شهید محمدحسین مرادی در سوم شعبان سال ۱۳۴۲ چشم به جهان گشود. وی برای تحصیل در هفت سالگی وارد دبستان غیاث الدین شد و دوران تحصیل ابتدایی را با موفقیت به پایان رسانید. وی هم زمان با دوران تحصیلش به مدرسه راهنمایی سیدجمال الدین رفت و سپس وارد هنرستان گردید و در اتومکانیک مشغول به تحصیل شد و پس از اتمام دوره هنرستان و یک سال فراغت در کنکور سراسری تربیت معلم شرکت کرد و در رشته حرفه و فن در تربیت معلم شهید قاسمی گناباد به ادامه تحصیل پرداخت و سپس به تربیت معلم شهید بهشتی مشهد رفت.
شهید دارای خانواده ای مذهبی و متعهد به اسلام و انقلاب بود و از راه کشاورزی امرار معاش می نمود و نیز اعتقاد به امام و روحانیت داشت. شهید از لحاظ اخلاقی خوش رفتار و صادق بود و همیشه در فکر کمک به مسلمین بود. او اکثرا در مجالس اجتماعی قرائت قرآن و و نماز جماعت شرکت می کرد.
فعالیت های سیاسی شهید از زمانی شروع شد که امام فتوا داد که مردم خود از شهرها محافظت نمایند و در همین ایام در هیئت حسینی سادات پایگاهی تشکیل گردید که این شهید عزیز هم یکی از اعضای فعال آن بود.
وی اعتقاد راسخ به انقلاب و امام داشت و در برابر گروهک ها و ضد انقلاب مخالفت می کرد و منطقش ایمن بود که باید بر حزبی غیر از اسلام مخالف بود و نظرش درباره جنگ این بود که کشوری که مورد تجاوز و حمله بیگانه قرار گیرد هر یک از آحاد ملت باید از آن دفاع کند و بدین ترتیب تعداد ۸ بار به جبهه های کردستان، فاو، کوشک، شلمچه، تنگه چزابه و جزیره مجنون شرکت داشت. او هنگامی که به مرخصی می آمد پس از اتمام مرخصی دوباره عازم جبهه می شد و همین نشانه روحیه عالی شهید بود.
آخرین دیدار شهید با پدر و مادرش بدینگونه بود که شهید به قصد رفتن به تربت عازم مشهد گردید و پس از چند روزی عازم جبهه و از آن جا نامه ای به پدر و مادرش فرستاد و همیشه تأکید داشت که امام را تنها نگذارید و در جبهه مأموریت هایی را انجام داد و در هر کدام کوشا و فعال بود.
در دوران هنرستان مدت چهار بار عازم جبهه شد و پس از پایان دوره هنرستان به علت این که در جبهه از ناحیه پا مجروح شده بود از سربازی معاف شد و سپس به عنوان معلم طرح کار در آموزش و پرورش مشغول به کار شد.
شهید در آخرین مرحله ای که به جبهه اعزام شد در پایان مأموریتش با چند تن از دوستانش عازم اهواز بود که از آن جا به فردوس برگردد در آن جا سیم ارتباط تلفن خط با پشت خط قطع شده بود و شهید داوطلبانه مرمت این کار را پذیرفت. پس از اتمام کار نزدیک صبح بود که به سنگر بازگشت و دوستان خویش را برای انجام فریضه نماز بیدار کرد و در همین هنگام خودش از سنگر خارج می شود تا وضو بگیرد و در حال وضو گرفتن بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پا و قلبش به دیدار معبود شتافت.(تاریخ 65/1/15)