تولد و کودکی
در اواسط تابستان 1340 در خانه ای در محله امامزاده یحیی درشهر همدان کودکی به دنیا آمد. قبل از تولد مادرش که زن مومنه ای بود، شبی امام رضا را در خواب دیده بود. به همین مناسبت و نیز علاقه ای که پدرش به خاندان عصمت و طهارت داشتند، نام او را رضا گذاردند.
پدرش حاج خانعلی از متدینین و مردان قدیمی بازار همدان بود و او از طریق معاملات فروش امرار معاش می نمود، از این طریق زندگی آن ها طوری تامین می شد که محتاج نباشند و نیز از تجملات و اشرافیت و تبذیر به کلی کنار بماند. رضا از همان اوان کودکی در محیطی گرم و صمیمی و در عین حال مقید به آداب و رسوم و سنن و فرائض اسلامی شروع به رشد و نمو کرد. پس از چندی که بزرگتر شد، با تشویق و علاقه پدرش به یکی از جلسات هفتگی قرآن و تجوید قرآن راه یافت و سال های متمادی او و سایر برادرانش در این جلسات که هر هفته در خانه ای برگزار می شد، شرکت می جستند او بخاطر استعداد خوبی که داشت خیلی زود با نحوه قرائت و مقدمات تجوید قرآن آشنا بد و مکررا تقدیرنامه و جوائزی هم دریافت کرد. او دوره ابتدایی را در دبستان تدین و هاتف همراه با گرفتن نمرات خوب و عالی سپری نمود. نکته قابل توجه در دوران کودکی رضا، تاثر پذیری او از محیط مذهبی و کانون گرم خانوادگی و نیز از جلسات هفتگی قرائت قرآن بود. او در همین دوره است که با قرآن آشنا شد و قواعد تجویدی را که بعد ها در مجالس مختلف برای دانشجویان و دوستان خویش تدریس می کرد، در همین دوران آموخت. او در همین دوران است که ضمن شرکت در مراسم سینه زنی عاشورای حسینی که همه ساله به نحو با شکوهی در محله امامزاده یحیی برگزار می شود، عشق و علاقه فراوانی به حضرت ابا عبدالله الحسین پیدا کرد و این آتش عشق تا پایان لحظات زندگی کوتاهش همچنان در وجود او زبانه می کشید.
نوجوانی و بلوغ
در دوران راهنمایی تحصیلی شهید رضا با اتکا به استعداد و هوش سرشار خویش همواره جزء شاگران ممتاز مدرسه قرار داشت و بارها مورد تشویق واقع شد. جالب این که اگر به عنوان تشویق طبق قانون مرسوم در آن دوره می خواستند او را به سینما و احیانا تابستان ها به اردوهای تربیتی ببرند به سادگی از قبول آن خودداری می نمود. به طوری که تا پایان عمر رژیم شاهنشاهی هرگز قدم به سینما نگذارد.
او قرآن مجید را با صوت خوش و با قرائت و رعایت نکات تجویدی در ساعت های درس قرآن تلاوت می نمود، چون در آن زمان شرکت در کلوپ های فوق برنامه در مدارس راهنمایی اجباری بود او بخاطر علاقه فراوانی که به کتاب و مطالعه داشت در کلوپ کتابخانه، در مدرسه راهنمایی تحصیلی ظفر مشغول به کار شد و با علاقه فراوانی کتابخانه بی سر و سامان آن مدرسه را مرتب و منظم نمود. او حتی با یکی از دوستانش تا دیرگاهی از روز در مدرسه می ماند و با علاقه و دقت خاصی در کتابخانه کار می کرد. در تابستان ۱۳۵۳ او به کتابخانه مهدیه راه پیدا کرد. نکته درخور دقت آن که در آن سال ها در تمامی سر تا سر همدان، تنها یک کتابخانه مذهبی دایر بود و علیرغتم تلاش ساواک، هنور کماکان کانونی برای بچه های مذهبی شهر بود. در طبقه فوقانی مسجد مهدیه نیز یک کتابفروشی محقری دایر کرده بودند، که شهید اکثرا کتاب های مذهبی را از آن محل خریداری می نمود و در خانه گنجینه کوچکی از کتاب برای خودش به وجود آورده بود که بعدها تعداد زیادی از آن ها را به کتابخانه سیدجمال الدین اسدآبادی واقع در مسجد میرزا داود که خود بنیان گذارش بود، اهدا کرد. از خاطرات دوران راهنمایی تحصیلی او فرارهای او از شرکت در برگزاری مراسم رژه چهارم آبان بود که تمامی بچه ها مکلف بودند در آن شرکت جویند.
