علیرضا در بهار هزار رنگ شیراز به سال 1366 چشم گشود و همان ابتدای زندگی که صدای اذان در گوشش خوانده شد به ندای حق لبیک گفت، فضای خانه آنها که عطر آگین بود به شمیم دلنواز قرآن از او پسری با ایمان و معتقد ساخت. او در کمال آرامش پلههای رشد و ترقی را طی نمود و پا به مدرسه گذارد. در دوران دبستان تا دبیرستان که در شهر ادیب پرور و فرهنگی شیراز ساکن بود. همواره جزء بهترین دانش آموزان مدرسه و حتّی شهر بود، به طوریکه در جز دو نفر از اعضای برتر المپیاد زیست شناسی قرار گرفت. این جوان مؤمن در تمامی مراحل زندگی توکل به خدای مهربان داشت و به همین دلیل همواره در هر کاری که اراده میکرد موفق و پیروز بود.
پس از پایان دورۀ دبیرستان به همراه خانوادهاش راهی نصفجهان شد تا در اصفهان ساکن گردد. با توجّه به علاقهای که به زیست شناسی و علوم تجربی داشت در دانشگاه ایلام و رشتۀ علوم آزمایشگاهی مشغول به تحصیل گردید و با پشتکاری که داشت توانست با موفقیت مدرک کاردانی خود را اخذ نماید. امّا او که ترقّی و پیشرفت را در هر کاری سرلوحۀ خود قرار داده بود. به همین مدرک اکتفا نکرد و برای ادامۀ تحصیل و اخذ کارشناسی راهی زاهدان شد و در دانشگاه علوم پزشکی زاهدان مشغول تحصیل شد.
علیرضا که به خانۀ خدا هم مشرّف گردیده بود با خود عهدی داشت که با شرکت در کلاسهای قرآنی و عضویت در کانون قرآن این کتاب آسمانی را درک کند و قانون و برنامۀ زندگی خود را بر مبنای آن تعیین نماید. او هم چنین ورزشکاری نمونه بود که در چندین رشته و بخصوص شنا کسب عناوینی هم در کارنامۀ ورزشی خود داشت. براستی که علیرضا نمونۀ یک جوان کامل بود که از حیث ویژگیهای نیک اخلاقی در حد اعلای بود و همیشه جزء بهترینها قرار داشت.
در شب تولّد آقا امام حسین مصادف با 1389/04/24 راهی مسجد جامع زاهدان گردید تا با بجا آوردن نماز جماعت در جشن تولّد مولایش هم شرکت کند. به محض ورود به گیت بازرسی برادران متوجه درگیری شهید گلدوی با فردی مظنون میگردد که او نیز در کمال شجاعت خود را به آنان میرساند و به یاری شهید گلدوی میپردازد امّا در لحظهای آن ملعون ضامن انفجاری را کشیده و این نوگل زیبا را به شهادت میرساند. پیکر این شهید بزرگوار در حالیکه بسوی قبله و سر بر خاک گذارده بود دیده شد که این نشان از درجۀ بالای ایشان در خلوص و بندگی دارد. ""