قنبر آقايي
نام پدر : اكبر
دانشگاه : مركز تربيت معلم تهران
مقطع تحصيلي : ------------------
رشته تحصيلي : جغرافيا
مكان تولد : گناباد - روستاي بجستان (خراسان رضوي)
تاريخ تولد : 1338
تاريخ شهادت : 1361/07/15
مكان شهادت : سومار
عمليات : مسلم بن عقيل
مصاحبه با والدين شهيد قنبر آقايي
راوي : والدين شهيد

الف: دوره کودکی (تولد تا شش سالگی):

1. چه خاطرات خاصی از قبل از تولد و بعد از تولد شهید دارید؟

پدر شهید: به خاطرم نیست. مادرش بهتر می داند. فعلا هیچ چیز به خاطرم نیست.

مادر شهید: چند فرزند قبلا داشتیم که همه شان بعد از تولد فوت شدند و زنده نمی ماندند. این بچه را به خاطر این که زنده بماند او را قنبر (غلام حضرت علی) گذاشتیم که ان شاء الله زنده بماند. نذر هم کردیم و گوسفند سر بریدیم و حلقه غلامی در گوشش کردیم تا بماند. دوباره در هفت روزه که بود یک گوسفند دیگر نذر کردیم و در 40 روزه هم یک گوسفند و در یک سالگی هم یک گوسفند نذر سلامتی بچه کردیم. خلاصه همه را ادا کردیم. آن قدر دعا برایش گرفتیم. یادم هست بچه ها در کوچکی آبله می گرفتند و بیش تر بچه ها از این مرض می مردند؛ ولی با نذر و نیازها و دعاها الحمدلله بچه زنده ماند و بزرگ شد.

2. مستأجر بودید یا منزل شخصی داشتید؟

پدر شهید: منزل شخصی. ما از اول عمرمان در همین منزل هستیم.

3. در خصوص محیط و نحوه تربیت اولیه تا قبل از دبستان وی توضیح دهید.

پدر شهید: در مکتب خانه قدیم (ملا خداداد) او را فرستادیم برای قرآن خواندن. در مدت 20 روز قرآن خواندن را در همان کودکی قبل از دبستان یاد گرفت. فقط 20 روز طول کشید تا قرآن خواندن را یاد گرفت. در چهار سالگی او را به مکتب فرستادیم. مکتب خانه او را قبول نکرد و سال بعد که او را بردیم آن ها هم متوجه شدند که این شاگرد زرنگی است، قبولش کردند.

4. دوستان و همبازی هایش چه کسانی بودند؟ حالا چه کار می کنند؟

پدر شهید: در آن دوران بیرون نمی رفت و دوست و همبازی به آن صورت نداشت. می گفت بیرون رفتن با بچه ها به جز فضولی یاد گرفتن و حرف های بیخودی چیزی ندارد.

مادر شهید: بیرون می رفت و با بچه ها بازی می کرد ولی خیلی کم. دوست نداشت که در کوچه با بچه های ولگرد باشد.

5. چه خاطرات دیگری به یاد دارید؟

پدر شهید: از دوران کودکی به یادم نیست. چون از کار افتاده هستم و از آن زمان سال های زیادی می گذرد، چیزی به ذهنم نیست.

ب: دوره نوجوانی اول (شش تا یازده سالگی - دوره ابتدایی)

1. رابطه او با معلمان و اولیای مدرسه چگونه بود؟

پدر شهید: خوب بود و در درسش موفق بود. بچه ای ساکت و آرام و مظلوم بود که معلمان می گفتند که ما نمی شناختیم که او فرزند شماست و وقتی که شناخته بود یکی از معلمان به من گفت که فرزندتان در درس، شاگرد زرنگی است.

مادر شهید: معلمان از او گله ای نداشتند. رابطه خاص نداشت. بیش تر مشغول درس و تکلیفش بود.

2. در آن سنین روابطش با کودکان دیگر و دوستانش چگونه بود؟

پدر شهید: حسن علیمردانی که بعد از انقلاب به جهاد سازندگی آمد و فعلا در یک شرکت گچ کار می کند. دوست دیگرش محمد حسینی است که فعلا مسئول درمانگاه شهید قنبر آقایی در بجستان می باشد.

مادر شهید: ساکت و خاموش و آرام و مظلوم بود؛ ولی در درس زرنگ بود.

3. اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند؟

پدر شهید: کمک به خودم در کار کشاورزی و دامداری. بیش تر شب ها را با هم به همراه گوسفندان در بیابان بودیم و چقدر برای من چای درست می کرد و خدمت می کرد و شب های تاریک در محل چرای گوسفندان حال و هوای خاصی داشت. قرآن می خواند و با خدا راز و نیاز می کرد. خلاصه زحمت برای ما خیلی کشیده است.

4. آیا رفتارش با رفتار دیگر کودکان شما تفاوتی داشت؟

پدر شهید: از بیرون که می آمد از فاصله دور سلام می کرد، هم به من و هم به مادرش. بله. خیلی اسلامی تر و متدین تر، بااخلاق تر، متواضع تر و سالم تر بود. خلاصه نیت او صاف و پاک بود.

مادر شهید: بله. هر وقت بیرون می رفت خداحافظی می کرد و هر وقت از بیرون می آمد می گفت بابا سلام و اگر بابا دیرتر جواب می داد، پیش من می آمد و می گفت مادر! مگر بابا از من دلخور است که جواب سلام مرا نمی دهد. خیلی به پدر و مادرش علاقه داشت.

5. چه خاطره دیگری دارید؟

پدر شهید: می گفت مواظب باشید که درآمد شما حلال باشد. همین درآمدی که از راه کشاورزی و دامداری به دست می آوریم خیلی راضی بود و دوست نداشت دنبال شغل دیگر یا کار دیگری بروم.

مادر شهید: تمام زندگی این فرزند از کودکی تا بزرگسالی خاطره بود. کارهای بامزه می کرد. به یادم نیست که کاری را به او گفته باشم و او در جوابم بگوید نه. بلکه همیشه به حرفم گوش می داد و آن را انجام می داد.

ج: دوران نوجوانی دوم (یازده تا هجده سالگی - دوره راهنمایی و دبیرستان):

1. در این دوران شهید به چه کاری مشغول بود؟ آیا فقط تحصیل می کرد؟

پدر شهید: کار اصلی اش تحصیل بود؛ ولی همچنان در شغل کشاورزی و دامداری کمک دست من بود چون ما همین یک فرزند پسر را داشتیم.

2. وضع درسی او چگونه بود؟ میزان رضایت مربیان مدرسه از او تا چه حدی بود؟ و چه نظری درباره او داشتند؟

پدر شهید: وضع درسی اش خوب بود. شاگرد زرنگی بود از اول دبستان تا آخر دبیرستان و زود می فهمید. میزان رضایت مربیان مدرسه از او خوب بود و هیچ گونه گله ای نداشتند.

3. اوقات فراغت خود را بیش تر به چه کاری می گذراند؟

پدر شهید: تلویزیون و سینما در محل ما نبود. بیش تر اوقات در کارهای کشاورزی و دامداری کمک من بود و به نماز و مسجد و مجالس مذهبی هم می رفت.

مادر شهید: بی شتر در خانه بود و اکثر اوقات کتاب می خواند و درس هایش را مرور می کرد.

4. روابطش با شما(والدین) و خواهر و برادرانش چگونه بود؟

پدر شهید: برادری نداشت. رفتارش با خواهرانش بسیار خوب بود و آن ها را خیلی دوست داشت و صمیمی و مهربان بود و به آن ها کمک می کرد.

5. عکس العمل شهید نسبت به رفتارهای نادرست چگونه بود؟

پدر شهید: از این که بعضی در رابطه با انقلاب و جبهه بی تفاوت و بی خیال هستند ناراحت می شد و تا جایی که می توانست آن ها را از حرف و کار نادرست باز می داشت و اگر هم نمی توانست آن جا را ترک می کرد. همیشه نیتش با خدا بود و سعی می کرد کاری انجام دهد که خداوند از او راضی باشد.

مادر شهید: با آن ها رفت و آمد نمی کرد و از رفقای نادرست بدش می آمد.

6. در چه مواردی حساس بود و عصبانی می شد؟ وقتی عصبانی می شد چه کار می کرد؟

پدر شهید: از حرف های دروغ، غیبت، حرف های هرزه و شوخی های بیجا بسیار ناراحت می شد و دوست داشت که همه دوستانش و همه قوم و خویشان با هم خوب و مهربان باشند و کارهای خوب و گفتار خوب داشته باشند.

مادر شهید: به حرف های بی حساب و بی ارزش حساس بود.