جوانی ( همراه با پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی ایران)
* فعالیت در دبیرستان
در مهر ماه سال ۱۳۵۵ شهید رضا رنجبران برای گذراندن دوره متوشطه عازم دبیرستان ابن سینا شد، و در این جا نیز کماکان در کنار نمرات درسی و معدل های خوب در حدود 17 و 18 به انجام کارهای فوق برنامه همت گمارد. به خصوص در سال 1356 که اوج پوسیدگی پایه های رژیم ستمشاهی، که اندک زمینه آزادی و فرصت تبلیغ فراهم گردیده بود. او با استفاده از فرصت در ساعت های انشاء یا نوشتن انشاهای پر محتوا و پر شور و انقلابی، زمینه بر پایی تظاهرات و برهم زدن آرامش و عدم راحتی دست نشاندگان طاغوت را فراهم می ساخت. در اواخر سال ۱۳۵۶ به همراه چند تن از برادران در دبیرستان کتابخانه ای بر پا کردند و مجموعه ای از کتاب های مذهبی را به آنجا برده، در اختیار سایر دانش آموزان قرار می دادند. او با وجودی که در رشته ریاضی - فیزیک درس می خواند، از فعالیت های جنبی باز نمی ماند. او در همین دوران مسئولیت پخش اعلامیه ها و پیام ها و جزوات انقلابی در مدرسه را بر عهده داشت، که بدون واهمه از عهده تمام آن ها برمی آمد. پس از پیروزی انقلاب او و چندین تن از دوستانش اقدام به بنیان گذاری انجمن اسلامی محصلین در همدان نمودند و به دنبال آن در یکی از کلاس های مدرسه نمازخانه ای بر پا کردند که در این مکان ظهرها نماز جماعت بر پا می شد و گاهی اوقات، او از طرف بچه ها به عنوان امام جماعت انتخاب می شد و همه حاضرین، که به اخلاص و اعتقاد قلبی و پاکی نیت او ایمان داشتند به او اقتدا می کردند.
* بنیانگذاری کتابخانه سید جمال در مسجد میرزا داوود
در اواخر سال 1356 با شکسته شدن طلسم اختناق و دیکتاتوری شاه خائن و با رشد روز افزون حرکت به سوی انقلاب اسلامی، نیاز هرچه بیشتری به کار فرهنگی احساس می شد و عطش فراوانی در نسل جوان نسبت به مطالعه و آشنایی با اسلام اصیل ایجاد شده بود. اینجا بود که او و سایر دوست داران انقلاب اقدام به تشکیل اولین کتابخانه مذهبی پس از انقلاب نمودند. مکان اول آن در مسجد پیغمبر بود که بعدا آن را به مسجد میزا داود انتقال دادند این کتابخانه از لحاظ کتاب با خود یاری مردم بر پا شد اما نظم بخشیدن و ایجاد تشکیلات آن بر عهده شهید رضا بود. البته پس از پیروزی انقلاب اندک اندک در مساجد شهر کتابخانه هایی تشکیل شد که هیچکدام به پای کتابخانه مزبور چه به لحاظ حجم کتاب و چه به لحاظ نظم و ترتیب نمی رسیدند. هم اکنون این کتابخانه در مسجد میرزا داود با حجم حدود چهار هزار جلد کتاب مشغول فعالیت است و مورد استفاده همگان علی الخصوص نوباوگان می باشد.
