شهید کاظم نوراللهیان در سال 1344 در یکی از محله های مستضعف نشین مشهد به دنیا آمد. دوران دبستان را در مدرسه مذهبی جوادیه با رتبه بالایی به پایان رساند. با شروع انقلاب با وجود 13 سال سن به برکت اسلام جرقه ای در ذهنش پدید آمد که تمامی 8 سال بعد زندگی اش را روشن نمود. با شهادت برادرش علی در سال 1359عزم او راسخ تر شد. دوران راهنمایی را در مدرسه شهید اندرزگو پشت سر گذاشت. با فعالیت های مذهبی و فرهنگی در کتابخانه، انجمن اسلامی، برپایی نمایشگاه و ... حتی سخنرانی های پرشور همراه بود. در سال 60 وارد دبیرستان شد و در آن حال با همکاری در ارگان های انقلابی، سپاه پاسداران، و انجمن دبیرستان ها اردویی به نام هجرت متشکل از 45 نفر مهاجر فداکار برای راهنمایی فرزندان محروم ترتیب داد و جذب آن ها به انقلاب اسلامی، راهی کردستان شدند. این مهاجران دانش آموز، ضمن تحصیل مشغول به تبلیغ فرهنگ اسلامی شدند. از جمله فعالیت های او برگزاری مراسم و راهپیمایی در روزهای مهم، برپایی نمایشگاه و ... بود. از ابتکارات او در منطقه، شکستن جو امتناع برادران از حضور در جبهه بود که با تلاش فراوان موفق شد تعدادی از برادران اهل تسنن کرد و دانش آموزان را به جبهه ببرد.
یکی دیگر از کارهای ظریف او تشویق تعدادی از برادران اهل تسنن به تشیع بود که در این زمینه توفیقاتی نیز به دست آورد. در طول 4 سال هیچ گاه حاضر به ترک منطقه نشد تا این که به علت بیماری بالاجبار به مشهد فرستاده شد. سال 64 پس از اخذ دیپلم در کنکور سراسری شرکت کرد و در دانشگاه کرمان مشغل به تحصیل شد. در همان روزهایی که آماده ثبت نام در دانشگاه کرمان می شد نتایج کنکور امام صادق نیز اعلام شد و کاظم به علت علاقه فراوانی که نسبت به تحصیل در رشته علوم اسلامی داشت تصمیم به تحصیل در این دانشگاه گرفت. او در مدت تحصیل در دانشگاه به جبهه ها نیز می رفت. اولین بار سال 60 به جبهه اعزام شد و 16 سال داشت در یکی از مصاحبه هایش با صدای جمهوری اسلامی گفت:
«جوان ها سعی کنند که ارتباطشان را با جبهه ها قطع نکنند نه عنوان این که جبهه به آن ها نیاز دارد... به عنوان این به جبهه بیایند که آن ها به جبهه نیاز دارند، نسل جوان ما اینک محتاج این حالت های معنوی جبهه است.»
سال 60 دوره های آموزشی تخریب را گذراند و در عملیات فتح الفتوح و فتح المبین شرکت فعال داشت. در عملیات رمضان به هنگام خنثی کردن میدان های مین روی مین رفت و از ناحیه پای راست مجروح شد. در عملیات های والفجر مقدماتی، خیبر، بدر، والفجر8، کربلای 1 و 3 حضور داشت.
او از شیوایی سخن برخوردار بود و همه جا به تبلیغ اسلام می پرداخت به گونه ای که بعد شهادتش مسئول تخریب لشکر نصر 5 گفته بود: کاظم زبانش برای ما کافی بود. شب های قبل عملیات کربلای 4 محور عملیاتی توسط کاظم شناسایی شد و میدان های مین تا حدی پاکسازی گشت. آن شب ها کاظم حال و هوای دیگری داشت. سرانجام شب عملیات فرا رسید و از طرف واحد تخریب مسئول عملیات شد. هنگام خداحافظی به دوستانش گفته بود یاران من در این خداحافظی ها خیلی چیزها می بینم.
کاظم ابتدای شب وارد محور شد و معبر را باز کرد با رمز یا زهرا شروع شد و کاظم خرسند از انجام وظیفه لحظاتی بعد ظاهرا توسط آتش آر پی جی دشمن از ناحیه پا و صورت به شدت زخمی شد، به عقب برگشت در راه برگشت به برادرانی برخورد کرد که تازه وارد عملیات می شدند و با همان حال آن ها را به پیشروی توصیه کرد و معبر را نشان می داد.
عده ای از دوستان با مشاهده حال وخیم او تقاضا می کردند او را به عقب ببرند ولی او به لحاظ حساسیت زمان حمله حاضر به این کار نشد و حدود 1 کیلومتر خود را به سختی عقب می کشید تا این که برای بار دوم با خمپاره 60 دشمن مجروح شد و به درجه شهادت نائل شد. (تاریخ 1365/10/4)
پس از شهادت بدن مطهرش را که 1 ماه بر روی زمین مانده بود و با عملیات کربلای 5 به تصرف خودمان در آمده بود پیدا شد. سرانجام در تاریخ 6 بهمن 65 تشییع شد و در صحن حضرت رضا(ع) به خاک سپرده شد.