در اول مهر سال ۱۳۳۹ هجری شمسی همزمان با سالروز بعثت رسول اکرم (ص) یکی از سلاله های پاکش در تهران دیده به جهان گشود. او به حق از یاران وفادار امام بود که شجاعت و شهامتش همچون یاران علی (ع) بود و شهادت طلبیش چون ایثار و فداکاری های یاران حسین (ع) و چه زیباست کلام سال ها پیش امام که یاران من اکنون در گهواره و شیرخوارند.
او را به مناسبت روز تولدش، بهروز (روز خوب) نامیدند که بعدها به خاطر علقه مذهبی ای که خانواده اش داشت او را علی اکبر نامیدند. علی اکبر دوران تحصیلات ابتدائیش را در دبستان خطیر در نزدیکی منزلشان پشت سر گذاشت. هوش سرشار و علاقه اش به درس از همان ابتدا به وسیله نمرات عالیش کاملا مشهود بود.
خانواده اش راه مسجد را از همان کودکی بر او نمایاندند و او هم با فطرت پاکش، این مکان مقدس را با جان و دل پذیرفته و روز به روز علاقه شدیدتر و رابطه قوی تری به آن پیدا می کرد به طوری که از سن ۸ سالگی با قرآن آشنا گردید و در همان سال قرائت قرآن را در سطح عالی آموخت و علاوه بر آن به وسیله حافظه قویش سوره بقره را در یک روز حفظ نمود، به همین خاطر جزء قاریان ممتاز، برنده یک مدال طلا گشت.
او دوران متوسطه را در دبیرستان ابراهیم صبا و سال آخرش را در دبیرستان آذر گذراند. نمرات او در دروس در دوران تحصیل بسیار خوب بود به طوری که در سال آخر با معدل ۱۹ قبول و توانست در رشته ی مهندسی برق دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد. ورود او به دانشگاه همزمان با شروع انقلاب اسلامی به صورت علنی بود و او برخلاف اکثریت دانشجویان آن زمان که فقط برای درس خواندن به دانشگاه راه یافته بودند به خاطر روحیه انقلابیش دانشگاه را یکی از سنگرهای مبارزه با رژیم ضداسلامی و ضدمردمی یافته و در حرکت های دانشجویی و زد و خوردها با پلیس مزدور شاه و برگزاری نمازهای جماعت دانشگاه و ... شرکت فعال داشت.
علی اکبر علاوه بر دانشگاه در تظاهرات خونین خیابانی که به فرمان امام در سراسر کشور بر پا بود بدون هیچ ترس و واهمه ای و با روحیه ای انقلابی به استقبال شهادت می رفت. در روز عید فطر، نماز قیطریه شهید مفتح آن روز تاریخی و حرکت ساز علی اکبر به عنوان انتظامات در راهپیمایی حضور و فعالیت داشت. او از قبل در کلاس های شهید مفتح شرکت می کرد و به همین خاطر او را از قبل می شناختند.
بلاخره با متزلزل شدن پایه های رژیم وابسته و رجعت امام، ۲۲ بهمن روز سرنگونی رژیم فرا می رسد و علی اکبر با شرکت خود در مبارزات مسلحانه ۲۱، ۲۲ بهمن و تسخیر کلانتری ۶، دین خود را به انقلاب ادا می کند. رژیم منحوس سقوط می کند و زمان بازسازی و مبارزه با پس مانده های رژیم سابق آغاز می گردد و علی اکبر برای تثبیت انقلاب در تشکیل کمیته های محلی و ایجاد هسته های مقاومت محلی زحمات فراوانی را متحمل می شود.
زمانی که کمیته ها از یک طرف مورد هجوم مسلحانه تفاله ها و پس ماندگان رژیم و فراریان و ساواکیان زخم خورده قرار گرفته و از طرف دیگر زیر رگبار تهمت ها و افتراهای ضد انقلاب بود، او بدون توجه و با مقاومت و تلاش پیگیر، این سنگر انقلاب را حفظ می کند و در همان حال لحظه ای از فکر فعالیت های فرهنگی و افشای خطوط فکری انحرافی منافقین و منحرفین و ضد انقلاب و لیبرال ها و جبهه متحدشان و شناساندن خط اصیل انقلاب و امام غافل نبوده و با شرکت و همکاری با گروه های نمایش محلی با امکانات محدود و ابتدایی بدون هیچ توقع و انتظاری به برگزاری نمایش نامه های اسلامی پرداخته و به مبارزه خود قوت می بخشد.
