شهید سیدیحیی بحرانی در تاریخ ۱۵/۰۹/۱۳۳۵ در خانواده ای درد آشنا و پرهیزگار در شیراز دیده به جهان گشود. هوش سرشار و نبوغ ذاتی اش، یحیی را از همان اوان کودکی سرآمد همگان ساخته بود و این نهال که در دامن خانواده ای متدین و ایثارگر رشد می کرد می رفت که از این فرزندِ قیر فیروزآباد (زادگاهش) سربازی متقی برای اسلام بسازد.
در سال ۱۳۵۱ به دنبل زلزله در منطقه قیر شیراز، یحیی ۵ برادر و خواهر و ۶۸ نفر از اقوام و بستگان خود را از دست داد. در تابستان سال ۵۱ یحیی مدتی در شیراز در محضر اساتید علوم دینی به تعلیم و تعلم پرداخت و سپس به اتفاق خانواده عازم یزد و از آن جا به مشهد مقدس مهاجرت نمود.
پس از سکونت در مشهد، یحیی در عین حالی که با جدیت درس می خواند در اداره منزل و تأمین مخارج زندگی به پدر یاری می رساند در همین دوران در جلسات درس مقام معظم رهبری (آیت الله خامنه ای) و سخنرانی های اساتید حوزه علمیه مشهد حضور منظم داشت.
در دوران دبیرستان با قلم روانی که داشت بارها بر ظلم و جور حاکم بر جامعه می تاخت. یکی از این مقاله ها با عنوان "از مخالفت نهراسید که بادبادک زمانی به هوا می رود که با فشارهای مخالف روبرو شود" در سال ۵۵ نوشته است.
یحیی عاشق مطالعه بود و حداکثر خریدهای او را خرید کتاب های اعتقادی مذهبی، اشعار حافظ و مولوی و ... تشکیل می داد. خدمت نظام وظیفه را در سال های ۵۶، ۵۷ در اداره سر رشته داری شهربانی تهران سپری کرد و در زمان انقلاب شرکت در جلسات و تظاهرات و سخنرانی و ارتباط با انقلابیون از جمله فعالیت های او بود.
قبل از انقلاب با آقای سید اسدالله طباطبایی در تهران فعالیت زیادی داشته است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از این که با تلاش و پشتکار ضمن کار کردن موفق شد در رشته ریاضی فیزیک دیپلم بگیرد موفق شد در رشته پزشکی به دانشگاه مشهد راه یابد.
در دانشگاه افق جدیدی از فعالیت برای یحیی آغاز شد. وی علاوه بر فعالیت در انجمن اسلامی بیمارستان امام رضا (ع)، دوره های آموزش نظامی را با همکاری سپاه پاسداران برای دانشجویان و پزشکان را با همکاری سپاه پاسداران راه اندازی کرد.
درباره خصائص شخصیتی شهید سیدیحیی دوستانش او را متواضع و پرهیزگار، کنجکاو و جستجوگر معرفی کرده و خانواه اش وی را چنین تعریف می کنند: او از ابتدا شاگرد آقای خامنه ای بود، حتی زمانی که آقای خامنه ای ممنوع المنبر بوده اند!
از اول هدفش خدمت بود. او در هفت مکان عبادت و کار می کرد مثل جهاد سازندگی، بانک خون، خانه فرهنگ کارگر، واحد فرهنگی مسجد، هلال احمر که تمام این خصوصیات را ما پس از شهادتش فهمیدیم.
به دنبال انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها به عضویت کمیته پزشکی جهاد سازندگی در آمد و داوطلبانه جهت خدمت به سرخس عزیمت نمود. در اولین روزهای شروع جنگ تحمیلی، یحیی و دوستانش پس از دیدن دوره های آموزشی از طریق دایره سیاسی ایدئولوژیک لشکر ۷۷ به جبهه اعزام گردید.
یحیی همه جا در متن حوادث بود و از حاشیه نشینی به شدت گریزان. در اوج جریانات تروریستی منافقین کوردل به جمع پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و بعد از ظهرها در دبیرستان به عنوان دبیر تربیتی در جبهه فرهنگی با دشمنان انقلاب درگیر بود. با جهاد دانشگاهی ارتباطی تنگاتنگ داشت و خلاصه یک لحظه آرام و قرار نداشت.
با این همه قلب سیدیحیی در جای دیگری می تپید. او حضور در جبهه را اولین وظیفه می دانست. مقارن با عملیات بیت المقدس درست روز پیش از بازگشایی مجدد دانشگاه، آهنگ سفر کرد و آگاهانه پای در راهی پرمخاطره گذاشت.
وی در ۱۱ اردیبهشت سال ۶۱ به اتفاق جمعی از دوستانش عازم جبهه شده و به منطقه عملیاتی دارخوین و از آن جا به شلمچه رفت. روز ۲۰/۰۲/۶۱ با اصرار هر چه تمام با آمبولانس جهت کمک به مجروحین به خط مقدم رفت و پس از اقامه نماز صبح در حالی که به مداوا و انتقال مجروحان مشغول بود بر اثر اصابت ترکش خمپاره به قلبش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.