7. با چه کسانی دوست صمیمی بود؟

مادر شهید: محمد حسینی (مسئولیت فعلی: مسئول بهداری و درمانگاه بجستان)، حسن علیمردانی (مسئولیت فعلی: کار در شرکت گچ)، مهدی اجتهادی (مسئولیت فعلی: کار در آموزش و پرورش مشهد)، سید محمود مدنی (فرزند امام جمعه بجستان) و علی فرهادی.

د: دوره جوانی(هجده سالگی تا ازدواج - دیپلم به بعد):

1. در این دوره شهید به چه کاری مشغول بود؟ چه شغلی داشت؟ چه فعالیت های اجتماعی می کرد؟

پدر شهید: بعد از دیپلم در دانشگاه شرکت کرد و در همان سال دانشگاه تربیت معلم قبول شد و برای ادامه تحصیل به تهران رفت و تا زمان انقلاب که دانشگاه ها تعطیل شد ایشان درس می خواندند.

2. خدمت سربازی خود را چگونه گذراند؟

مادر شهید: مشغول تحصیل بود. سربازی نرفت.

3. جاذبه و محبوبیت شهید در میان مردم چگونه بود؟

پدر شهید: تا جایی که می توانست به بقیه خوبی می کرد و تمام اقوام و فامیل از او خاطره های زیادی دارند و او را بسیار دوست داشتند و او هم دوست داشت که همه از او راضی باشند و کسی را ناراحت نمی کرد.

مادر شهید: خیلی خوبی می کرد. حتی به او پیشنهاد دامادی دادم. او گفت من دوست ندارم پشت سر دختر کسی حرفی باشد و دختری را بی سرپرست کنم. فعلا نه.

4. عکس العمل او در برابر مشکلات و شدائد چگونه بود؟

پدر شهید: بسیار به گرمی استقبال می کرد و از مشکلات نمی ترسید. همیشه در صدد بود که مشکلی را از کسی یا جمعی حل کند.

مادر شهید: صبر داشت و مقاومت می کرد.

5. چه آرزوها و خواسته هایی داشت؟

پدر شهید: تا زمانی که در دانشگاه بود گفت من هدفم تحصیل است و حتی اسم دامادی را که می آوردیم می گفت تا درسم تمام نشود داماد نخواهم شد. بعد از آن زمان انقلاب رسید و ایشان چون از دانشجویان خط امام در دانشگاه بود و فعالیت سیاسی هم داشت و در اشغال لانه جاسوسی آمریکا هم نقش داشته است. هدفس در این مدت پیروزی انقلاب بود و تلاش در این جهت. بعد از شروع جنگ نیز چهار یا پنج بار به جبهه رفت. دوست داشت در تحصیل موفق شود و فرد مفیدی برای جامعه اش باشد.

مادر شهید: کمک به اسلام و دین در زمان انقلاب و بعد از آن کمک به جبهه و جنگ. خدایی بود.

6. دوست داشت در آینده چه کاره شود؟

پدر شهید: چیزی در این باره از او نشنیدم.

مادر شهید: به ما می گفت که شما زیاد زحمت نکشید که از سن شما گذشته است و نباید زیاد بر خود فشار بیاورید.

7. چه خاطرات دیگری از آن دوران به یاد دارید؟

مادر شهید: در دوران دانشگاه رفت و آمد با پادگان امام حسین(ع) در تهران خیلی داشت و عکس شهید الان در آن جا هم هست ولی نمی دانم که در آن جا چه فعالیت هایی داشت. دوستانش در دانشگاه تهران خیلی خاطرات از او دارند.

در مدت انقلاب و جنگ به او گفتیم تو باید داماد شوی. می گفت:ر منزل من دو متر است (قبر) و اسم دامادی برای من نیاورید. البته ما خودمان یک نفر از همسایه را برای همسری برایش انتخاب کردیم ولی شهید در فکرش، چیزهای دیگری می گذشت.

و: اعتقادی و سیاسی:

1. در خصوص معرفت، ارادت، اظهار محبت شهید نسبت به اهل بیت و توسل وی به ائمه اطهار توضیح دهید.

پدر شهید: در این خصوص سؤال نکنید چون این مسائل برایش عادی بود و شرکت فعال و همیشگی داشت. دعای کمیل، دعای توسل را در مسجد جامع ایشان بر پا می کردند در زمانی که در بجستان بودند همیشه شرکت داشت و بقیه را نیز دعوت می کرد.