سیر نزولی و انحرافی دانشگاه ها درخدمت غرب و جو فاسد و متعفن آن ها انقلاب را در مقابل خود قرار داد و علی اکبر از افرادی بود که با حضور خود در صف اول خواستار اجرای انقلاب فرهنگی به مقابله با مزدوران منافق و چپ آمریکایی و روسی برخاسته و نفرت و انزجار خود را از آن محیط غربزده اسلامی اعلام می دارد.
به دنبال این حرکت در اردوی دفتر تحکیم وحدت دانشجویان به عنوان فرمانده نظامی اردوگاه انتخاب می گردد. علاقه وافر علی اکبر به کارهای نظامی او را جذب فعالیت های نظامی نمود و به همین دلیل قبل از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سعی در دیدن آموزش های کوتاه و بلندمدت نظامی کرد. در آن زمان سپاه برای قوت بخشیدن به تشکیلات و نیروی خود نیاز به نیروهای جوان و پر انرژی و خلاق بود و علی اکبر بنابر علاقه ای که به کارهای نظامی داشت در واحد عملیات سپاه پذیرفته شد و فعالیت خود را از آن جا آغاز نمود. خلاقیت و قدرت یادگیری و خوب ارائه کردن مطالب باعث شد تا به عنوان مربی آموزش نظامی انتخاب شود.
منتثی شغل جدیدش همزمان با شروع جنگ تحمیلی بود و او با شور و هیجانی که داشت نمی توانست بپذیرد که دشمن متجاوز در خاک اسلامیش باشد ولو دور از آن ها و این بود که خیلی سریع همراه اولین گردان های اعزامی به غرب کشور برای نبرد با دشمن به آن جا اعزام گشت.
یک ماه از حضورش در جبهه نگذشته بود که در عملیات بازی دراز زخمی شد و او را به تهران بازگرداندند. رشادتی که در بازی دراز از خود نشان داده بود زبانزد دوستان و همرزمانش شده بود به طوری که همراه چند نفر دیگر در انتهای حمله با خستگی و مشکلات دیگر حمله، توانسته بود مقاومت دشمن را در هم شکسته و ارتفاعات بازی دراز را در عملیات اول فتح نمایند. زخمی شدنش توجیه ماندنش نشد و برای او انقلاب اسلامی ارزش بیش تری داشت تا بازوی شکسته اش! و لذا بدون عمل و بدون توجه به زخم عمیقش با بهبودی مختصر، مجددا به جبهه بازگشت و این بار به عنوان فرمانده گردان در جبهه به راه خود ادامه داد.
در بازگشت های سه ماهه اش افتخار مسئولیت حفاظت بیت امام را داشت و به دنبال آن حفاظت مجلس شورای اسلامی و همچون علی علیه السلام که در جنگ احد گاهی جهت حفاظت پیامبر به سوی او می آمد و گاهی بر قلب دشمن حمله می کرد، حفاظت بیت امام را بر عهده داشت. شجاعت و شهامت علی اکبر در میدان نبرد و تعبد و خلوصش در محراب عبادت از او یک انسان نمونه و الگو ساخته بود آن چنان که خصوصیات با ارزشش را قلم نمی تواند ترسیم کند.
خصوصیات بارز اخلاقی او آن چنان افراد را تحت تأثیر قرار می داد که وقتی برای آموزش نظامی دانش آموزان یک اردوی یک هفته ای آمده بود هنگام بازگشت همه دانش آموزان متأثر و از رفتنش می گریستند و این باعث شد تند و سریع برگردد به طوری که پیشنهاد فرماندهی پادگان ولی عصر (عج) به او داده شده بود که تواضع بالایش مانع از قبول چنین مسئولیت هایی می گشت ولی به هر حال بالاجبار معاونت فرماندهی پادگان را پذیرفت.
آن قدر جلو محراب مساجد سر در جهت خدا فرو آورد که به یقین خدا را در محراب می توان جست. نمازهای نیمه شب قانعش نمی کرد زیرا او در جوانی نقش حجر را در نمایشنامه شاه شکن خویش آزموده بود و دوست داشت که همچون او در رکاب پیامبرش شد.
آری این علی اکبر بود او چون حسین زیست و چون او مظلومانه در کنار او در تاریخ ششم خرداد 1361 در اروند رود(عملیات آزادسازی خرمشهر) به شهادت رسید.