* هجرت به سیستان و بلوچستان
در تابستان سال ۱۳۵۸ شهید رضا رنجبران به همراه گروهی از همفکران و دوستان خویش برای خدمت به محرومین سیستان و بلوچستان عازم آن دیار شدند، در شرایطی که جهاد سازندگی و بسیج و سایر نهاد های انقابی در آن منظقه وجود نداشت، شروع به فعالیت نمودند. شرایط دشوار وامکانات کم نتوانست مانع از عزم پولادین آن ها برای ماندن و خدمت کردن شود. او پس از هجرت به بلوچستان به منطقه بزمان در ضلع شمال شرقی هامون جازموریان اعزام شد و در هوای گرم و خشک و سوزان آن ناحیه با عشق و علاقه به توده های مردم به فعالیت خویش ادامه می داد و به علت نبودن امکانات، بیشتر اوقات نهار و شام را به خوردن غذاهای حاضری از قبیل نان و هندوانه ، اکتفا می کرد. او در کنار سایر برادرانش بارها با خوانین و اشرار مسلح آن ناحیه درگیر شدند و از معرکه های فراوانی جان سالم به در بردند.
* انجام خدمت مقدس سربازی
پس از اخذ دیپلم در تابستان سال ۱۳۵۹ همزمان با بسته شدن دانشگاه ها و برای انجام خدمت مقدس سربازی عازم انجام وظیفه شد. و هنوز چند ماهی از دوره آموزشی را نگذرانده بود که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز گردید و به همین دلیل تمام مدت پس از دوره آموزشی را در مناطق جنگی و در عملیات دفع تجاوز و بیرون راندن نیروهای دشمن مصروف گردید. او طى عمليات گشت و شناسایی و نیز حمله رمضان، کیلومتر ها در زیر آتش شدید دشمن در داخل خاک عراق پیشروی کرد. او در اکثر گشت های شبانه به عنوان بی سیم چی گروه عمل می کرد و در یکی از عکس هایی که در یکی از گشت های شبانه در نیمه های شب و در داخل خاک عراق و میان مرداب ها با دوربین مخصوص برداشته اند آنتن بلند بی سیم بر دوش او کاملا آشکار است.
در ایام سربازی هرگاه به مرخصی می آمد و متوجه می شد که عملیاتی در غیاب او انجام شده، مرخصی را نادیده گرفته مجددا به منطقه باز می گشت. از خصوصیات روحی شهید رضا، خویشتن داری او بود، بطوریکه هر چیز را برای هر کی تعریف نمی کرد. به عنوان مثال خاطرات دوران سربازی خود را کمتر تعریف می کرد. شاید گمان می برد این تعریف ها باعث افزایش حرمت و احترام او بین دوستان شود و شاید ترس آن داشت که حمل بر ریاکاری و یا احیانا ایجاد غرور در او گردد، ولی یکی از دوستان که ساعت های فراوانی را در کنار او بود، به ندرت فهمیده بود که او در عملیات رمضان موفق شده که تعداد زیادی از کافران بعثی را شخصا به هلاکت برساند.
* اشتغال موقت در اداره امور تربیتی همدان
در آذرماه ۱۳۶۱ پس از اتمام خدمت سربازی شهید رضا رنجبران به همدان بازگشت و با توجه به نیازی که اداره امور تربیتی به او داشت در آن اداره موقتا به کار در واحد انتشارات مشغول شد. باز هم نظم و دقت و ذوق سلیقه در خور تحسین و روحیه شاداب و رفتار صمیمی و چهره خندان او باعث ایجاد محبوبیت فراوان او بین سایر همکاران گردید. او با وجودی که قبلا در امور انتشارات کار نکرده بود در اندک مدتی با این رشته از امور آشنایی پیدا کرد بطوری که بارها دستگاه های مربوطه را تعمیر و اصلاح می کرد و نیز بسیاری از جزوات، زندگی نامه ها و پلی کپی های مورد نیاز مربیان پرورشی و سئوالات مسابقات درسی و غیر درسی را تهیه و تکثیر می نمود. او به شدت به نظافت اتاق کار خود مقید بود آنچنان که مستخدم ها کمتر مجبور می شدند اتاق او را تمیز کنند. خودش آنجا را جارو می کرد و موزائیک های کف اتاق را شخصا دستمال می کشید.
