شهید علی اکبر مهدوی پور در دوازدهم دی ماه سال 1338 در شب مبارکه سیزده رجب در خانواده ای مذهبی در تهران (خیابان ری-کوچه آبشار) بدنیا آمد. به میمنت این شب عزیز پدر ایشان نام او را علی اکبر انتخاب کرد. او از کودکی فردی بی آزار و ساکت بود. علی اکبر دوران دبستان را در مدرسه موسوی به پایان رساند. در تمام دوران انقلاب بی ریا و بدون تظاهر در برنامه های انقلاب فعالیت چشمگیری داشت که خانواده اش بعد از شهادتش متوجه کارها و برنامه های او شدیم
به دلیل شدت ذکاوت علی اکبر او را برای دوران دبیرستان به مدرسه ای سطح بالاتر از لحاظ علمی و مذهبی یعنی دبیرستان علوی فرستادند. او پس از آزمون ورودی، دوران دبیرستان را در بهترین شرایط گذراند و فارغ التحصیل شد. پس از اخذ دیپلم ریاضی در کنکور سراسری شرکت کرد و در 4 دانشگاه قبول شد و از بین آن ها دانشگاه علم و صنعت و رشته مهندسی مکانیک را انتخاب کرد. او دانشجوی سال سوم بود که پس از تعطیلی دانشگاه ها چون هرگز از بیکاری و تن پروری لذتی نمی برد در یکی از مدارس جنوب شهر به تدریس نوجوانان پرداخت و حتی چون وسیله ایاب و ذهاب در سرمای زمستان برایش جهت رفتن به مدرسه با مشکل فراهم می شد، دوستانش درصدد بود که او را به مدرسه ای نزدیک منزلش منتقل کند ولی او نپذیرفت و گفت: خود دوری راه برای من لذتی دارد که نزدیکی ندارد و آن جایی که دیگران از رفتن به آن ناراحتند برای من گوارا است.
سال سوم دانشگاه جنگ آغاز شد. برادر شهید پس از برگشت از جبهه به علی اکبر پیشنهاد جبهه رفتن دادند، علی اکبر که خود نیز راهش را تشخیص داده بود در اوج تحصیل به جبهه اعزام شد. علی اکبر عضو گروه جنگ های نامنظم شهید دکتر مصطفی چمران بود. چند روز پیش از شهادت چند نفر از هم رزمان او برای اجرای مراسم به تهران آمده بودند. آن ها به خانواده شهید گفته بودند. که روز قبل از شهادت وقتی یکی از همرزمان در جبهه شهید شد، علی اکبر گفت: امروز نوبت او بود و فردا هم نوبت ماست و همین هم شد و فردای آن روز در دوازدهم شهریور سال1360 در جبهه کرخه نور هنگام رجعت از یک عملیات هنگام ظهر برای تعویض لاستیک پنچری که در تیرش دشمن بود، اقدام به جک زدن زیر ماشین کرد که ناگهان مورد اصابت ترکش خمپاره قرار می گیرد و به مقام رفیع شهادت با سری که مادر شهید می گوید کاسه و جمجمه آن خرد شده بود نائل شدند.
شهید علی اکبر مهدوی پور سرای زندگیش با خدا بود از بچگی محرمات را ترک کرده و بدون هیچ گونه ریا به کارهایی که رضای خدا در آن بود می پرداخت او از فکر و هوش سرشاری برخوردار بود. به تمام لوازمات برقی آشنا بود.