شهيد شهباز زمان در سال 1342 در روستاي محروم و دور افتاده ي سردره در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشود. دوران طفوليت را تحت تعليم پدر و مادر خوش گذراند. در بين پنج سالگي راهي دبستان زيرنا سفلي كه چند كيلومتر تا زادگاهش فاصله داشت گرديد. مدت يكسال را بصورت مستمع آزاد در آنجا گذرانيد بعلت افتتاح دبستان در زادگاهش شهيد دوران ابتدائي را در سردره گذارانيد و در همين ايام ابتدائي بود كه با نماز آشنا گرديد و نماز را بر هرچيز مقدم مي شمرد.
با توجه به اينكه شهيد در منطقه اي زندگي ميكرد كه بر اثر جهل و ناداني گرفتار دسته بدي ها و باند گرایی هاي محلي بودند و هر انسان آگاه را در آغوش جهالت دسته بندي مي كشيد اما او انساني مستقل بود و هيچگاه حقيقت را فداي مصلحت نمي كرد و به ارشاد و راهنمايي مردم مي پرداخت.
دوران راهنمايي را در مدرسه سيد محمود طالقاني دهدشت گذارند در همين مقطع تحصيلي در بين شاگردان مدرسه به عنوان شاگردي نمونه از نظر اخلاق و درسي براي دبيران و شاگردان ديگر شناخته شد تا اينكه ايشان را به عنوان در همين موقع بود كه شهيد پيوسته در دعاهاي كميل و توسل و ساير ادعيه براثر دلسوزي كه شهيد درباره ي منطقه داشت و آرزويش پيوسته اين بود كه آينده سازان اين مملكت (دانش آموزان) بايد تربيت الهي شوند تا از آنها انساني هاي مؤمن و متعهد تحويل جامعه ي اسلامي داده شود و برخود لازم دانست كه شغل معلمي را انتخاب نمايد لذا پس از موفق در امتحان ورودي وارد دانشسراي تربيت معلم گچساران شد. پس از چند ماه تحصيل در دانشسرا طبع پرشور و ذهن جوياي شهيد وي را ودار نمود تا شعار هميشگي خويش را كه در رابطه با حمايت از جنگ و رزمندگان بود آن را به عمل تبديل نمايد لذا براي اولين بار بعد از چهار ماه ماند در دانشسرا بدون از آموزش نظامي با التماس فراوان توانست راهي جبهه گردد.
و در عمليات خيبر شركت نمايد كه در اين عمليات بر اثر استفاده دشمن زبون از سلاح شيميايي وي دچار مسموميت شد. بعد از سه ماندن در جبهه بار ديگر به سنگر علم برگشت و پس از موفق شدن در امتحان و ماندن بعد از مدتي در دانشسرا مجدداً براي بار دوم در فروردين سال 1364 راهي جبهه حق عليه باطل گرديد و بعد از مدتي حراست از مرزهاي مملكت و دفاع از اسلام دوباره به مركز تعليم و تربيت بازگشت ولي چون شهيد عاشق راه الله بود باز اجازه سكوت و نشستن را به خود نداد و براي بار سوم درتاريخ 64/11/6 بار سفر بست سفري كه گويا خود مي دانست و عده ملاقات به معشوق به او دست داده است.
وقتي حمله دستورش از سوي فرماندهان صادر مي شود شهيد همراه همرزمان خود مسلح به سلاح آرپي چي سوار قايق مي شود و در حين پست و سرگذاشتن موج هاي خشمناك اروند رود كه گويا در غمش شهيد فرياد مي كشيد دچار حمله آتشبار دشمن شدند و قايق حامل شهيد و همراهان غرق گرديد. اما شهيد بر اثر هنرشناوري كه داشت خود را نجات داد و خود را به ساحل رسانيد آري سرانجام پس از تصرف شهر فاو در نيمروز بيست دوم بهمن ماه 1364 به آرزوي ديرينه اش كه از مدت ها انتظار آن را مي كشيد رسيد.