شهید عدالت در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۹ در خانواده ای مذهبی در روستای دالکی از توابع دشتستان متولد گردید. دركودكي بچه هوشيار و زرنگي بود از درس گرفته تا كارهاي ديگر. اين بود كه پدرش تصميم گرفت در سن 6 سالگي قبل از مدرسه او را به مكتب بگذارد و توانست قرآن را ختم كند و شيريني ختم قرآن را كه آجيل و شيريني بود مادرم در دستمالي بست و به دست او داد تا به مكتب خانه ببرد و بين بچه هاي مكتب تقسيم نمايد. دوران ابتدایی را در دالکی سپری کرد و پس از یک سال ترک تحصیل، مجدداً دوران راهنمایی را به علت بیماری در چهار سال گذراند. در سال ۵۶ در دبیرستان طالقانی برازجان ثبت نام نمود و در سال ۶۰ دوره دبیرستان را در رشته ی ریاضی فیزیک سپری کرد.
شهيد اصغر عدالت از نظر اخلاق و رفتار از زمان كودكي تا موقعي كه شهيد شد نمونه بود و دوستان زيادي داشت. وي در ماه مبارك رمضان از صبح تا ظهر آن هم در تابستان با وجودي كه روزه بود در باغ كارمي كرد و عصر به زمين فوتبال مي رفت. پس از اين كه بازي تمام مي شد خودش را به مسجد مي رساند اذان مي گفت، نماز مغرب و عشاء را به جماعت مي خواند بعداً به خانه مي آمد و افطار مي كرد و بعد براي نگهباني به بسيج مي رفت و از شب تا صبح نمي خوابيد. بعضي وقت ها دو تا سه روز هم به خانه نمي آمد و در بسيج مي ماند يا به گشت زني در شهر مي پرداخت.
ايشان فردي آرام و راستگو و درست كار بود و به تنگ دستان كمك مي كرد و چيزي را در برابر دوست و آشنا قابل نمي دانست. هر چيزي داشت در دست ديگران بود .در دوران كودكي هم از لحاط جسميضعيف بود ولي محكم و استوار بود. در بازي هايش پر قدرت و چابك بود. به همه احترام مي گذاشت، مؤدب بود.
عضو بسیج بود و پس از طی آموزش تخصصی زرهی تانک دید و در سال ۶۱ در آزادسازی خرمشهر به عنوان توپ چی در عملیات های رمضان (فرمانده تانک)، تیپ فاطمه زهرا (فرمانده گروهان) و عملیات والفجر یک شرکت نمود و در سپاه برازجان خدمت زیادی انجام دادند.
وقتي كه به سپاه پاسداران برازجان رفت كم تر به خانه مي آمد تا موقعي كه سال 62 کنکور داد و در رشته پزشکی وارد دانشگاه شیراز شد و ادامه تحصيل داد.
در ناو تیپ امیرالمومنین به عنوان مسئول واحد مدیریت داخلی و بعد از مدتی به عنوان مسئول واحد دوشیکا در تیپ احمد بن موسی (ع) در دهلران و غرب ادامه داد و پس از مدتی برگشت و در ترم یک دانشگاه فعالیت درسی خود را آغاز کرد و عضو مقاومت مسجد ابوالفضل شیراز در بر پایی کلاس قرآن در آن مسجد شروع کردند.
به جبهه مي رفت و از همان راه به شيراز برمي گشت. گاهي در سخنانش شوخي هاي بامزه مي كرد. با صوت بسيار زيبايي دعاي كميل را مي خواند. هر موقعي كه بر سر قبر مادرش در جنت الشهداء مي آمد سلام بر او مي فرستاد و مي گفت: السلام عليك يا بنت صفر يعني سلام بر تو اي دختر صفر و مادر خوبم. پس از اين كه سلام به مادرش مي داد قرآن را از جيبش بيرون مي آورد و با صوت خوشش قرآن مي خواند. با موتور سيكلت زمين خورده بود، زخمي بود ولي احساس درد نمي كرد مي گفت: تركش كه نخورده ام كه احساس درد كنم.
در سال دوم دانشگاه بود که بار دیگر ندای حق را لبیک گفته و در عملیات کربلای 5 شرکت جسته و در تاریخ 65/10/20 به شهادت رسید.