شهید سیامک کبیری در نوزدهم فروردین 1338 در سامان در خانواده ای کشاورز و زحمت کش به دنیا آمد. دوران تحصیل را تا سوم دبیرستان در زادگاه خود سامان با موفقیت سپری کرد و برای ادامه تحصیل به بندرعباس رفت. از همین زمان در کنار درس فعالیت های مذهبی سیاسی خود را آغاز نمود و در این شهر فعالیت های زیادی بر علیه نظام طاغوت ستمشاهی داشت.
پس از اتمام دبیرستان در رشته ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان پذیرفته شد و با ورود به دانشگاه اصفهان و اوج گیری قیام ملت او این بار در اصفهان به فعالیت های ضدشاهنشاهی خود وسعت بخشید. او به راستی پیرو خط امام و رهبر خود بود و در مبارزه با طاغوت در راه اسلام شب و روز نمی شناخت و خستگی ناپذیر بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع انقلاب فرهنگی به سامان بازگشت و در آن منطقه به فعالیت های عظیمی پرداخت. از جمله فعالیت های شهید در آن منطقه می توان عضویت افتخاری در سپاه، فعالیت در قسمت فرهنگی جهاد، تاسیس انجمن اسلامی و همچنین کتابخانه در مسجد جامع سامان را نام برد.
او که خود را پیرو امام و ولایت می دانست همواره یکی از مدافعان اسلام و امام بود. وی مبارزه با گروهک ها را وظیفه خود می دانست و با قلم و بیان خود با آن ها درگیر بود چنان که چندین بار او را تهدید به مرگ کردند اما این ها چیزی نبود که در عزم راسخ شهید کبیری تاثیری بگذارد. او نه تنها با بیان بلکه با قلم روانی که داشت تمام وقت خود را برای خدمت به انقلاب قرار داده بود و در زمینه مقاله نویسی، شعر، نمایشنامه و تئاتر فعالیت های چشمگیری داشت.
از دیگر فعالیت های این شهید خدمت به امور فرهنگی و تربیتی در شغل مقدس معلمی بود و به عنوان دبیر در دبیرستان شهید مطهری تدریس می کرد. هیچ گاه سنگر تربیت و تدریس را از یاد نبرد. با آغاز جنگ تحمیلی شهید کبیری دیگر تاب و توان ماندن در شهر را نداشت و دلش برای شرکت در جنگ و نبرد پر می زد. دوستانش سخنان او را در آن روزها به یاد دارند که می گفت: «این انقلاب خون می خواهد، جبهه ها احتیاج به نیرو دارند و ما نباید در این جنگ بی تفاوت باشیم. بعثیون عراق در سرزمین اسلام ما خیانت کنند و ما ندیده بگیریم.»
ایشان در تاریخ 60/12/15 به جبهه شوش رفت و در حمله فتح المبین در جبهه رقابیه در شب دوم فروردین ماه 61 پس از گذشتن از دو خاکریز دشمن بعثی، تیربارش گیر می کند و تیر بار دیگری به او می رسانند در خاکریز سوم دشمن با آرپی جی او را هدف قرار می دهد و با فریاد یا زهرا به درجه رفیع شهادت نائل می گردد و در دوازدهم فروردین 61 با پسر عمویش احمد کبیری (فرمانده سپاه شهرکرد) که ایشان هم در همان حمله شهید شده بود در یک روز پس از تشییع جنازه در تکیه شهدای سامان به خاک سپرده شدند.