اصغر آروين
نام پدر : اكبر
دانشگاه : فردوسي مشهد
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : جغرافيا
مكان تولد : مشهد (خراسان رضوي)
تاريخ تولد : 1344/11/10
تاريخ شهادت : 1365/02/28
مكان شهادت : مهران
خاطرات همرزم شهيد اصغر آروين(آقاي موسوي شاد)
راوي : همرزم شهيد

شهید آروین یکی از دوستان صمیمی حقیر و همسنگری مقاوم که چندین بار به جبهه شرف یاب شده بود که قبل از عملیات والفجر که مجروح شده بود از ایشان سوال کردم زمانی که مجروح شدی چه حالی داشتی گفت: تمام گناهانی که از کوچکی مرتکب شده بودم همان زمان مجروح شدنم مثل پرده سینما یا صفحه تلویزیون جلو چشم ظاهر می شد.

بنده با شهید آروین به یکدیگر قول داده بودیم که هر کدام از ما زودتر شهید شدیم دیگری شفاعت دیگری را بکند که بنده لیاقت شهادت پیدا نکردم و منتظر شفاعت ایشان می باشم. بیش از حد یکدیگر را دوست داشتیم و همیشه و هر کجا می رفتیم با هم می رفتیم.

سپاه اسلام در یک صف مثل یک خط، پشت سر هم حرکت می کردند. صدا از کسی در نمی آمد و هر لحظه به مواضع دشمن نزدیک می شدیم. من و اصغر کنار هم بودیم او جلوی من در صف حرکت می کرد و من صدای نفس هایش را می شنیدم. فرمانده مان در اول صف بود و بچه ها پا جای پای او می گذاشتند. مسیری طولانی با فراز و نشیب و صف مثل یک مار، آرام و بی صدا پیچ و تاب می خورد و پیش می رفت. هیچ کس حق نداشت از خط خارج شود. سرفه، عطسه و گفتگو ممنوع بود.

ما نزدیک اول صف بودیم. ناگهان فرمانده ایستاد و سپس اشاره کرد همه بنشینند. صف متوقف شد. نمی دانستیم چه پیش آمده است. مدتی به سکوت گذشت و بالاخره فرمانده مان برخاست و گفت: «ما به میدان مین برخورده ایم و دیگر نه وقت پاکسازی آن را داریم و نه نیروهای کار آزموده این کار با ما هستند. باید چند نفری برای عبور داوطلب شوند.» دستم به عنوان داوطلب بالا رفت. ناگهان اصغر دستم را پایین کشید و خودش دستش را بالا برد. من هم معطل نشدم؛ مچ دستش را گرفتم و پایین آوردم و دست خودم را بالا بردم. با زحمت دستش را از دستم خلاص کرد و دوباره دستش را بالا برد.

برای این که فرمانده او را نبیند. رفتم جلویش ایستادم و دو دستم را بالا بردم. از پشت سرم به جلو آمد و دستانش را به عنوان داوطلب برافراشت. از دستش عصبانی شدم و گفتم: «دست هایت را بیاور پایین، کارت دارم.» با خونسردی گفت: «کارت باشد برای بعد.» دیدم حریفش نمی شوم و هر لحظه ممکن است برای دویدن روی منطقه مین انتخاب شود. از پشت سرش، دست های بالا آمده اش را گرفتم و پایین کشیدم. عجب زوری داشت. بالاخره موفق شدم. وقتی دستانش را در حلقه بازوان من اسیر دید، صدایش بلند شد و فرمانده را صدا زد و اعلام آمادگی کرد. دیدم چاره ای ندارم. من هم با فریاد اعلام آمادگی کردم. به سویم برگشت و گفت: «این قدر داد نزن، تا من هستم تو حق نداری داوطلب شوی.» گفتم: «برعکس، تا من هستم، تو نباید داوطلب شوی.» جر و بحثمان بالا گرفت. فرمانده که مشاجره ما را دید هیچ کداممان را انتخاب نکرد وقتی داوطلبان انتخاب شدند با لحن اندوه بار و سرزنش آمیزی به من گفت: «پسر چرا نگذاشتی داوطلب شوم؟» با پیروزی لبخندی زدم و گفتم: «وقتی می خواستم بعد از مرخصی به جبهه برگردم به دیدن خانواده ات رفتم تا اگر کاری، پیغامی دارند انجام بدهم و خداحافظی کنم. مادرت هنگام خداحافظی به من گفت که اگر اصغر را دیدی، به او بگو زود برگردد؛ می خواهم برایش جشن نامزدی بگیرم. من هم به مادرت قول دادم که تو را برگردانم. ضمنا من ازدواج کرده ام و باقي الصالحات دارم. چند تا بچه دارم و شما ازدواج نکرده و باقي الصالحات ندارید که راه پدر را ادامه دهند و لذا نمی خواستم داوطلب شوی.» نگاه خیره ای به من کرد و ساکت شد. بعد من از او سوال کردم: «چرا نگذاشتی من بروم؟» گفت: «زمانی که به مرخصی رفته بودم به درب منزل شما رفتم و پسرت سید روح الله آمد درب را باز کرد. دوربین را به فرزندت دادم و او گفت که بابایم کی می آید؟ من گفتم: من که بروم جبهه، ایشان می آید، نگران نباش. چون این قول را به فرزند شما داده بودم نمی خواستم که جنازه شما برود مشهد.»

ایشان آمد مشهد و برگشت و در عملیات مهران شهید شد.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.