2. توجه و دقت شهید نسبت به انجام فرائض و عبادات چگونه بود؟

پدر شهید: خوب. بسیار عالی. روحیه معنوی و خدایی داشت و اعتقاد زیاد به نماز و عبادات و سر وقت و با جماعت می خواند.

مادر شهید: هیچ گونه کوتاهی در این زمینه از او ندیدم. خیلی علاقه داشت.

3. انس و علاقه شهید به قرآن کریم و ذکر خدا(دعا، راز و نیاز به درگاه الهی) چگونه بود؟

پدر شهید: قرآن خواندن را در مدت 20 روز در مکتب خانه قدیم، قبل از دبستان یاد گرفت. علاقه به خواندن قرآن و تفسیر قرآن داشت.

مادر شهید: خوب بود. همه را دعوت به خواندن قرآن و شرکت در دعا می کرد.

4. صفات و ویژگی های اخلاقی شهید را توضیح دهید.

پدر شهید: کردار، رفتار، گفتار و نیتش خدایی بود. احترام به پدر و مادر، خویشان و اقوام در حد اعلا بود. تواضع او زیاد بود. توجه به خودسازی، پرهیز از دروغ و غیبت داشت و عبادات را انجام می داد. بیش تر وقت ها به دستور امام روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه می گرفت و بقیه را تشویق می کرد.

مادر شهید: خوب بود. کردار و گفتارش همه از روی دین و مسلمانی بود. نیت صاف، راستگویی، خدمت به مردم، بر پایی مجالس مذهبی و نماز جماعت و به خصوص نماز جمعه. در برپایی نماز جمعه در بجستان پیگیری های زیادی داشت.

5. در مورد فعالیت های سیاسی - مذهبی و مبارزاتی شهید توضیح دهید(قبل و بعد از انقلاب).

پدر شهید: در راهپیمایی های تهران شرکت می کرد. جزو دانشجویان پیرو خط امام بودکه لانه جاسوسی آمریکا را اشغال کردند. در تهران، دوستانش و اقوام او بیش تر از او خاطره دارند و در تهران جایگاه انقلابی اش بیش تر از بجستان بود. در دانشگاه خاطره زیاد دارد ولی برای ما کم صحبت می کرد. موقع انقلاب همه اش در تهران بود. بعد از انقلاب اولین کسی که در بجستان خبر آورد که بنی صدر با امام در افتاده و پیرو خط امام نیست و ضد ولایت فقیه است و باید از بین برود، قنبر بود. دوستانش را آگاه کرد. در بر پایی نماز جمعه بجستان مسئول اصلی بود یعنی مسئول اصلی پیگیری بر پایی نماز جمعه بجستان به امامت حجت الاسلام مدنی (امام جمعه فعلی) و نوشتن طومارها و گرفتن امضاءها از مردم و صحبت با مسئولان رده بالا برای موافقت، او زحمت کشید. حتی طومار را به مادرش می داد که در مجالس زنانه از خانم ها امضاء بگیرد.

مادر شهید: از اقوام و خویشان ما که در تهران بودند نقل می کنند که از این شیشه های پر بنزین درست می کردند و می رفتند زیر ماشین ها و پرتاب می کردند به طرف ماشین های نظامی و ارتش شاه و از این کارها با دوستانشان زیاد انجام می دادند (به گمانم منظور کوکتل مولوتف است). در دانشگاه فعالیت های سیاسی اش طوری بود که به طور مخفی نوارهای سخنرانی امام را رد و بدل می کرد و اعلامیه پخش می کرد.

بعد از انقلاب که دانشگاه تعطیل شد به بجستان آمد و در جهاد سازندگی مشغول فعالیت های فرهنگی شد. مسئول کمیته فرهنگی در جهاد بود و زیاد به روستاهای بجستان برای تبلیغ امور فرهنگی رفتند. چند بار به جبهه رفتند حدود چهار بار و آخرین بار از طریق سپاه به جبهه اعزام شد که به شهادت رسید.

6. ولایت پذیری و تبعیت شهید از امام(ره) چگونه بود؟

پدر شهید: تمام فرمان ها و دستورات امام را تابع بود و سعی می کرد که اجرا کند. پیرو ولایت فقیه بود و در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا نقش فعال داشت.

