شهید سید مرتضی صدری بود در تاریخ 37/3/27 در یکی از محلات جنوب تهران در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. پس از سپری کردن دوران طفولیت در مدرسه اسلامی حسنی تهران مشغول تحصیل شد. تا سال ششم دبیرستان همیشه شاگرد ممتاز و زبانزد معلمان بود. در سال ۴۹ وقتی که او را به عنوان دانش آموز ممتاز از نظر تحصیلی و دانش آموز نمونه از نظر اخلاق معرفی می کردند، از ایشان سوال کردند که چه آرزویی دارید؟ پاسخ داد: آرزو دارم آقای خمینی بیایند ایران و من پشت سر ایشان نماز بخوانم. این جمله اهمیت فکر باز ایشان در مسائل سیاسی آن هم در سن ۱۲ سالگی در آن جو شدید خفقان قبل از انقلاب قابل تامل است. اگر چه ایشان هرگز به این آرزوی خود نرسید و سه ماه قبل از انقلاب به دست مزدوران ساواک دستگیر و سپس به شهادت رسید.
ایشان در طول مدت تحصیلش در دبیرستان اسلامی جعفری به مطالعه کتاب های خوب می پرداخت از جمله قبل از انقلاب ایشان کتاب های شهید بهشتی و شهید مطهری را خریداری و مطالعه می کرد. از نکته های زیبای زندگی کوتاهش نماز اول وقت آن هم در مسجد و به جماعت بود که همه اهل خانه می دانستند که ایشان تا نمازش را در مسجد نخواند محال است به منزل بیاید. ضمنا با موسسه اصول دین قم به شکل مکاتبه ای ارتباط داشت و در آزمون های پایان هر سال موفق به اخذ تقدیرنامه ممتاز گردید و نیز مجله مکتب اسلام را مطالعه می کرد و مطالعه جزوات و مجلات فوق در پویایی ذهنش موثر بود علاوه بر این ها جو خانوادگی که پدری روشنفکر و انقلابی که عضو مؤثر جمعیت مؤتلفه اسلامی بود و فعالیت های سیاسی نیز داشتند در شکل گیری شخصیت انقلابی ایشان نقش به سزایی داشت.
سید مرتضی نیز در روشنگری افراد خانواده نقش فعالی را ایفا می کرد. اعلامیه های امام را به خواهر کوچکترش می داد که مطالعه کند و سپس از سرگذشت امام، نحوه دستگیری امام و تبعید ایشان به ترکیه و عراق سخن می گفت و ظلم دستگاه جبار پهلوی را بازگو می کرد. ایشان در سال ۵۶ موفق به اخذ دیپلم با رتبه بالا و قبولی دانشگاه در شهرستان بجنورد مشهد در رشته راه و ساختمان شد.
در این سال پدر شهید تصمیم به هجرت به شهرستان محلات گرفت و در تابستان ۵۶ به محلات نقل مکان کردند. شکل فعالیت شهید نیز تغییر کرد زیرا تا آن زمان در آن شهرستان خبری از فعالیت های سیاسی نبود. ایشان پس از شناسایی تعدادی جوانان متعهد و مخلص گروهی را تشکیل دادند و ضمن تهیه ی یک دستگاه پلی کپی در اوج انقلاب مسئول تکثیر و پخش اعلامیه های حضرت امام شد. در مسجد القائم که مرکز فعالیت سیاسی در محلات بود نیز در تهیه روزنامه دیواری با احادیث داغ در مورد ظلم و ستم و این که انسان ها نباید تحت سلطه ظلم زندگی کنند فعالیت داشت که مورد اعتراض ساواک قرار گرفت و به ایشان اخطار دادند که اگر کارهایش ادامه دهد او را جایی می فرستند که دیگر روی محلات را نبیند.
بهار و تابستان ۵۷ ایشان در قم با تاکسی کار می کرد و به فعالیت های سیاسی نیز در قم می پرداخت ضمن این که در دانشگاه کرمان رشته برق و الکترونیک قبول شد، در تظاهرات شهرستان قم یک روز جلوی حرم حضرت معصومه سلام الله افراد ساواک و شهربانی به سوی مردم تظاهر کننده تیراندازی کردند و در نتیجه تعدادی به شهادت رسیدند که شهید سیدمرتضی با خون یک شهید کف خیابان نوشت "درود بر خمینی" ، " مرگ بر شاه". در همان روزها ایشان به طور مرتب یک روز در میان ناخن هایش را کوتاه می کرد، من سوال کردم که چرا؟ ایشان با لبخند پاسخ دادند که اگر به دست ساواک دستگیر شدم نتوانند ناخن هایم را بکشند و اعتراف بگیرند!
به هر تقدیر در روز عید غدیر سال ۵۷ مصادف با ۲۸ آبان ۵۷ به دست مزدوران بی رحم و کثیف ساواک در شهرستان محلات افتاد و تحویل ساواک اراک گردید و سپس آن ها انواع شکنجه ها را تحمیل کرد. حدود ۲۰ روز پس از دستگیری او، پدر و مادرم به ساواک اراک رفتند. رئیس ساواک گفته بود که اگر بی گناه باشد آزاد می شود ولی اگر خرابکار باشد و طرفدار خمینی تکه تکه اش می کنیم و لذا پیکرش بدون دست بود، دست راستش را بریدند به زعم این که دیگر کسی نباشد اعلامیه های امام را تکثیر و پخش کند. چشمهایش را از حدقه درآوردند و گلویش را با سر نیزه سوراخ کردند. شهید سید مرتضی صدری مظلوم بود و مظلومانه نیز به شهادت رسید.
بدین ترتیب در تاریخ 58/2/23 پیکر پاره پاره اش در کنار دو امامزاده شهید در شهرستان محلات به خاک سپرده شد و دفتر زندگی اش بسته شد.