او از تبار فتح المبین بود و به قول امام فتح الفتوح که در مسیر فتح خونی دوباره تزریق کرد .آرام بود و صبور ،دقیق و پر حوصله،کم حرف و پر عمل . او از دنیا خالی بود و دنیا از او پر.رفت تا رسم بر جای نماندن بماند،رفت تا رد پای کاروان را نشان دهد و رفتن را احیاء نماید.
از کودکی بچهای باهوش بود. از کلاس چهارم با جهش از پنجم و ششم با اول دبیرستان رفت و در دوره دبیرستان نیز شاگرد موفقی بود. پس از گرفتن دیپلم در کنکور سال 1357 شرکت کرد و در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد.
پس از انقلاب بدنبال تعطیلی دانشگاهها، مدتی در گنبد در هیئت هفت نفره واگذاری زمین فعالیت داشت و بعد به مدت یکسال بعنوان معلم دینی و پرورشی در مدارس تدریس کرد.
بدنبال تشکیل جهاد دانشگاهی او شروع به همکاری با جهاد در بخش فرهنگی نمود. علیرضا حدود یکماه هم در مسجد سلیمان با فرمانداری همکاری با جهاد در بخش فرهنگی نمود. علیرضا حدود یکماه هم در مسجد سلیمان با فرمانداری همکاری میکرد تا اینکه در شهریور سال 60 به جبهه رفت. او در تیپ المهدی، معاون اطلاعات و شناسائی بود، اما این را هیچکس از او نشنید و هیچگاه در مورد آن سخن نگفت.
مدت یکهفته در دارخوین بود و بعد از آن تمام مدت هفت ماهی را که در جبهه بود در شوش بسر برد. برای عملیات فتح المبین از او خواستند تا معاونت فرماندهی اطلاعات عملیات را در تیپ المهدی بعهده گیرد. او برای تدارک حمله پیشاپیش 20نفر از مسئولین گروهانهای سپاه جهت شناساندن معابر پاک شده از مین حرکت میکرد که ناگاه روی 2 مین جهنده رفت و به هوا پرتاپ شد و فریاد یا حسین(ع) کشید و به زمین افتاد.
او شش روز تمام تنها در بیابان در کنار دوستش بر زمین مانده بود و این پیکر پارهپاره مدتها در خلوت صحرا با ستارگان به نجوا پرداخت. برادرش و دوستانش نتوانستند در طول حمله و پاتک دشمن، پیکر او را بردارند. باری او از همه فارغ شد و به یار پرداخت و آب حیات را در چشمه جوشان شهادت دید.