مادر شهید: حدود یک ماه بود که به ما تلفن نزده بود و نامه هم نداده بود. بعد از مدتی که ما به او تلفن زدیم و او را پیدا کردیک به ما تلفنی گفت که پدر جان و مادر جان لطفا به ما تلفن نزنید. ما سالم هستیم و اصلا مشکلی نداریم فقط گرفتار لانه جاسوسی آمریکا هستیم و نمی توانیم از این جا بیرون بیاییم. بنابراین تا حل و فصل این مسأله به بجستان نخواهم آمد و تلفن هم نمی توانم بزنم.

7. در خصوص فعالیت های علمی و فرهنگی و هنری شهید توضیح دهید.

پدر شهید: تألیف و تدریس نداشت اما در خصوص آموزش های قرآن، کلاس های عقیدتی و شرکت فعال در پایگاه بسیج از ابتدای انقلاب بود.

مادر شهید: در خصوص فعالیت های فرهنگی، هم در دانشگاه تهران زیاد دارد و هم در جهاد بجستان ولی ما چیزی به خاطرمان نیست. فقط در راه اندازی نماز جمعه بجستان به امامت حجت الاسلام حاج آقای مدنی زیاد فعالیت داشت و کوشش کرد. بارها به تهران رفت حتی به محضر امام امت رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره) رفت تا طومار امضاء شده مردم را به امام نشان دهد و موافقت امام(ره) را بگیرد. چند اسکناس 200 ریالی نو از دست امام امت گرفته بود. بعد آمد و به خواهران بسیج داد. در تشکیل پایگاه در اول انقلاب و نگهبانی شب ها جزو بنیانگذاران در بجستان بود.

ز: دفاع مقدس:

1. نظر شهید درباره جنگ چه بود؟

پدر شهید: دوست داشت جبهه را و همیشه در آن جا بود. حتی مرخصی کم می آمد و می گفت که من جبهه را دوست دارم. موقع مرخصی هم خواهد شد. جبهه را جزو وظیفه دینی و انقلابی و ملی می دانست.

مادر شهید: دوست داشت که همیشه در جبهه باشد. عاشق جبهه بود. مدت 45 روز به جبهه می رفت ولی وقتی تمام می شد همه رفقایش می آمدند ولی او نمی آمد. بعد که تلفن می زد می گفت من تمدید کردم. 45 روز دیگر هم هستم. می گفت که ما می خواهیم راه کربلا را برای شما باز کنیم و باید زحمت بکشیم تا غذاهایی که خوردیم و نان را بر خودمان حلال کنیم.

2. چه شد که به فکر رفتن به جبهه افتاد؟ اولین بار در چه سنی به جبهه اعزام گردید؟

پدر شهید: در کارهای مذهبی و انقلابی و جنگ جلو رو بود و بقیه دوستانش را با خودش به جبهه می برد. در سن 23 سالگی برای اولین بار به جبهه رفت.

مادر شهید: عاشق جبهه بود. از وقتی که جنگ شروع شد دلش حال و هوای دیگری داشت و روحیه اش فرق کرد.

3. حضور در جبهه و شرکت در عملیات چه تغییر و تحول روحی در شهید ایجاد کرده بود؟

پدر شهید: به شوخی می گفت ما در جبهه کاری انجام نمی دهیم. همه اش می خوریم و می خوابیم که من ناراحت نشوم.

مادر شهید: کلا دوست داشت که همیشه در جبهه باشد. البته خاطرات زیادی از جبهه برای ما نمی گفت ولی مظلومیتش بیش تر شده بود.

4. چه صحبت ها و توصیه هایی در ایام دفاع مقدس به شما و دیگران می کرد؟

پدر شهید: توصیه اش همه به رفتار خوب و دین و دیانت بود. سفارش به مال حلال، حساب خمس مال و زکات می کرد.

مادر شهید: می گفت وظیفه همه است که به جبهه ها کمک کنند تا دشمن نابود شود. چه از نظر جانی و چه از نظر مالی باید کمک کنید و در پشت جبهه هم اسلامی باشید و حساب خمس و زکات داشته باشید.

