زندگی نامه از زبان همسر
ایشان از همان کودکی فردی کنجکاو، باهوش، زرنگ و متکی به خود بوده است، به طوری که دوران تحصیل خود را در سعی و کوشش و جدیت و علاقه فراوان به درس و فراگیری علوم سپری می کند و طبق گفته پدرشان هیچ گونه مزاحمتی در این رابطه برای خانواده نداشته اند. بدون این که تکلیفی از ایشان خواسته شود خودشان به امور درسی و شخصی خود رسیدگی می کردند که این ویژگی بارز (خودجوشی) علی رضا را در خانواده نمونه کرده بود.
رفتار متین و باوقار دوران نوجوانی و جوانی شخصیت علی رضا را شکل بیش تری می داد که نوبت انتخاب راه و روش زندگی و مکتب برایش پیش می آید. ایشان با وجود مکتب های دروغین و پررونق روزگار طاغوت که رواج بسیاری نیز در میان جوانان داشت مکتب اصیل اسلام را انتخاب و پی به حقانیت این دین مبین می برد، سپس تمام برنامه های زندگی خود را مطابق با قوانین این دین کرده و عمده فعالیت های خویش را در این زمینه شروع می کند.
ایشان پس از انتخاب دین اسلام، خود را واقعا تسلیم حق و معبود و مکتب ساخت به طوری که تمام زندگی و وقت خود را وقف اسلام نمود. در زمان طاغوت آن دوران خفقان و ترس که کمتر کسی جرات می کرد علیه رژیم صحبتی داشته باشد، ایشان در سر کلاس درس علاو بر ریاضی، درس زندگی و مبارزه علیه ظلم و ستم را نیز به شاگردانش می آموختند. به دنبال این روشنگری ها از طرف ساواک احضار و مدتی زندانی می شود که پس از تهدیدهای فراوان آزاد شده و مجددا مبارزه خود را علیه رژیم در خط انقلاب و امام ادامه می دهد چرا که مسئله ولایت فقیه و پیرو رهبر بودن شاید برای خیلی ها بعد از انقلاب به صورت علنی مطرح می شود ولی علیرضا از همان موقعی که قدم در راه گذاشت معتقد به این اصل مهم بود.
همان طور که بارها گفته بود این مبارزه با چنین رهبر و امام و پیشوایی انقلابی عظیم را پیش خواهد آورد و می گفت که ان شاء الله طاغوت سرنگون شده و مملکت از چنگ ظالمان رها شده و حکومت اسلامی تشکیل می گردد. این بود که تمام سعی و کوسش خود را در راه تحقق این اهداف چه در کلاس و چه در خانه و چه در جامعه شروع کرد بود و همان طوری که در قبل یادآور شدیم به دنبال روشنگری هایش در میان شاگردان و دوستانش چند بار راهی ساواک شده ولی هم چنان استوار در راه خود قدم برمی داشت.
در این رابطه صحبت ها و اعلامیه های امام را جمع آوری و پس از تکثیر، آن ها را در اختیار دوستان و شاگردان و مردم قرار می داد. شب هایی می گذشت که ایشان تا نیمه های شب و یا تا صبح مشغول کپی و تکثیر اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام بود. هم چنین در شرایطی که داشتن رساله امام این مرجع عالی قدر جرم محسوب می شد ایشان نه تنها رساله امام را در منزل نگهداری می کردند بلکه مسائل و مطالبی از رساله را که مورد سوال و نیاز مردم بود را با دست کپی می کرد و در اختیار دوستان و شاگردان و مردم قرار می دادند و به این ترتیب با شرکت در تمام راهپیمایی ها، تظاهرات ها و .... همراهی خود را از انقلاب اعلام می کرد و با این که از طرف ساواک تهدید شده بود ولی هیچ گاه ترس به دل راه نمی دادند و با توکل به خداوند در تمام مراحل انقلاب فعالانه شرکت می کردند. حق را هر کجا موقعیتی پیش می آمد می گفت.
همیشه فعالانه و به طور مستمر در جلساتی که برای برپایی تظاهرات، برنامه ریزی هایی در این جهت هماهنگ نمودن فعالیت ها در دانشگاه و .... تشکیل می شد، شرکت می کردند. تقریبا در تمام تظاهرات و راهپیمایی های عظیمی که در قم این شهر خون و قیام تشکیل می شد، شرکت می کردند. صبح زود به قم رفته و پس از انجام راهپیمایی و تظاهرات، نیمه شب به تهران برمی گشتند و هر وقت که سالم از تظاهراتی از قبیل کشتار قم، ۱۷ شهریور و ... برمی گشتند اظهار ناراحتی می کردند که چرا من جزء این خیل شهیدان انقلاب اسلامی نمی شوم و همیشه این مسئله را وجود ناخالصی در خود می دانستند و می گفتند: چون ناخالصی دارم و هنوز پاک نشده ام خداوند مرا انتخاب نمی کند و همیشه درصدد رفع این مانع و سد بودند.
همیشه مردم را بر خود و خانواده خود ترجیح می داد و قبل از این که به فکر رفع حاجات و مشکلات خود باشد بیش تر درصدد کمک به مردم محروم و محتاج بود و اگر تشخیص می دادند کسی به کمک مادی یا معنوی احتیاج دارد تا آن جایی که نیرو و وسع داشت در رفع آن مشکلات تلاش می کرد، چون معتقد بود که اگر انسان درصدد رفع حوائج مادی و معنوی اشخاص برآید خداوند نیز در مقابل حوائج دنیا و آخرت او را برآورده می کند و همیشه می گفتند: برای من ننگ است که خود و خانواده ام در راحتی و آسایش باشد و دیگران محتاج.
