون نیاز به غسل در کنار هم در بهشت زهرا دفن شدند.
او هرگز آرامش نداشت. وظایف زیادی را برای خود معین کرده بود که لحظه ای را برای تفریح باقی نمی گذاشت. با این که دائما متبسم وگشاده رو بود و با این که به علت ضعف چشم و دلیل جسمی از خدمت نظام معاف گردید ولیکن با ورزش ها و تمرین های بدنی همیشه آمادگی حضور در عملیات را جسماً حفظ می کرد.
او در هیچ موردی بطالت و سستی را جایز نمی دانست، زیرا با خبر بود که عمرش بسیار کوتاه است و بسیار وسیع زندگی می کرد و به قول خود توشه آخرت فراهم می نمود. او دنیا را فقط به دید جمع آوری توشه آخرت و تکامل نفس می نگریست.
شهید سیدحسن، روی صفت بی ریایی و عدم تظاهر بسیار اصرار داشت، لذا بسیار خوددار بود و کوشش می نمود که کارهایش نمود ظاهری نداشته باشد و بالاخره بهترین حالات ایمان او وقتی بود که به جبهه اعزام می شد. گویی عید اوست، گویی فقط در جبهه از مسئولیت های جاری فارق می گردید و فرصت راز و نیاز در وصل با خالق را به دست می آورد.