شهيد علي رضا رمضانزاده در تاريخ 1344/10/27 در خانوادهاي مذهبي و متدين، در شهرستان بوشهر پا به عرصهي وجود گذاشت. وي از همان اوان كودكي توسط پدرش، كه خود به قرآن احاطهي كافي داشت، خواندن قرآن و نماز را فرا گرفت و با دستورات عاليهي اسلام آشنا گشت. اگرچه پدر طلبه و روحاني نبود ولي كودكش را همچون يك مسلمان واقعي با دستورات اسلام و قرآن آشنا ساخت و با افكار و روحيات مذهبي خود، در فرزندش روحيهي ايمان و ايثار، محبت و نوع دوستي را به وجود آورد. از طرفي مادر نيز با ايماني قوي، فرزندش را در دامان پاك و پرمهر و محبت خود پرورش داد و حتي پس از مرگ همسرش، ادامه دهندهي راه وي شد. او پس از مرگ پدر بچهها همچنان فرزند خود را به سوي حق راهنمايي ميكرد و نور حق و ايمان را در ذهنش زنده نگه ميداشت و همواره پاسدار ايمان و پرورش اخلاق نيكوي فرزند خود بود. علي رضا چند سال اول دوران ابتدايياش را در مدرسهاي در شهرستان آبادان گذراند و پس از منتقل شدن به شهرستان بوشهر، ادامهي تحصيلات ابتدايياش را در دبستان مهرگان بوشهر دنبال كرد. او پس از اتمام تحصيلات ابتدايياش، در مدرسهي راهنمايي شهيد پاسدار و سپس در دبيرستان سعادت ادامه تحصيل داد. وي تمام دوران تحصيلش را بدون مردودي پشت سرگذاشته و موفق به اخذ ديپلم علوم تجربي گرديد.
كلاس سوم راهنمايي بود كه مبارزات مردم عليه نظام پليد پهلوي آغاز گرديد و او در اكثر جريانهاي انقلابي شركت فعالانه داشت. در روز عيد فطر، با شور و شوق فراواني پرچم به دست در صف اول تظاهرات حركت ميكرد و همراه مردم و روحانيون در «بهشت صادق» نماز به جا ميآورد. وي همواره در مسجد «جامع عطار» مشغول فعاليت و مبارزه عليه رژيم طاغوتي بود و در سرنگون كردن مجسمهي شاه به همراه بقيهي جوانان نقش فعالي داشت. او پس از پيروزي انقلاب نيز از پاي ننشست و همواره در بسيج و كميته مشغول فعاليت بود تا اين كه جنگ تحميلي شروع گرديد.
علي رضا در اوايل جنگ، فعاليتي پيگير و مستمر داشت. او حتي در سه ماه اول سال تحصيلي 59 سركلاس درس نرفت و در سنگرهاي آماده باش همراه دوست شهيدش «محمد حسن زاهدي» ـ كه به او وفا كرد و به سويش شتافت ـ در سنگر فرودگاه يا در كنار دريا به پاسداري ميپرداخت. او حتي شبها كه آتش ضدهوايي آسمان بوشهر را روشن ميكرد، مشغول پاسداري بود و از هيچ چيز ترس و هراسي نداشت.
علي رضا در اردوي تعليماتي نيشابور به آموزش رزمي مشغول بود كه تمام مدارك و كارتهاي فعاليت ايشان، امروز موجود است و اسناد مصوري كه از آن روزها مانده، شاهد اين فعاليتهاست. وي عضو انجمن اسلامي محل بود و در هفتهي وحدت به همراه اعضاي انجمن به منزل شهيدان ميرفتند. كه از جمله در منزل شهيد عبدالرحمن بنيادي سخنراني كرد.
او هميشه در محافل و مساجد به مناسبتهاي گوناگون مذهبي، حضور داشت. خاطره سينهزني وي در ماههاي محرم و صفر و رمضان و قرآن خواندن او در هنگام افطار ماههاي رمضان و مقابله در حسينيهي زيارتيها هنوز هم در اذهان دوستان و آشنايان زنده است .
او در تابستان سال 60 با دهان روزه در سازمان آموزش فني و نيروي انساني، رشتهي اتومكانيك شركت جست و گواهينامهي پايان دوره مذكور را دريافت نمود. روزي يكي از دوستان، او را به مكانيكي معرفي كرد كه نزد آنان كاركند، در آن زمان ماه رمضان تازه شروع شده بود. علي رضا با دهان روزه در آن جا به كار مشغول شد ولي وقتي كه متوجه گرديد كه كارگران آن جا روزه نميگيرند، ديگر به سر كار نرفت و كارش را رها كرد.
علي رضا ورزشكار خوبي بود. او عضو تيم بسكتبال ادارهي تربيت بدني آموزشگاهها بود و اوقات بيكاري دوران تحصيلياش را به ورزش مورد علاقهي خود ميپرداخت. وي در تمرينات و مسابقات بسكتبال، حضوري فعال داشت و در چند اردوي مسابقاتي، همراه تيم جوانان بسكتبال بوشهر در بابل و زاهدان شركت داشت.
متانت و آرامش وكمحرفي او زبانزد خاص و عام بود و وقتي از او سؤال ميشد كه چرا اين قدر كم حرف ميزند؟ در جواب ميگفت: «هميشه يك شعار داشتهام. كم حرف بزن و خوب گوش بگير.» نوعدوستي علي رضا در برخوردش با ديگران، كاملاً مشهود و نمايان بود. او در خانه نسبت به تمام اعضاي خانوادهاش مهربان و مؤدب بود و هيچ وقت روي حرف بزرگترش حرفي نميزد.
هنگامي كه ميخواست به جبهه برود، با شور و شوق فراوان از مادرش اجازه گرفت و پس از گرفتن رضايت ايشان، رهسپار جبهه گرديد. دوستانش هميشه از روح باصفا و خلوصنيت و تزكيهي نفس وي ياد ميكنند. به راستي كه فقط چنين فردي شايستهي مقام يافتن در بهشت ميباشد.
شهيد فكر رفتن به دانشگاه را همواره در سر داشت و دو سال بود كه در مركز تربيت معلم جهرم مشغول تحصيل بود، ولي او سنگر دانشجويي را كافي ندانست و به سوي سنگر نبرد با كفار شتافت. زيرا اعتقاد به اسلام و عمل به دستورات آن را برتر از هر چيزي ميدانست و رسيدن به خدا، هدف نهايي او بود.
او سرانجام در تاريخ 1363/12/11 نداي حق تعالي را لبيك گفت و بر اثر تركش خمپارهي بعثيهاي مزدور، در جبههي خرمشهر به شهادت رسيد.