شهید حسن خوراکیان در بهار ۱۳۳۶ در مشهد مقدس به دنیا آمد. شهید دوران دبستان و دبیرستان را با استعداد و نبوغ فراوان به پایان رساند و همیشه جزء شاگردان ممتاز بود و همیشه در جلسات مذهبی و قرائت قرآن از همان کودکی شرکت می جست و سخت پای بند به مسائل شرعی بود و به خاطر همین مسئله در سال سوم دبیرستان از رفتن به اردوی رامسر به علت بی بند و باری و فسادی که بر این اردوها حاکم بود سرباز زد.
بعد از اخذ دیپلم ریاضی در سال ۵۴ در رشته مکانیک دانشگاه مشهد قبول شد اما پس از ۶ ماه ادامه تحصیل در این رشته به علت علاقه شدیدش به رشته پزشکی پس از اخذ دیپلم طبیعی و شرکت مجدد در کنکور در رشته پزشکی دانشکده شهید بهشتی پذیرفته شد. شهید خوراکیان دوران دانشجویی اش را در یک حجره در درکه که مربوط به یک مرغداری نیمه کاره بود زندگی می کرد و هر وقت بی کار می شد با وجود رفاه مالی برای پی بردن به رنج مردم ستمدیده و محروم به کارگری می پرداخت و مزدش را انفاق می کرد.
قبل از پیروزی انقلاب در دوران سیاه دیکتاتوری پهلوی او پیرو و مقلد حضرت امام بود و اعلامیه ها و نوارهای
حضرت را مخفیانه پخش می کرد. در جریان به راه انداختن تظاهرات و بسیج مردم در مشهد و روستای درکه نقش به سزایی داشت. هم چنین در جریان آزاد کردن آیت الله طالقانی از زندان مدتی در زندان بود. وی در دانشگاه اولین کسی بود که طناب به گردن مجسمه شاه انداخته و او را به زیر کشید.
بعد از پیروزی انقلاب همراه با جهادسازندگی به مسجد سلیمان رفته و بعد از ۵ ماه فعالیت به دانشکده برمی گردد ولی مجددا به مسجد سلیمان رفته و این بار به مدت ۳ ماه مشغول فعالیت فرهنگی و مذهبی شده و بعد از مراجعه به تهران در فتح لانه جاسوسی آمریکا شرکت می کند.
در تابستان سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمده و جهت فعالیت فرهنگی، سیاسی به مشهد اعزام می شود تا این که با شروع جنگ به خرمشهر رفته و تا آخرین لحظه مردانه مقاومت می کند و پس از آن در بیمارستان طالقانی آبادان به مداوای مجروحین می پردازد ولیکن این کار روح پرتلاطم او را سیر نمی کند و همیشه بیشتر اوقات خود را در خط مقدم گذرانیده و کمتر در بیمارستان باقی می ماند.
عشق به شهادت و پر کشیدن لحظه ای او را رها نکرده به طوری که همیشه به خانواده می گفت: هر وقت پیش امام رضا (ع) رفتید بگویید چیزی را که حسن می خواهد به او بدهد. تا این که همین عشق و علاقه به شهادت موجب می شود که به آرزویش برسد و در تاریخ ۱۷/۱۰/۵۹ بعد از ۱۳ سال تلاش در راه خودسازی و ساختن جامعه ای شایسته حکومت الله در جبهه ذوالفقاریه آبادان در حالی که مشغول مداوای مجروحین بود در اثر انفجار خمپاره در سنگرش نوری درخشید و روح پاک عاشق شهادت از کالبدش به پرواز درآمده و به ملکوت پیوست.