بسم رب الشهدا و الصدیقین
زندگی نامه دانشجوی شهید محمدرضا جهان نژادیان
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
دانشجوی شهید محمدرضا جهان نژادیان فرزند نوراله از روستای سرگچ منطقه رزمنده پرور بهمئی متولد 1337 که در خانه ای مستضعف و مذهبی چشم به جهان گشود. کسی که گویا قبل از مرحله تمییز و تکلیف درس عرفان سیاست مبارزه و اخلاق را آنطور که شایسته انسانی است آموخته و کسب نمود.
شهید منظور بنا به فطرت پاک الهی اش بنای حیات را بر لااله الاالله نهاده و مسیر را به سوی انتهای جسمانی انا لله و انا الیه راجعون انتخاب نمود و کلام حق را بعنوان اصلی ترین قانون حیات و پیامبران و امامان را بعنوان مدرسین و معلمین انسانیت با جان و دل پذیرفت و به نام توحید و با عصای حرکت با معرفت را آغاز نمود و وارد میدان مبارزه با خاکیان دنیاپرست که در عداوت دائم با اهل حق بوده اند شد. خاکیانی که در طول زندگی بشر، حزب الله را مانع نیل به اغراض کاذب خویش می دانسته اند. او عبدی بود که به نان خالی و لباس های ساده و مشکلات بسیار تنها بخاطر واجب بودن کسب علم در راه رضای خالق قانع بود. طلب علم را در لابلای انواع مشکلات به جان و دل خرید و دعوت به طلب علم و عمل می نمود حتی آخرین روزهای حیات بر این باور بود که علم و ایمان هر دو عوامل پرواز بندگان خالص به سوی دار حقیقتند و وامصیبتا به احوال عالمان بی عمل و مؤمنان بی علم که پرندگان یک بال لذت پرواز در هوای یار را یا نمی جستند و یا به قدر بسیار کم که نمی توان به آن عروج نام نهاد.
عبادت:
وی بنا به فطرت پاک و آگاهی و اعتقادش به توحید عبد بودن خود را به اثبات رساند و به دلیل بالا بودن روحیه تواضع و اخلاص که در وجودش بوده با اینکه مسئولیت های مهمی داشته ولی در برخوردها و تصمیم گیری ها چنان عاقلانه و شیرین بود که کوته بینان کج اندیش در ملاقات های اولیه او را آنطور که بوده درک نمی کرده اند در سجود و رکوع رنگ می باخت و در دعا و نیایش ها اهل دل و استغاثه نه به شوق فردوس و نه از ترس جهنم بلکه به خاطر عظمت خالق که با آن پیوند روحانیش می توانست حرف دلش را با او بزند و تقاضای بخشش نماید. عبادت به موقع وی و خارج از ریا و ملاحظات ورد زبان همکاران ایشان بود. به خاطر شیرینی روزه در روح او آثار تشنگی و گرسنگی بسیار کم مشاهده می شد و در یک کلام سیاست او عین دیانت و دیانت او هم عین سیاستش بود.
شجاعت:
با اینکه رئوف بود روحیه اشداء علی الکفار او هم قابل ستایش بود. در منزل، اداره، خیابان میدان جنگ به نسبت خود یک عبد قاطع و مهربان و باگذشتی بود. در بعد فرهنگی آنجا که باید کلام حق گفته می شد بدون ملاحظه و دوپهلوگویی ادای تکلیف می کرد و سخنان او همچون موشک شلیک می شد و قلب های خفته را بیدار می نمود. به مثابه بلال همه جا حرف حق را اعلان می کرد و با او بارها شدیداً برخورد ناحق می شد. ولی چون معتقد بود قرار نمی گرفت و از جمله روحیات قابل تحسین عبرت آموز وی نفرت صریح از زالوصفتان منطقه بود(خوانین) که وقتی خبر شهادت او به منطقه رسید بعضی ها احساس آرامش کرده اند و از همه بالاتر مصداق سخن امام علی(ع) اشجع الناس مَن غَلَبَ هَواه، بوده و در جهاد اصغر هم تا گلوله داشت و تا رمق حرکت داشت دست از روی ماشه برنداشت.
مسائل اجتماعی و بعد سیاسی:
دلسوزی آگاه و صادق و بدون تبلیغات بود، تلاش اجتماعیش براساس کُلُّکُم راع وَ کُلُّکُم مَسئول عَن رَعیَّتِه و بر محور اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا بود، و بینشش براساس إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ در منطقه پناهگاه محرومین و مخصوصاً بسیجیان بود و تکیه گاه و خط دهنده به جوانان غیرتمند و حزب الهی بود. هرکس احساس ناامنی می کرد به او رجوع می کرد و او یا خود مستقیماً اقدام می کرد و یا بدون واهمه از مسئولین مربوطه تذکر می داد و پیگیر خواسته های عمومی مردم بود محور سیاسی نسل جوان منطقه بود. قدم به قدم پشت سر امام و مسئولین در خط امام بود و دوستان و مردم را در جریان مسائل سیاسی کشور قرار می داد تا جایی که در قلب مردم نفوذ کرده بود که وقتی شهید شده دوستان او به وی لقب بهشتی بهمئی داده اند. والحق که روح بهشتی گونه و ایده و مرام او و شجاعت و عقیده اش بهشتی گونه بود.
جنگ و شهادت:
از بدو جنگ شبانه روز در تلاش بود و خستگی برایش معنا نداشت، در محل کار بین راه در خانه، در روستا، شب و روز درکلاس درس در همه مکان ها و زمان ها بدون اغراق او بود که فریاد مبارزه و جهاد از حلقومش شنیده می شد. و این امر را با سخنرانی، با نوشتن انواع تراکت، اطلاعیه، جلسه، نمایش، فیلم بدون انتطار هیچ توقعی به گوش همه می رساند. این حقیر که خود مدتی مسئول اعزام نیروی آن منطقه بودم می توانم صراحتاً بگویم که بعد از مرحمت الهی ایشان در تقویت و تبلیغات اعزامهای چشمگیر منطقه 60 درصد نقش داشته در جمع آوری کمک های مردمی با برنامه ریزی 5 روزه ایشان ایشان که از جبهه به مرخصی آمد به نسبت بخش تنها سه مایلر نان خالی به جبهه فرستادیم.
براساس صحبت های همسنگران ایشان در جبهه های جنگ تا لحظه شهادت مشغول تلاش و کار فرهنگی و نظامی و انسجام بخشیدن بیشتر به نیروهای گردان که او فرمانده یکی از گروهانزهای آن بود محسوب می شد و میدان جنگ را بارزترین جایگاه ازمایش برای انسان قلمداد می نمود و خود هم بر این عقیده پایبند بود و نهایتاً خداوند پاداش تلاش ها و زحمات طاقت فرسای دوران محدود حیاتش را با پذیرش او با قامت خونین قبول نمود و او را در تاریخ 10/2/66 در جوار صالحان خوش عاقبت جای داد.
ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است. (امام خمینی ره)