شهید سلطانی در سال 1345 در روز 29 اسفند در خانواده ی اصیل و مذهبی پا به عرصه ی وجود گذاشت .دوران کودکی اشهمانند سایر کودکان شیعی مذهب که عشق حسین (ع)با مکیدن شیر مادر در جان آنان عجین می شود بدین منوال سپری گردید و شاید مهمترین واساسی ترین بخش زندگی او همین دوران باشدکه او تلاش در راه ارتزاق زن و فرزند را از پدرش و محبت و عشق به خدا و رسولانش و ائمه علیهم السلام را از مادرش به عینه مشاهده میکرد و این ارزش ها رابه طور عملی ازآنان می آموخت. پس از گذراندن دوران کودکی پا به مدرسه گذاشت و با هوش و استعدادی که در او وجود داشت مراحل درسی را یکی پس از دیگری سپری میکرد اما او در کنار تحصیل درس مدرسه ای حضور در کلاس های صبح جمعه ی مسجد قائم(عج)که بعدها زیر بنای اعتقادات اورا شکل داد،وآموخته های قبلی او از صورت اجمال به تفسیر درآورد شرکت میکرد وبا معارف دین آشنا میگردید و در این دوره از جلسات بود که ایشان جلسات درس استاد....حظی وافر رابرگزید اما این دوره از زندگی شخصی او مصادف با حرکت عظیم انقلاب اسلامی باشکوه ملت مسلمان ایران به رهبری زعیم عالی قدر امام خمینی رضوان ا...علیه وطبعا با گرایش هایی که دراو وجود داشت با جان و دل واز همان دوران نوجوانی و تحصیل انقلاب را درک کرد وتا پایان عمرش همانند یک سرباز مخلص و فداکار از آن دفاع می کرد ودر نهایت با خون سرخش پایان حیات کوتاه مدتش را امضا زد.
از خاطرات این دوره ی زندگی او می توان حضور در راهپیمایی های باشکوه ملت ایران در سال 56و57 را نام برد. و شرکت مخلصانه در سنگر مساجد را که در آن دوره نقش ویژه ای را در مبارزه علیه رژیم ستم شاهی بر عهده داشتند فراموش نمی کنیم. در یکی از جلسات آن زمان او با قراءت متن عربی و فارسی این حدیث از امام سجاد (ع)که :"کسی که ظلم کند و کسی که ظالم را کمک کند و کسی که ظلم ظالم را بپذیرد هر سه در گناه هم شریک وسهیم اند "تحسین همگان را برانگیخت و احسنت و صلوات حاضرین را نثار خود کرد. سالهای عمر او سپری می شدند هم اندازه ی او از نظر سن رشد می یافت هم رشد معنوی و علمی او وشناخت عمیق تر اواز انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) افزوده میگردید و حاصل آن تلاش های مستمر او بود در راه حفظ این انقلاب که نمونه های آن را می توان در حضور مستمر او در کلاس های صبح جمعه ی مسجد قائم و آشنایی با معارف اسلامی در ابعاد مختلف اعتقادی،اخلاقی،سیاسی و احکام،شرکت در مسابقات حفظ قرآن فعالیت چشمگیر در برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی، انتخابات مجلس خبرگان، رای به قانون اساسی ،انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی، برخورد و بحث با عناصر و سمپات گروهک های انحرافی در منطقه ی یافت آباد و.... نام برد و بیان کرد .اما مهمترین بخش زندگی محمد حسن با شروع جنگ تحمیلی آغاز می گردد. جنگی که هب تعبیر امام راحل برای ملت ما نعمت بود و جوهره ی وجودی جوانان را به منصبه ی ظهور کشاند.
او از آغاز جنگ تا پایان عمرش دل وجانش را به سنگر های نورانی نبرد سپرده بود؛ حتی آن روز ها و ماههایی را که در پشت جبهه به سر می برد ذکر و فکرش را جنگ پر میکرد و هیچ گاه حمایت از دفاع و ادامه ی آن را فراموش نکرد و هرآن گوش به فرمان قافله سالار کاروان حضرت امام بود و آن زمان که مستقیما در سنگرهای نبرد حضور پیدا میکرد آنچنان غرق در جذبه ی محبوب می گردید که همگان را به غبطه وا می داشت و زمانی که از یاران همرزم و شهیدش سخنی می گفت در قلوب مخاطبینش عشق به جهاد را بر می انگیخت. حضور مکرر او در جبهه بر شوق و اشتیاق او به لقاء رب می افزود تا بدان جا که در آخرین سال عمرش این شیفتگی به ملا قات پروردگار در چهره اش نمایان بود و از هر کلام و حرکتش کاملا مشهود بود که او مسافر عالم بقا است و دل به این دنیای فانی نبسته است. از تلخی های این دوران برای او می توان از شهادت عزیزترین دوستان و همرزمانش به خصوص شهیدان بابایی، یوسفی، خاکباز، جواد زندیه و...که عمری را با یکدیگر در سفر و حضر و در شادی و غم سپری کرده بودند یاد کرد .در مصیبت این همراهان دست او سر وسینه نمی شناخت و چنان در رثای آنان اشک می ریخت و از مفارقت آنان به خدا شکوه می کرد که هر دل سوخته ای را سوخته تر می کرد. او در این دوران همیشه در یکی از این سه سنگر حضور داشت، سنگر نبردکه اصلی ترین سنگر در دوران جنگ بود، سنگر مدرسه و دانشگاه و سنگر مسجد ومحراب، در فاصله ی این سالها او با دوستانش مسافرتهای معنوی را نیز داشت که در آخرین عید نوروز عمرش یعنی سال 65 حضور در کنار بار گاه مقدس ثامن الائمه حضرت امام رضا (ع)را ذخیره ی راهش نمود و از حضرت رضا تقاضای شهادت خویش را نموده بود .که از آن جمع دوستانه در همان سال هشت ستاره ی سرخ به لقاء محبوب شتافتند اول شهید خاکباز دوم شهید جواد زندیه و سوم و چهارم و پنجم شهیدان حسن مظفری، خسرو وحیدچی، حسن وقاری و ستاره ی سرخ ششم و هفتم شهیدان لبافی و محمد حسن سلطانی بودند، که در عملیات کربلای 5 همراه با یکدیگر به شهادت رسیدند.