شهید آرمین در دوم شهریور سال 1343 در باجگیران در قریه ای در نزدیکی قوچان در خانواده ای مذهبی و معتقد به مبانی اسلام عزیز به دنیا آمد از آن جایی که فرهنگ عامه مردم این بود که اسامی را بد تلفظ می کردند پدر اسکندرش نامید تا اسامی ائمه از تلفظ ناشایست دیگران در امان باشد.
او دوران کودکی را به آرامی در کنار خانواده اش پرورش می یافت و از برادرانش درس زندگی، کوشش و تلاش مضاعف می آموخت چون هم بایست تحصیل می کرد و هم همراه برادرانش به کار طاقت فرسای کشاورزی و دامداری می پرداخت. دیگران گواهی می دهند که او هیچ گاه از فشار کار و درس زیاد شکایت نمی کرد. پدر او به فرزندانش آموخته بود «نابرده رنج گنج میسر نمی شود» او گنج واقعی را در اطاعت از خدا و فرامین پدر و مادر یافته بود.
پدر برای ادامه تحصیل، فرزندانش را به قوچان می فرستاد و اسکندر خردسال نیز از این قاعده مستثنا نبود او از سال های دبستان به شهر رفت و کنار خواهر و برادرانش مشغول به تحصیل شد و هرگاه زمان ایام تعطیلی فرا می رسید به روستای زادگاه خودش بازگشته و مشغول کار و فعالیت می شد.
او به زودی فهمید وضع جامعه با آموزش هایی که از پدر آموخته متفاوت است پدر به او ایمان و صلاه آموخته بود و در جامعه شهری آن زمان از اسلام خبر چندانی نبود مردان، زنان، دختران و پسران به خطا می رفتند و گناه می کردند. او در این هنگام دانش آموز دوران راهنمایی بود و از آن جایی که خدا کسی را هدایت نمی کند مگر آن که خود بخواهد، اسکندر شهید از هدایت یافتگان شد و با انقلاب اعتقادی مردم آشنا گردید. قدرت تشخیص او در شناخت سره از ناسره بسیار قوی بود و خوب را از بد می شناخت. او از برادران بزرگترش آموخته بود که پیروزی در قدرت ایمان است پس او با دوستان هم سن و سال خود گروهی تشکیل دادند و با هم در حرکت های عمومی شرکت می کردند و همین گروه بود که بعدها مودتی بوجود آورد که در زندگی و مرگ کنار هم باشند.
بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و تاسیس بسیج به عضویت شجره طیبه درآمده و به نگهبانی شبانه و تحصیل در روز و کمک به مستمندان روی آورد و زمانی که جنگ آغاز شد کششی عجیب او را به سوی مناطق جنگی کشاند. بعد از اتمام دوره دبیرستان در سال 62 در دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی صنایع قبول شد، تحصیل و تمجید دیگران او را به ماندن در پشت خط و نرفتن به جنگ و جهاد راضی نمی کرد. بعد از یک ترم تحصیل به علت علاقه زیاد به علوم دینی جهت فراگیری به حوزه ی علمیه ی قم شتافت ولی پس از مشورت با یکی از اساتید حوزه بر آن شد که درس حوزه و دانشگاه را باهم بخواند.
از تابستان 64 بعداز مفقود شدن برادرش در عملیات بدر، دوباره به جبهه ها شتافت. او در لشکر حضرت رسول، تیپ مهندسی رزمی 45 جوادالائمه و تیپ توپخانه 61 محرم به وظیفه ی خود عمل می کرد و در نهایت در آبان ماه 1365 واحد اطلاعات عملیات لشکر 5 نصر را متناسب با توانایی ها و فعالیت های خود دید و به آن پیوست. او در عملیات های کربلای 4، 5، 10 شرکت داشت و در دو عملیات 4 و 10 مجروح شد و پس از درمان دوباره به جبهه بازگشت. علی به همراه یارانش برای دفع تک عراق در ضلع شرقی جزیره مجنون در تاریخ 66/4/22 با مسئولیت فرمانده دسته غواصان به دشمن بعثی یورش برد که در همان اوایل درگیری بر اثر انفجار نارنجک از ناحیه ی کتف و سر مجروح می شود و کمی بعد به شهادت می رسد.