دانشجو شهید محسن ابراهیم پور در 1345/6/25 در خانواده ای مذهبی در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. او پنجمین و آخرین فرزند خانواده بود. هفت ساله بود که راهی دبستان شد. او بچه ای نسبتا آرام بود و از هوش بالایی برخوردار بود. تحصیلات راهنمایی را در مدرسه مرتضوی که توسط افرادی مذهبی اداره می شد پی گرفت. در همان جا بود که با مفاهیمی چون رژیم، مبارزه، ظلم و ... آشنا شد و از رهگذر مباشرت با خانواده اش که از تحصیلات دانشگاهی برخوردار بودند، مایه های فکری وی شکل گرفت. ترنم حیات بخش انقلاب رفته رفته از راه می رسید و محسن هم دوش خیل عظیم مردم در بر اندازی حکومت استبداد پهلوی سهیم بود. خودش در جریان وقایع روزهای نهم و دهم دی ماه گفته بود: «ناچار شدم برای در امان ماندن از تیر رس سربازان شاه خود را به بیمارستان امام رضا(ع) برسانم و چند ساعتی در پشت درختان پنهان بمانم. در دوران انقلاب بار اولی نبود که چنین اتفاقی برایش رخ می دهد. در اولین شب حکومت نظامی برای شکستن سکوت شبانه به همراه دوستانش به خیابان می ریزند که مورد تعقیب سربازان قرار می گیرند. صدای ایست نظامیان سکوت محله محسن را در هم می شکند اما محسن و دوستانش جان سالم بدر می برند.
اتمام دوران تحصیلات مقطع راهنمایی وی مصادف با فوت پدرش شد، اما او درس را رها نکرد و در دبیرستان شبانه ادامه تحصیل داد و همزمان در بسیج مستضعفان به فعالیت پرداخت. در سال 1364 در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز پذیرفته شد.
محسن کلا آدمی کم حرف، متین و با وقار بود، به قول معروف تو دار بود. کم تر اظهار نظر می کرد و بیش تر به گفتار دیگران توجه می کرد. در سال دوم دانشگاه تصمیم گرفت که به جبهه برود. او با سپاه حضرت محمد(ص) عازم جبهه نبرد شد و در عملیات کربلای4 و 5 شرکت نمود.
محسن به وظیفه و ادای دینی که نسبت به خداوند دارد و نه چیز دیگر نمی اندیشید. او دنیا را محل امتحان می داند و عاقبت روح مطهر دانشجوی پاک نهاد محسن ابراهیم پور تاب ماندن در سرای خاک را نیاورد و در خونین روز بیست و یکم از دی ماه سال 1365 چون پرستویی مهاجر از عروج گاه خود شلمچه پر کشید و به ساحت قدسی با دریافت و گلزار معطرش درخواجه ربیع مشهد چون دری درخشان برای همیشه تاریخ درخشیدن گرفت.