این شهید بزرگوار در بیست و چهارمین روز خرداد ماه 1345 هجری شمسی مصادف با بیست و هفت صفر در خانواده ای متوسط و مذهبی چشم به جهان گشود. و از همان کودکی تحت توجهات خاص خانواده و به خصوص مادرش بود بطوری که مادر هیچ گاه بدون وضو به او شیر نداد تا بتواند بهترین تربیت را بر او اعمال کند. از همان دوران خردسالی نشانه های روحی بزرگ و ماوراء در او هویدا بود به گونه ای که وقتی دو ساله بود پدربزرگ در مورد او گفته بود: " او روحش در قالب جسمش نمی گنجد." کسی به یاد ندارد خواهش های کودکانه ی محم را، طبع بلند او مانع از این می شد که از کسی چیزی طلب کند و حال آنکه برای اجابت خواسته دیگران همیشه پیش قدم بود. محمد از خرد سالی توجه زیادی به مسائل دینی داشت. دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان ناهید آغاز کرد. چنان در درس خواندن کوشا و موفق بود که در سن ده سالگی از خانواده خواست تا به او اجازه دهند که دروس کلاس های سوم و چهارم را در یک سال بخواند که با مخالفت مدیر مدرسه و در نتیجه خانواده مواجه گشت. در ایام انقلاب، او با وجودی که سن چندانی نداشت ولی در راهپیمایی ها و تظاهرات ها، فعالانه شرکت داشت.
نوجوانی محمد مقارن بود با برافروخته شدن مشعل پرفروز انقلاب اسلامی و محمد که در آن زمان 12 سال بیشتر نداشت ضمن شرکت فعال در تظاهرات و راهپیمایی ها و همراه و همگام با نهضت پرشور اسلامی در مدرسه راهنمائی محل تحصیلش بنیانگزار اعتصاب و اعتراض دانش آموزان و دمیده شدن شور انقلابی در آنها بود. پی ریزی انجمن اسلامی در مدرسه نبوت و همچنین محله نارمک از سایر فعالیت های او در دوران خطیر است. خود محمد دیدا یا حضرات امام را در مدرسه ی علوی در سال 57 از بهترین خاطرات خود می خواند و بوسه بر دست مبارک ایشان را سعادتی بزرگ. در همان سال بود که در نیمه شبی مادر دید که نوجوانش در حال اقامه ی نماز شب است ،آری سلوک عارفانه محمد که با پای گذاشتنش به این عالم خاکی شروع شده بود می رفت تا او را به عالی ترین درجه سعادت متوصر برای بشر برساند و ذره ذره ی وجودش را محو در جذبه ی کمال بی انتهای معشوق کند.
با شروع جنگ تحمیلی لحظه ای آرام و قرار نداشت و به هر دری می زد تا به جبهه رود تا اینکه علی رغم سن کم، در سال 1360 دوره آموزشی خود را به همراه پسر عمه اش ( شهید حسن سلمانی) در یزد گذراند. و در حالی که مشغول تحصیل در هنرستان بود به ندای " هل من ناصر" پیر و مراد خود پاسخ گفت و در سال 61 برای شرکت در عملیات بیت المقدس اعزام شد. او توانست با گفتن یک جمله رضایت خانواده را برای عزیمت به جبهه جلب کند: "رضایت دادن شما لبیک گفتن به امام حسین (ع) می باشد." او توانست به صورت سرافرازانه ای در عملیات بیت المقدس شرکت نموده و یکی از فاتحین خرمشهر شود. از آن به بعد بود که بارها و به دفعات در جبهه های نبرد حضوری موثر پیدا نمود و تنها برای ادامه تحصیل به تهران می آمد. وقتی در سال چهارم دبیرستان بود، 10 روز قبل از شروع امتحانات به تهران آمد و با دوست خود هر روز از ساعت 5 تا دیر وقت به خواندن درس مشغول شد و چنان در تحصیل موفق بود که ضمن قبولی در امتحانات نهایی خرداد ماه و اخذ دیپلم توانست پس از گذراندن موفقیت امتحان کنکور ورودی دانشگاه ها در یکی از بهترین دانشگاه ها قبول گردد و آن هم رشته مکانیک حرارت و سیالات دانشگاه امیرکبیر بود یعنی با وجود حضور مکررش در جبهه، تنها با 45 روز درس خواندن، موفق شد امتحانات سال چهارم هنرستان را بگذراند و در رشته مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات) دانشگاه امیرکبیر پذیرفته شود. اما در دوران دانشجویی نیز محمد حضور در دانشگاه دفاع مقدس را واجب تر از دانشگاه صنعتی می دانست و چه در دوران دانشجویی و چه قبل از آن در عملیات های مختلف نظیر فتح المبین، بیت المقدس، والفجر مقدماتی، والفجر یک ، والفجرهشت، کربلای یک، کربلای پنج و ... حضور فعال داشت.
شهید ربیعی برای آخرین باری که به جبهه اعزام گردید، دیگر قصد تسویه حساب و برگشت را نداشت و به صورت سطحی مجروح گردید و ترکشی به گونه او اصابت کرد. وقتی از او می پرسیدند که چه شده است در جواب با شوخ طبعی خاصی می گفت حوریان بهشتی به سراغم آمدند و فقط یک ماچ از من گرفتند.
دهم اسفند ماه 1365 در مرحله ی مقدماتی عملیات تکمیلی کربلای پنج به عنوان مسئول مخابرات گردان مالک اشتر از لشکر محمد رسول الله (ص) در منطقه عملیاتی شلمچه شرکت داشت که از ناحیه کمر مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به بیمارستان شریعتی تهران منتقل شد و در 45 روزی که بستری بود نیز همه نزدیکان و آشنایان به خصوص خواهران و برادرانش را به تقوی و ایمان و علم و عمل سفارش می کرد. هرچند در این ایام آشامیدن آب برای وی ممنوع بود ولی محمد با صبری مثال زدنی این عطش را به عشق مولایش تحمل می کرد " یاحسین " می گفت، لب به ذکر خدا و ائمه می گشود، مهر و خاک تیمم طلب می کرد تا نمازش را بخواند و بالاخره در ساعت 8:33:56 صبح روز دوشنبه 24 فروردین 1366، مصادف با 14 شعبان شب میلاد منتظر عاشقان، در حالی که سه روز متمادی تشنگی را تحمل کرده بود به دیدار معبود شتافت و خانواده را در فراقش مبهوت و مغموم گذاشت.