5. دیدگاه و نظر وی درباره شهید و شهادت چه بود؟

پدر شهید: قبل از شهادتش، تقریبا پنج یا شش روز قبل از شهادتش، تلفنی از جبهه با تمام اقوام خداحافظی کرده بود. اول به ما تلفن زد در بجستان. سپس به اقوام خودش در مشهد و سپس در تهران و با تمام اقوام نزدیک و دوستان صمیمی اش تلفن زد. وقتی که به او گفتیم بیا تو را داماد کنیم گفت اصلا چنین حرف هایی برای من نزنید که من نمی توانم کسی دیگری را هم گرفتار کنم و پشت سر من حرف هایی باشد (منظورش بی سرپرست شدن دختر است) و وقتی که به او گفتیم برایت خانه ای بخریم یا بسازیم، می گفت که من خانه ام را خریده ام. خانه ام دو متر است (قبر). خلاصه در ذهنش شهادت نقش بسته بود.

6. نحوه شهادت شهید چگونه بود؟

پدر شهید: در سنگر دیده بانی بوده است که بر اثر تیر مستقیم یا ترکش یا چیز دیگر به شکمش اصابت کرده بود و بر اثر خونریزی زیاد به شهادت رسیده بود.

مادر شهید: مستقیما کسی به ما نگفت؛ ولی غیر مستقیم وقتی که در اول کوچه طاق نصرت می بستند و من از صحرا می آمدم، اول صبح بود. به دوستانش گفتم که چه کسی شهید شده است؟ گفتند که علی اکبر فلانی. حاشا کردند ولی من مقداری ذهنم به فرزندم رفت. وقتی که به خانه آمدم از همسایه پرسیدم و دیدم که آن ها خبر دارند. خداوند به من صبر داد و در آن موقع زیاد ناراحت نشدم حتی به پدر شهید گفتم که مبادا سر و صدا کنی که دشمنان خوشحال خواهند شد. از نحوه شهادت دوستانش گفتند که تیر مستقیم خورده است و من جنازه اش را دیدم.

7. شهادتش چه اثری بر شما گذاشت؟

پدر شهید: اثر زیاد گذاشت و ما ابتدا ناراحت شدیم که تنها پسرمان را از دست دادیم ولی او خودش با حرف ها و رفتارش، ما را جلوتر آماده کرده بود و ما از این بابت نگران نبودیم و می دانستیم که برای اسلام و دفاع از میهن بوده و در راه خداست. لذا راضی هستیم به رضای او. چون یادم هست که قبلا که در جبهه بود نامه ای به ما نوشت و در آن نامه نوشته بود پدر جان اگر کسی امانتی به شما بدهد و چند روز بعد خواسته باشد آن امانت که مال خودش است از شما بگیرد، شما ناراحت می شوید؟ حتما ناراحت نخواهید شد چون امانت مال خودش بوده است. خلاصه بعد از این حرف ها در آخر نامه نوشته بود که من امانت خدا نزد شما هستم.

مادر شهید: چون می دانستیم که ایشان فردی اسلامی و متدین است و در راه خدا و اسلام و برای دفاع از میهن بوده، راضی بودیم به رضای خدا. حتی من خودم فرزندم را داخل قبر گذاشتم که همه تعجب کردند تا دشمنان خیال نکنند که ما از شهادت باکی داریم.

8. آن چه از حالات روحانی، الهامات، رؤیاهای صادقانه شهید را که مطرح شده است بیان کنید.

پدر شهید: روزی که ما را به دانشگاه تهران بردند بعد از شهادت، نگاهم به عکس او افتاد. خیلی گریه کردم و دلم شکست. همان شب در تهران در خواب دیدم که یک سید آمد به گوشه اتاق و یک خانم سیده هم چادر بر سر آمد پشت سرش و به من سفارش کرد که اصلا گریه نکن و ناراحت نباش و هر کسی از تو پرسید که قنبر چه شد، تو بگو که او را قربانی سید الشهداء کرده ام.

9. چه خاطرات دیگری از این دوران به یاد دارید؟

مادر شهید: یادم هست که سال بعد از انقلاب که زلزله جنوب خراسان، طبس را خراب کرده بود ایشان با چند نفر از دوستانش داوطلب شدند که بروند در طبس به مردم زلزله زده کمک کنند و ایشان وقتی که برگشتند از طبس، گفتند که هر خانه ای که عکس امام در منزلش بوده است، خراب نشده است ولی هر خانه ای که خراب شده، عکس امام از آن در نیامده است. این خاطره را ایشان تعریف کردند.

ایشان دو تا سه مورد بدون خداحافظی از ما به جبهه رفت چون جرأت نداشت که ما را ناراحت کند. می گفت ما به مأموریت از طرف جهاد می رویم.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.