همیشه در مقابل پدر و مادر متواضع بود. رفتارش توام با متانت و وقار و احترام بود. سعی می کرد که آیه "بالوالدین احسانا" را در زندگی و برخوردهایش با پدر و مادر رعایت کند به طوری که مادرشان پس از دیدن جنازه اعتراف کردند که چون علیرضا همیشه با من محترمانه برخورد می کرد من هم با احترام پیش جنازه اش می روم.
در زندگی بسیار صبور و بردبار بودند و در مقابل سختی ها و مشکلات زندگی تحمل بسیار داشتند و در اختلاف عقاید و سلیقه ها بسیار متین و صبور بودند و رفتاری در خور خودشان داشتند و همه اختلاف ها و مسائل را با آن چه خواست خداوند بود حل می کرد. تأکید فراوان داشتند که تمام اختلاف ها و مشکلات در رابطه با اسلام و قوانین آن حل و فصل شود به طوری که حتی از اختلاف ها و برخوردهای جزئی خانوادگی نیز سرسری و بی تفاوت نمی گذشت و سعی می کرد آن را از ریشه و با درمان های صحیحی که مکتبش ارائه کرده است حل بکند.
در برخورد با فرزندانش بسیار دقت می کرد و معتقد بود که فرزندان اخلاق و تربیت واقعی را در خانواده و از اطرافیان از جمله پدر و مادر کسب می کنند و اگر بنیان شخصیت آن ها در خانواده صحیح باشد دیگر ترس و واهمه ای در تربیت فرزندان باقی نمی ماند زیرا فرزندان می توانند با تربیت صحیح و اسلامی در خانواده در مقابل دیگر انحراف ها و بدآموزی های تربیتی و اخلاقی مصون و محفوظ باشند اگر چه نمی توان اثرهای محیط را نفی کرد ولی در مقابل سد تربیت خانوادگی صحیح تقریبا کم اثر یا بی اثر می شود.
با فرزندانش از همان دوران کودکی شان با احترام برخورد می کرد و به آنان شخصیت می داد و در خرید وسایل شخصی آن ها از جمله اسباب بازی، لباس، کفش و .... با آن ها مشورت می کرد و نظر آن ها را نیز ترتیب اثر می داد به طوری که پس از راهنمای های لازم فرزندانش را در انتخاب آزاد می گذاشتند که آن چه را مورد سلیقه شان هست تهیه کنند. در مقابل خواسته های غیر منطقی کودکانش برخوردی منطقی و صحیح می کردند به طوری که نه تنها ایجاد عقده و حقارت در آن ها نمی کرد بلکه باعث می شد بچه ها واقع بین بشوند. یعنی با استدلال و دلیل هایی به زبان خودشان آن ها را قانع می کرد و در مقام پدری، معلم نیز برای آن ها بود. تمام برخوردهایش بر اساس خواست خداوند بود. مسئله احساس و عاطفه نیز به طریق صحیحی که خلاف رضای خداوند نباشد در ایشان وجود داشت.
ایشان تنها همسر نبود بلکه معلم، مربی، هدایت کننده من در سراسر زندگی مشترک مان بودند. رابطه ها و برخوردهای بین ما طبق خواسته آقای رضایی بر اساس خواست خداوند و در چارچوب قوانین اسلام بود و تأکید فراوان داشتند که کلا برنامه زندگی مان طبق دستورات متعالی قرآن و برنامه های انسان ساز آن باشد که به خاطر این عقیده نیز شروع زندگی و حتی اولین هدیه ای که به من دادند با قرآن و تمسک به آن بود.
ایشان با وجود تمام مسئولیت های اجتماعی که بر عهده شان بود هیچ گاه نمی گذاشتند آن مسئولیت های اجتماعی در مسئولیت های خانوادگی شان تأثیر بگذارد به طوری اگر کمترین فرصتی پیدا می کردند به دیدار اقوام رفته و صله رحم را به جا می آورد. فرزندانش را به گردش می برد و بالاخره طوری برنامه ریزی می کردند که می توانستند هر دو مسئولیت را به خوبی انجام دهند به طوری که می بینیم مسئولیت و دین خود را نسبت به انقلاب و خون شهیدان، امام، جامعه، به نحو احسن انجام دادند (یعنی همان شرکت آگاهانه در جنگ حق علیه باطل به نیت پیروزی و رسیدن به کربلا که در این میان به ندای حق در جهت هجرت به دنیای باقی لبیک گفتند).
در تمام دوران زندگی توکل زیادی به خداوند داشتند و تنها ناراحتی من در مقابل شهادت آقای رضایی نه به خاطر شهادت ایشان بلکه به خاطر از دست دادن معلم و مربی و هدایت کننده ام بود به همین خاطر اولین عکس العمل من هم در مقابل شهادت ایشان گزاردن نماز شکر و صبر بود که به این ترتیب از خداوند خواستم تا در مقابل فقدان این مربی و معلم و پدر فرزندانم استمداد و کمک و یاریم نماید.