شهید محمد مسلمی در 17 دی سال 37 بدنیا آمد. دبستان را در منطقه جوادیه خواند. دبیرستان را به دبیرستان (هدف) می رفت. سال 56 دانشگاه قبول شد و در رشته مهندسی مکانیک علم و صنعت وارد شد. از سال 55 گرایشش به جلسات مذهبی و گروه های دانشجویی زیاد شد و در جلسات گروه های مبارز و در مساجد شرکت می کرد. از سال 56 فعالیت هایش به صورت نیمه آشکار بیش تر شد، در حقیقت شروع فعالیت هایش برمیگردد به سال 55،56 از تشکلات دانشجوئی.
تقریبا سال 56 وارد فعالیت های علنی شد. برای این که مشکلی برای خانواده پیش نیاید خانه امنی با دو، سه نفر گرفته بودند و دستگاه تایپ و تکثیر داشتند و اعلامیه های امام را تکثیر کرده و در سطح شهر پخش می کردند.
آن زمان او برای این که راحت تر و در ابعاد وسیع تری بتواند کار کند (از جمله فعالیت در دبیرستان های مختلف، جمع کردن بچه های مذهبی و کمک گرفتن از آن ها) شروع کرد یک سری تشکل های دانشجوئی را ساماندهی کردن. تنها دانشگاهی که جو مذهبی و اسلامی داشت و در مقایسه با گروه های چپ و مارکسیست و... جو دانشگاه بیش تر در دست بچه های مذهبی بود دانشگاه علم و صنعت بود که یک عده ای که ایشان هم جزء آن ها بود توانستند جو دانشگاه را حفظ بکنند تا دست بچه های مذهبی باشد و هدفشان هم یک هدف واحدی باشد.
زمان انقلاب که کارشان بیش تر شده بود خانواده ایشان را خیلی کم در خانه می دیدند، گاهی یکی دو هفته اصلا نمیدیدند و یکی دو روز سری می زد و برمیگشت. بعد از پیروزی انقلاب که جو دانشگاها جوی خاص بود خصوصا دانشگاه تهران که گروه های زیادی در آن نبودند، محمد و دوستانش نیروهایشان را جمع کردند سمت دانشگاه تهران برای مقابله با این گروه ها و بحث هایی که آن زمان مطرح بود. بعد از تعطیلی دانشگاه ها ایشان سه مرحله عمده را پشت سرگذاشت، مرحله اولش سفر به استان های محروم مثل کهکیلویه و بویراحمد برای انجام کارهای فرهنگی. ایشان عقیده خاصی داشت که انقلاب ما، نظام ما یک نظام عقیدتی است و نظام عقیدتی را هیچ چیزی نمی تواند از بین ببرد مگر فساد عقیده، فساد عقیده هم بوجود نمی آید مگر با تهاجم فرهنگی که فرهنگ مذهبی را از بین مردم و جوانان می برد. لذا با توجه به این شناخت، این احساس را پیدا کرده بود که الان وقت کارهای فرهنگی است، خصوصا در مناطق محروم. ایشان می گفت: بعضی جاها که با ماشین می رفتیم خیلی از این ها اصلا ماشین ندیده بودند، از جمله منطقه بشاگرد که آن جا کار زیادی کرد. هرچند وقت یک بار یک سری کتاب ها از طرف جهاد می بردند و آن جا کلاس های عقیدتی، آموزش قرآن، آموزش اصول دین و... برای مردم و بچه ها می گذاشتند، کار تجهیز ساخت مدرسه و کتابخانه مدرسه را انجام می دادند. 6-7 ماه آن جا بودند بعد بیماری خیلی شدید(شاید مالاریا بوده) گرفت که مجبور شد برگردد و حدود 2 ماه در خانه بود تا بهتر شود. فاز دوم فعالیت هایش برمیگردد به زمانی که غائله کردستان داشت شروع میشد(سال 59) که ایشان از طریق سپاه به کردستان رفت. خانواده آن موقع فعالیت هایش در آن جا را نمی دانست. به آن ها می گفت که برای جهاد رفتم اما بعد دوستانش برای آن ها تعریف می کردند که از طریق اطلاعات سپاه به آن جا می رود و شروع به کار اطلاعاتی می کند. کلاس های مختلف برای مردم می گذاشت،در بحث های مردمی داخل شهر آن زمان که شهر دست کومله و دموکرات و گروه های مختلف بود می رود. قبل از پاک سازی کردستان همچنین فعالیت شدیدی می کند روی پربار کردن و تجهیز کتابخانه های مساجد. بعد از یک سال و خرده ای (اواسط سال 60) از آن جا برمیگردد و در همین حین وقتی جنگ شروع می شود، چند بار از کردستان به منطقه می رود اما عمده فعالیتش در کردستان بود تا اینکه اواخر سال 