جهادگر شهید رمضانعلی احمدنژاد در خرداد ماه سال 1337در مشهد مقدس در خانواده ای مؤمن اما محقر و مستضعف پا به عالم وجود نهاد. کودکی رنج آشنا که در همان دوران طفولیت و خردسالی شریک غم و رنج پدر و کار طاقت فرسای او در کوره آجرپزی بود و به راستی طعم تلخ و گزنده استعمار را چشیده و چهره کریه و بد منظر این اژدهای استعماری را دیده و لمس کرده بود. وی دارای روحی بزرگ و ایمانی قوی و شهامتی کم نظیر بود به طوری که خانواده اش از همان اوان، ایمان عظیمش را در پس چهره معصومانه او به وضوح می دیدند. شهید رمضانعلی بعد از فوت پدر بهترین دوست و یاور برادران خردسالش بود. او با محبتی خارق العاده همچون پدری دلسوز و نان آوری مهربان به سرپرستی خانواده همت گماشت.
در دوران تحصیل تلاش و کوشش فراوانی در جهت یادگیری از خود نشان می داد و با هوش و استعداد سرشار خود هر روز بیش تر از روز پیش موفق تر و آزموده تر می شد و قدم به دنیای جدیدی می نهاد. دوره ابتدایی را در مدرسه عبداللهیان مشهد شاگرد ممتاز بود. دوران تحصیل را با مرارت ها و مشقات فراوان و کار مداوم شبانه روزی به پایان رسانید به طوری که مدتی را در یک دامداری و تعطیلات خود را در کوره پز خانه ها چون شمعی می سوخت تا روشنی بخش محفل کوچکشان باشد و هم بتواند هزینه تحصیل خویش را فراهم سازد. دوره ی دبیرستان را در هنرستان سیدجمال الدین اسدآبادی گذراند و بدین ترتیب توانست با معدل 45/19دیپلم خود را گرفته و با موفقیت در کنکور به رشته الکترونیک دانشگاه بلوچستان راه یابد که همزمان نهضت شکوهمند اسلامی آغاز به رستن نمود و توده های مردم علیه نظام شب پرستان استعمارگر قیام کردند و او که دردهای مستضعفان را با گوشت و پوست خود حس می کرد به طور فعال در مبارزات دانشجویان شرکت و همچون دیگر مسلمانان آگاه در جهت پیروزی انقلاب اسلامی خالصانه تلاش می نمود و می دانست که فقط اسلام است که می تواند محرومان جامعه را به حقوق واقعی و حقه شان برساند. ایشان بعد از امتحان کنکور نامش برای عضویت صدا و سیما درآمد ولی راضی به رفتن نبود به طوری که در حرم امام رضا به رازو نیاز پرداخت که خدایا من چگونه آخرت را به دنیا بفروشم!
شهید رمضانعلی همچنان که به تحصیل در دانشکده اشتغال داشت از هر فرصتی جهت آگاه کردن دیگران استفاده می کرد و جنایات بی شمار رژیم خون آشام پهلوی را بر همگان روشن می ساخت. بعد از مدتی که انقلاب فرهنگی آغاز شد وی به مشهد مراجعت و در مسجد محل اقدام به تشکیل بسیج و کلاس های آموزش اسلحه و تدریس احکام نمود و خود نیز محور اصلی این تعلیمات بود. در شورای محل به خدمت همنوعان خود پرداخت و آن چه برای او فاقد ارزش بود زندگی دنیوی و جاه و مقام بود چرا که او از همان لحظه ای که اسلام را شناخت خود را از حصار خاکیات بدر آورد و روحش را از قفس دنیا رهانید. او یک معلم و استاد برای نوجوانان بود.
او که پیوسته لیاقت و کارآیی و ایمان خود را نمایانده بود در تاریخ 59/11/1 به خدمت در جهاد سازندگی(مسئولیت بخش فرهنگی) پرداخت تا بهتر بتواند خدمتگزار محرومان جامعه و روستائیان ستم کشیده باشد. او برای جهاد سازندگی وزنه ای پر بها بود و دلسوزانه برای بسط انقلاب اسلامی کوشش می کرد و از آن جا که دیگر او را تاب دوری از مطلوبش را نبود رفت و رفت و هر چه بیش تر اوج گرفت تا سرانجام لحظه موعود فرا رسید و در روز جمعه 1360/2/27 به هنگام برپا نمودن نمایشگاهی از تجاوزات صدام کافر به خاک میهن اسلامیمان، مورد اصابت گلوله های مسلسل منافقی کوردل و بی مایه و مزدور بیگانه قرار گرفت و از قفس جسمانی خود بیرون شد و به سوی ملکوت اعلی پرواز کرد. هنوز هم نجوای زیبای او در گوش آشنایان غمش زنگ می زند: خدایا! بریدن از همه چیز و گرویدن به سوی تو نهایت آرزوی من است . مرا به راه خویش راهنما باش...
رمضانعلی به ائمه ارادت خاصی داشت و در مجالس عزاداری فعالانه شرکت می کرد. او نسبت به امام علاقه فراوان داشت و به همگان توصیه می کرد امام امت را در همه حال یاری کنند و خودشان را در مقابل خون شهیدان انقلاب مسئول می دانست. در راه دین و قرآن و امام خود را فادا می کرد. آیات قرآن را همیشه زمزمه می کرد و در مسجد قاری قرآن بود.