دانشجوی شهید جمشید فرخیانی از ایثارگرانی بود که رفت تا دیگران باشند و آزاد زندگی کنند دانشجوی شهید برادر فرخیانی در هفتم مردادماه سال ۱۳۴۴شمسی در خانواده ای مذهبی در دامن مادری پاک و پدری مومن در یکی از روستاهای لوداب (تنگیار) دیده به جهان گشود واز همان اوایل کودکی طعم تلخ یتیمی و محرومیت را چشید وی در سال ۱۳۵۱ برای تحصیل وارد دبستان گردید و در روستای تنگی اریکی از روستاهای بویراحمد به فراگیری و آموختن پرداخت و از استعداد و هوش سرشاری برخوردار بود و کاملا معلوم بود که چنانچه امکاناتی در اختیارش قرار گیرد. به موفقیت هایی چشم گیر دست می یابد. اما از آنجایی که در نقاط محروم استعدادها پژمرده می شوند ولی نتوانست آنچنان که باشد از این موهبت الهی استفاده نماید ولی گلی بود که در کویر رویده بود و همچون همه گل هایی که در باتلاق کویر اگر بروید در بهار عمر خزان زندگیشان فرا می رسد ولی با پشتکار و علاقه شدیدی که داشت توانست دوران ابتدایی را علیرغم همه مشکلات پشت سر بگذارد و وارد دوره راهنمایی گردد.
دانشجوی شهید در سال ۱۳۵۶ وارد دوره راهنمایی درسال ۵۷ درصف مقدم تظاهرات برای سرنگونی حکومت ستمشاهی شرکت فعالانه داشت وی شخصی متدین و پرهیزکار بود و در میان دانش آموزان استعداد فوق العاده ای داشت. در همان اوان آثار زکات و بردباری در وی نمایان بود او به موقع سخن می گفت و همیشه قلبی رئوف داشت.
دانشجوی شهید در دوره راهنمایی پدر خود را از دست داد و مشکلی بر مشکلاتش افزوده شد که این همه بار مسئولیت برای او من جمله اداره کردن یازده نفر یتیم سنگین بود او همیشه از انقلاب حرف می زد و مردم ناآگاه را ارشاد می نمود با آگاهی که داشت منافقین را محکوم می کرد و علاقه شدیدی به روحانیت مبارز داشت و چندین بار که می خواست به جبهه برود خواهران و برادران صغیر مانع رفتنش می شدند ولی نمی توانست خود را قانع کند. در سال ۱۳۶۴ بدون اطلاع خانواده به مدت دو ماه به جبهه رفت و دوش به دوش برادران رزمنده اش در عملیات والفجر ۸ بر علیه کفار بعثی جنگید و پیروزمندانه به کانون خانواده برگشت. سپس دانشجوی شهید در سال ۵۹-۵۸ دوران راهنمایی را با موفقیت به پایان رساند و در سال ۵۹ وارد دبیرستان گردید و در خرداد ماه ۶۵ دوره دبیرستان را پشت سر گذاشت و موفق به اخذ مدرک دیپلم گردید تحصیل ایشان در دوره دبیرستان در شهرستان دهدشت و دبیرستان هفده شهریور بود و چون علاقه شدیدی به شغل معلمی که همان شغل انبیاء بود داشت و در کنکور سراسری شرکت نمود و این بار هم به آرزوی خود رسید و در مرکز تزبیت معلم شهید ایزدپناه یاسوج قبول شد. دانشجوی شهید سال دوم دوره تربیت معلم خود را می گذراند که بار دیگر راهی جبهه نور علیه ظلمت شد شهید جمشید با فداکاری هایی که از خود نشان داد و دعاهایی که در دل شب برای رسیدن به هدفش می خواند فقط الله می داند و بس یک ماه و اندی از اعزامش گذشت در روز دوم آبان ماه سال 1366 در کردستان به شهادت رسید.
آن قدر اخلاقش نیکو و خوب بود که هرکس او را ديد و شناخته بود مثل این بود که عزیزترین کس خود را فدای اسلام نموده است و آن قدر مقید به دستورات اسلام بود که هر وقت به ایشان پیشنهاد عروسی می دادند می گفت: من نمی توانم از اموال افراد یتیم صرف عروسیم نمایم هرچند ایشان عقد کرده بود و می گفت باید از زحمات خود این کار انجام دهم و به تصمیم خود پایبند بود تا به سوی معبود خود الله شتافت. ایشان برادری مومن و متدین به انقلاب و به جامعه اسلامی بود و دوست داشت هر چند خودش از خانواده ای محروم بود به محرومان خدمت نماید. همیشه صحبت از اسلام، انقلاب و امام می کرد در میان دانش آموزان دبیرستان دانش آموزی ممتاز و از نظر درسی و هم از نظر اخلاق بود و مدرسین از آن راضی بودند و از نمره انضباط خوبی در محیط مدرسه برخوردار بود چون ایشان زجر محرومی و یتیمی را کشیده بود. همیشه به فکر محرومان و بی سرپرستان بود. برادران کوچک و خواهران یتیم خود را نوازش می کرد تا این که احساس یتیمی نکنند مانند علی(ع) به سراغ آنان می رفت او هم به عنوان یک پدر و هم به عنوان یک برادر بزرگتر سرپرستی خانواده را به عهده داشت.