شهیدمهدی منصوب درآذرماه سال1342دریکی ازمحله های شهر مقدس مشهد در خانواده ای متدین و با سوابق طولانی مذهبی دیده به جهان گشود و در خانواده مذهبی و متوسط خویش رشد کرد و تربیت یافت وعقاید مذهبی با روح و جانش عجین شد. با ورود به سن 7سالگی راهی دبستان شهید حیدر بناء خسروی (بزرگمهر سابق) واقع در چهار راه میدان بار شد. پس از آن دوره راهنمایی را در مدرسه سالیانی آغاز کرد. اواخر تحصیلش در دوران راهنمایی مصادف با آغاز اوج گیری انقلاب شکوهمند اسلامیمان بر علیه رژیم آمریکایی شاه بود.
شهید مهدی منصوب اختلافاتی را بین دانشجویان مشاهده نمود و در وهله نخست سعی در وحدت بخشیدن بین قشر دانشجو نمود لیکن بامتانت خاص خود قضایا را بررسی نموده ومتوجه شد که دست هایی در کار است. لذا به صورت آشکار در مقابل جریانات انحرافی موضع گرفت. او در بسیج دانشجویی فعالیت چشمگیر و پر تلاش خود را آغاز کرد و از استعدادهای خود تا سر حد امکان در این راه استفاده برد به طوری که کمتر تراکت و یا پرده ای به نام بسیج دانشجویی در دانشگاه وجود داشت که به خط زیبای این شهید مزین نشده باشد و یا همواره با نوحه های حزین خود همراه با خیل مشایعت کنندگان راهیان جبهه را همراهی می کرد.
پس از شرکت در این فعالیت ها و به انجام رساندن آنها باردیگر برای سومین بار در زمان دانشجویی و در سومین ترم تحصیلی خود به جبهه عزیمت نمود و چونان اعزام پیشین خود به یگان دریایی لشکر مهندسی امام علی(ع)پیوست. در آنجا نیز بیکار ننشست و فعالیت تبلیغاتی چشمگیری انجام داد و به یاری تنی چند برنامه های تبلیغی از قبیل مسابقه، تئاتر، سخنرانی را در این یگان راه اندازی کرد که زحمات او مورد تقدیر فرمانده این یگان واقع شد. چون بار دیگر به دانشگاه مراجعت فرمود ضمن حرکت بخشیدن به کارهای بسیج وتشویق برادران بسیج جهت هرچه فعال کردن این نهاد در دانشگاه در ترم دوم سال تحصیلی 66-65 در کلاس های درس حضور یافت و همچنین تعدادی از دروس معوقه را گذراند. از این نکته نیز نباید گذشت که در ماه رمضان این سال که در همین ترم واقع شده بود. همچون قبل پر تلاش به عنوان یک بسیجی حرکت های تبلیغی مختلفی را انجام داد. چرا که به بسیج وبسیجی بودن عشق می ورزید و برای آشکار نمودن این عشق دست از کار نمی کشید هرچند که در این راه سنگ اندازی هایی به اسم انقلاب انجام شد که آن خود مقامی دیگر را در بر خواهد گرفت و همین مسائل بود که دل شهید عزیزمان را خون می کرد و بارها این درد را با دوستان خود بیان نموده بود. در ماه تابستان همین سال در دانشکده امیرکبیر تهران مشغول گذراندن واحدهای تحصیلی معوقه خود شد و با نمراتی عالی در دروس خود قبول شد. در ترم اول تحصیلی67-66 به عنوان مسئول تبلیغات بسیج دانشجویی یکی از نقاط اوج خود را در اهدافش طی کرد و به حق باید گفت که در این مدت آنچه داشت در طبق اخلاص نهاد وچنان پرتو ان در صحنه دانشگاه حاضر شد که با دیدن چهره او همگان بی اختیار به یاد بسیج دانشجویی می افتادند.
در همین زمان بود که بار دیگر این شهید عزیز به به جبهه عزیمت کردند وبه لشکر امام رضا پیوستند وسپس به عضویت اطلاعات و عملیات این لشکر درامد و سرانجام در شب پنجشنبه 1/12/66 مهدی عزیز همراه چند تن از رزمندگان سپاه توحید به داخل مدافع عراقی ها نفوذ می کنند ولی مورد دید عراقی های مزدور قرار گرفته ودر ساعت 1 نیمه شب مانند علمدار کربلا کنار نهر علقمه با دست و پای قطع شده و گلوی پاره شده با آقایش امام حسین(ع) دیدار کرد وشربت شهادت نوشید. باشد که خون این شهیدان بیدار گر دل های خفته شود. به امید پیروزی هر چه سریع تر رزمندگان اسلام بر کفر جهانی.