59 و اوایل 60 ازدواج می کند و تا اواسط تابستان 60 در تهران می ماند و شروع می کند در یک فاز دیگر به انجام کارهای فرهنگی در امور تربیتی مدارس. در عین حال که در دبیرستان ها تدریس ریاضی و هندسه و مثلثات و جبر و... میکرد، مربی پرورشی هم بوده و در عین حال کلاس های قران و ایدئولوژی برای بچه ها داشت. کتاب های شهید مطهری را خیلی رویش تأکید داشت و با بچه ها این کتاب ها را می خواندند و بحث روی آن می کردند. تا اینکه بالاخره در اواسط اسفند 60 مجددا عازم منطقه شدند و به جنوب میرود. 15 اسفند عازم می ششود و روز 22 و23 اسفند یک بار زخمی می شود(ترکش به دستش میخورد) منتها به عقب بر نمیگردد و با این که اصرارش می کنند برنمیگردد. دستش که مقداری خوب می شود چند خط نامه برای خانواده اش می فرستد. حدود 7-8 خط نوشته و مشخص است که دستش هم لرزیده و آخر سر هم نوشته که بخاطر درد دستم بیش تر نمی توانم بنویسم. بعد از آن هم 29 اسفند سال 60 برای یک عملیات ایذائی قبل از انجام عملیات فتح المبین این ها به جلو می روند یک تعدادی اسیر می گیرند و برمیگردند. ظاهرا این طور که تعریف می کنند یک معبری بوده که تیربارچی این معبر را شدیدا تحت نظر داشته و از آن جا نمیتوانستند هیچ کاری بکنند که ایشان می رود آن تیربارچی را خنثی بکند او را از بین می برد و همان جا به شهادت میرسد. به دلیل این که جلوی سنگر کمین عراقی ها بوده، حدود 20 روز نمی توانند جنازه اش را دست بزنند تا عملیات می شود و این ها میروند و بعد از 16-18 روز جنازه ایشان را از آن جا برمیدارند و به تهران می آورند و 20 فروردین 61 بود که خانواده اش متوجه می شوند که او شهید شده است.
شهید محمد مسلمی خیلی مدیر بود. همیشه برای خودش طرح داشت. این طور نبود که در یک قالب کلیشه ای خاص برود و دنباله رو فردی یا جمعی باشد، تا خودش به یک نتیجه ای نمیرسید، آن اصل برایش اصل مسلم و مسجلی نبود. همیشه هم اعتقاد داشت که اگر آدم بخواهد به شناخت نسبت به موضوعی برسد و چیزی را بشناسد باید با اطلاع و آگاهی کامل نسبت به آن موضوع جلو برود، یعنی کورکورانه نباید یک چیز را قبول کرد، باید خودش برود به نتیجه برسد، صحبت کند، تجزیه کند. به همین دلیل بود که محمد در هر جمعی که می رفت بلافاصله شاخص و چهره می شد و هدایت آن جمع را بدست می گرفت. اولین کارش هم همیشه این بود در هر جمعی که وارد میشد شروع می کرد به انجام دادن کار فرهنگی . تمام هم و غمش این بود که می گفت ما باید روی ذهن بچه ها کار کنیم و آن جاست که می تواند برای انقلاب ما مثمر ثمر باشد. آدم طراحی بود هم در زمینه فکری هم در زمینه فنی. سال 56 که رفته بود دانشگاه داشت یک روباتی را طراحی می کرد و قسمت های از آن را هم ساخته بود که بعد آن طرحش نیمه تمام ماند. حتی برای کارهایی که می کرد در سال 56-57 برای پخش اعلامیه روش های خاصی داشت، مسیری که می خواست اعلامیه پخش کند قبلا چند بار می رفت و چک می کرد و هنگام انجام کار هم برای جاهای مختلف افرادی را می گذاشت که مواظب باشند تا کارشان خوب انجام شود. برای همین در آن سال ها که در خانه امن بودند لطمه ای به ایشان وارد نشد. حتما محل نصب اعلامیه ها را بررسی می کرد که بیش تر جلب نظر کند. فرد کنجکاوی بود در قبول کردن مطالب و عقاید بیش تر گوش می کرد تا حرف بزند. می گفت آدم هرچه بیشتر حرف بزند بیش تر میتواند یاد بگیرد و هر چه کمتر حرف بزند کمتر خودش را در یک جمع بروز می دهد. روی کار فرهنگی خصوصا بین بچه ها و دانش آموزها خیلی تاکید داشت سعی می کرد حداقل یکی از کتاب های شهید مزهری را برای این ها بخواند و تفسیر کند و روی موضوعات مختلفش برایشان صحبت کند تا به نتایجی که مطلوب است برسد.