*اعزام مجدد به جبهه
در زمستان سال ۱۳۶۲ به همراه گروهی از معلمان و مربیان و کارمندان آموزش و پرورش، عازم جبهه شد. این بار به جبهه چنگوله فرستاده شد، که مدت یک ماه در آنجا بودند از خاطرات این مدت، شهادت ناگهانی یکی از مربیان پرورشی به نام حسین مظاهری بود که صبح روز جمعه مورخه 63/1/17 از ناحیه سر مورد اصابت ترکش خمپاره با قرار می گیرد و به شهادت می رسد. در لحظات آخر حياتش شهید رضا، بر بالای سر او حاضر می شود و دستمالی را که همراهش بوده است، برای جلوگیری از خون ریزی به کار می گیر که بعدها همان دستمال را با شهید مظاهری به خاک سپردند. پس از آن شهید رضا به دوستان می گفت که دستمال من این شایستگی را داشت که با شهید مظاهرې دفن شود، و به این اتفاق می بالید.
پس از بازگشت از جبهه چنگوله شهید رضا با همکاری سایر برادران اقدام به تهیه و تدوین و چاپ زندگی نامه
شهید مظاهری نمود.
* قبولی در کنکور
شهید رضا در سال ۱۳۶۳ در کنکور شرکت جسته و در رشته اکتروتکنیک برای مجتمع آموزشی و پژوهشی شهید عباسپور وابسته به وزارت نیرو پذیرفته شد.
* آخرین اعزام به جبهه از همدان و شهادت
در تاریخ 65/3/29 روز اعزام نیرو از همدان، او لباس مقدس بسیج را بر تن کرد، یعنی همان لباسی که دیگر برای همیشه از تن او بیرون نیامد، همان لباسی که به خون او آغشته شد و چون در معرکه درگیری به شهادت رسید، غسل نداشت و با همان لباس او را به خاک سپردند. در زوز اعزام از همدان یکی از برادران که می خواست بدور پیشانی او نواری ببندد، رضا نوشته روی نوار را که "لبیک یا خمینی" بود ملاحضه می کند، نوار را باز می کند و به آن برادر می گوید: «من لبیک را خیلی پیش گفته ام، برو نواری بیاور که روی آن "یا حسین شهید" نوشته شده باشد. در « روز تمامی قرائن و حرکات و رفتار و نکاه های او بر اطلاع و آگاهی او از شهادت گواهی می داد. آن برادر می گوید: «من رفتم و نوار "یاحسین شهید" را پیدا کردم و به پیشانی او بستم. در تاریخ 65/4/7 از مجنون نامه ای برای خانواده می فرستد که آخرین نامه اوست و جالب آن که این نامه درست زمانی به دست خانواده اش رسید که در تکاپوی مراسم فاتحه خوانی او بودند. این بار نیز در جبهه او به عنوان بی سیم چی وارد عمل می شود و چون در ایام سربازی با آن دستگاه مدت ها کار کرده و به خوبی از پس انجام آن بر می آید. او حتی با ساختمان و طرز کار بی سیم آشنا بود به طوری که خودش به تعمیر و مرمت بی سیم ها در همان سنگرهای خط مقدم می پرداخت.
شهید رضا رنجبران تا تاریخ 65/4/10 در ضلع جنوبی جزائر مجنون بود و در روز 65/5/11 در اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه ران و پاها و خونریزی شدید، به شهادت رسید و روح بزرگش که در تیره خاکدان دنیا احساس تنگی می کرد به ملکوت اعلی، در کنار سایر شهیدان عالی مقام اسلام پرواز کرد.
مزار وی در شهر همدان در باغ بهشت همدان واقع می باشد.