شهید بزرگوار علی صبوری در هفده ام اسفند ماه سال ۱۳۳۹ در خانواده ای متوسط و مذهبی در شهر تهران دیده به جهان گشود. علی از همان اوان طفولیت با مجالس روضه و عزاداری سیدالشهدا آشنا گردید و روح پاکش با تعلیمات اسلام عزیز و با اهداف و مجاهدات پیامبر اسلام (ص) و ائمه هدی خصوصا اباعبدالله (ع) ممزوج و آمیخته شد.
علی از هوش و استعداد سرشاری برخوردار بود و این ویژگی در دوران کودکی به خصوص در دوران تحصیل ابتدایی او نمایان بود. در دوران تحصیل از لحاظ درسی و اخلاقی در بین همکلاسی هایش ممتاز و نمونه بود به طوری که پس از اتمام کلاس چهارم ابتدایی با شرکت در امتحانات متفرقه ششم ابتدایی موفق شد سال بعد به کلاس هفتم راه یابد و در پایان همان سال تحصیلی در میان شاگردان رتبه اول را حائز گردد.
حضور جو مذهبی و ضد رژیم منحوس پهلوی در منزل و نیز حضور فعال وی در مجالس وعظ و عزاداری اباعبدالله (ع) شخصیت واقعی علی را از کودکی شکل داد. علی در این فضا رشد کرد و روح بزرگ و متلاطم خود را سمت و هدف بخشید تا نهایتا انجام خوشی چون شهادت نصیب او شد.
شهید صبوری در سال ۱۳۵۷ یعنی در اوج انقلاب، پس از شرکت در گزینش دانشجو در رشته معدن دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شد. پس از ورود به دانشگاه از همان ابتدا با عضویت در سازمان دانشجویان مسلمان دانشگاه به مبارزه جدی با نظام طاغوت پرداخت. او با اوج گیری انقلاب اسلامی خود را کاملا در اختیار انقلاب قرار داد.
از جمله فعالیت های او در محل تشکیل کتابخانه و مبارزه با عناصر منحرف و فعالیت شدید در مسجد محل می باشد. فعالیت علی در محل به حدی بود که علی رغم جوانی و کمی سن به عنوان یکی از اعضای شورای هیئت امنای مسجد محل پذیرفته شد. در زمان شکل گیری انقلاب، علی شب و روز در فکر مبارزه بود و در تظاهرات در تهران و حتی دیگر شهرستان ها شرکت فعال داشت.
همزمان با تسخیر انقلابی لانه جاسوسی و مرکز فساد آمریکای جنایت کار توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، شهید صبوری همراه با جمع دانشجویان در ایجاد انقلاب دوم (به فرموده امام) نقش فعال و موثری از خود ایفا نمود. علی در لانه جاسوسی مقداری از وقت خود را مصروف نگهداری از جاسوسان گروگان می کرد و باقیمانده وقت خود را صرف کتاب های سیاسی، اسلامی، خصوصا کتب شهید مطهری می کرد. جنب و جوش و پشت کار علی عاملی بود که او هیچ گاه اوقات فراغت خود را بیهوده تلف نکند به طوری که از این جهت بین دوستانش مشهور و معروف بود.
پس از شروع جنگ تحمیلی با تجاوز عراق به میهن اسلامی علی با شرکت در کلاس ها و اردوهای آموزش نظامی پس از مدت کوتاهی توانائی خود را در تعلیم فنون و عملیات نظامی و به کارگیری سلاح های مختلف نمایان ساخت و در جبهه های جنگ نیز شرکت می جست.
علی در سنگر دانشگاه آن چه در توان داشت با اخلاص و ایثار تمام برای پیش برد انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن جو دانشگاه و زدودن آن از عناصر ملحد و منحرف به کار گرفت و آن چنان خوش درخشید که پس از شهادتش به پاس خدمت صادقانه و عاشقانه اش کتابخانه دانشگاه را با نام پاک او مزین نمودند و نام کتابخانه را کتابخانه شهید صبوری نهادند.
علی هنگامی که در دانشگاه انجام وظیفه می کرد از جبهه های جنگ غافل نبود به طوری که در عملیات فتح المبین و رمضان شرکت کرد. با شروع عملیات والفجر، شهید صبوری کاملا به جبهه پیوست و نبرد با رژیم بعثی را به عنوان مسأله اصلی خود برگزید. در عملیات والفجر 1 از ناحیه سر جراحت داشت ولی چون مسئولیت یکی از محورهای عملیات با او بود تا چند روز پس از مجروح شدن برای مداوا به پشت خط نرفت.
پس از این عملیات او که از خود شایستگی و استعداد زیادی نشان داده بود مسئولیت واحد مهندسی رزمی لشکر محمد (ص) رسول الله را پذیرفت و تا لحظه شهادت در این سمت حساس به خوبی انجام وظیفه نمود. علی یک بار که پس از عملیات به تهران آمده بود در ملاقات خصوصی با حضرت امام (ره) اشک فراوان ریخته بود به طوری که صدای گریه اش بلند شده و از امام تقاضای دعا برای شهادت نموده بود. پس از ملاقات با حضرت امام به مشهد رفته و در پاسخ به سوال یکی از دوستان که از او علت رفتن به مشهد را جویا شده بود، گفته بود، برای خداحافظی با امام رضا (ع) به مشهد رفته بودم.
او همیشه برای رعایت حال مادرش که از ناراحتی قلبی رنج می برد، از بیان فعالیت خود در جبهه و خداحافظی طولانی خودداری می کرد ولی آخرین باری که عازم جبهه بود به گونه دیگری رفتار کرد، مادر را در آغوش گرفت و گفت: مادر اگر می خواهی که حضرت زهرا سلام الله از شما راضی باشد صبر کن! اولین بار وداعی عارفانه با مادر و خانواده خود کرد و همه احساس کردند که رفتن این بار علی مثل رفتن های قبلی نیست.
شهید صبوری به جبهه بازگشت. عملیات خیبر نقطه اوج تلاش و کوشش علی بود و علی در این عملیات هر آن چه در توان داشت خالصانه ایثار کرد. با شروع عملیات خیبر به سرعت نیروها را آماده کرد و با موفقیت کامل در شب اول 5 کیلومتر خاکریز زد. دو روز قبل از شهادت پس از اصلاح و استحکام، تلفنی آخرین خداحافظی را با خانواده خود کرد. شب قبل از شهادت مسئول زدن پل بر روی کانال های آب شده بود.
در ساعت 6 صبح که تازه هوا روشن شده بود و به شدت احتمال خطر می رفت ولی نیروهای تحت نظر او شروع به خاکریز زدن کردن و تا ساعت ۵/۸ که پاتک های دشمن شروع شد تعداد قابل توجه خاکریز زده شده بود. علی در این لحظات حساس که دشمن نیروها را زیر آتش شدید گرفته بود بسیار خونسرد و مطمئن عمل می نمود.
شهید صبوری تا ساعت ۵/۴ بعد از ظهر روز دهم اسفند 1362 در مقابل آتش دشمن استقامت کرد و خاکریزهای بسیار مهیا کرد پس از آن با کمال آرامش در سایه یک دستگاه لدر آخرین نماز خود را خواند و راز و نیاز آخرین را با معبود به پایان رساند و پس از آن برای بازسازی نیروها و هماهنگی با شهید حاج همت قصد بازگشت به عقب جبهه را نمود لذا در قسمت وانت یک تویوتا سوار شد. هنگامی که تویوتا از روی دژ عبور می کرد دشمن بعثی آن جا را با تیر مستقیم تانک و گلوله های مالی بتکا زیر آتش شدید گرفته بود.