شهید مصطفی بابایی پور در خانواده ای مذهبی و اصیل در شهر همدان در جوار کوه الوند درمیان دل های پاک به سال 1345 دیده به جهان گشود وی را مصطفی نام نهادند، الحق شایسته نامی بود. او می گوید: «من فرزند ایران، پرونده قرآن، سرباز اسلام و برگزیده ای از رهروانم، آری من مصطفایم.»
خانواده محترمش چون از رشد فرهنگی خاصی برخوردار بودند وی را روانه جایگاه علم و دانش نمودند تا کسب آینده فکری نماید و سیمای ذکاوت وی آینده روشنی را هویدا می نمائند و با یک بینش فرهنگی- مذهبی که بر خانواده وی حاکم بود انعکاس این دو منبع روزنه دلش را روشن و چراغ هدایت نماید برای حرکت در جاده زندگی دوره ی ابتدایی با امتیازی خاص و با کسب نمره عالی سپری نمود.
او وارد مقطع راهنمایی می شود تا این که استعداد درخشان خود را رقم بزند و رشته تحصیلی و حرفه توام با تحصیل را انتخاب کند. او در این مقطع آمادگی و علایق خود را کسب و در رشته تجربی در دبیرستان شریعتی کسب علم را ادامه می دهد و سرانجام در سال 1363 وارد تربیت معلم می شود و در رشته دبیری کسب علم می کند. عملش در خصوصیات اخلاقی او مصداق دارد.
خصوصیات اخلاقی:
1.او از کودکی دلش را با تلاوت قرآن آشنا می کند و قلبش را با کلام خدا آرام می بخشد و مداوم در جلسات قرآن شرکت می جست. خیلی در اصول پایبند است. زیرا او نماز و روزه اش ترک نمی شود و مداوم نماز یومیه خود را به صورت جماعت برگزار می کند. بر صفحه دلش به خط طلائی نوشته بود امر به معروف و نهی از منکر علامت خطر بر سر لوحه درب خضوعش زده بود که دروغ ممنوع. او حرام دلش را مسجد خدا و خلوت شب کرده بود او کلید درب حرم را سکوت دانشته بود. روزه دار برگرد حرمش دور می زد که زوار این حرم اخلاق خدائی و فعالیتش بود.
او فعالیت گسترده در قبل از انقلاب داشت در صفوف تظاهرات و اعلان نفرت علیه رژیم پلید شاهنشاهی ابراز می کرد چرا که وی زاده معنویت بود و با فضیلت انس گرفته بود.
فعالیت های بعد از انقلاب او در انجمن های اسلامی دبیرستان و مقاطع مختلف به صورت جدی انجام می گرفت. او در دعای کمیل و توسل شرکت می جست.
وی همیشه متکی به خود بود حتی تابستان ها کار می کرد. برادر افشار می گوید: «من هرچه دارم از او دارم چرا که درک کرده بود از قرآن و کلامش زیبا و بر دل می نشست، همه او را دوست می داشتند.
مصطفی عاشق بسیج بود حتی گویند هنگامی که در حال تلاوت قرآن یا نماز بود دستمالی را زیر خود پهن می کرد و روی آن می نشست. دوستمان می گوید علت را از او جویا شدم گفت: حکمتش این است که خاطرات بسیجیان و رزمندگان را که بر فرش خاکی نماز می گذارند از یاد نبرم کسی چه می داند شاید از اشک شب بوی دلاویز بهشت را درک می کرد اما دریغ که خوبان همیشه خصوصیاتشان نخفی و در پس پرده باقی می ماند.
زبانش گویایی نقص اشخاص را روا نمی داد او در قالب معایب را جاری می کرد و حرف دلش را با نوشته می گفت چه سازندگی بیش تر در ان مسیر است.
او سکوت را اختیار کرده بود حرف زدن از چند حال خارج نیست یا باید بگوید دیگران به خندند و یکی را غیبت کنند و خندیدین هم قساوت قلب می آورد او حامی رنگ اسلامی بود و تضاد با تهاجم فرهنگی داشت چرا که می گفت تمام ضعف ها از خودمان است باید در ابتدا خود را بشناسیم و مکتب اسلام مکتب غنی و سرشار از معنویت است.
این ورزش کار هم سازنده روح بود و هم جسم او را تفکری عمیق و انسانی اجتماعی احاطه کرده بود خضوع و خشوع و نظم و دقت وی را برادر طاهری گوشزد می کرد خودم عینا شاهد بودم بر عبادت با خضوع وی.
اما آنان را که سر رشته اخلاقند تا ابد با اخلاق قرینند در دوره تربیت معلم وی برادر علی محتشمی گوید او یک تفکر عمیق و با معرفت داشت او عیب دیگران را با یک ظرافت ادبی قالب بندی می کرد و یک مبحث اخلاقی را در دفتر انسان سازیش باز می کرد. او در خانه علاقه وافری به پرورش گل داشت شاید سنبل لاله در دلش هویدا بود و پرورش دلش را آرام می کرد و دیگر این که او شب ها کم غذا می خورد در مرکز روزی غذا مسموم شده بود همه بیمار شدند به جز برادر مصطفی اما جثه کوچک وی مانع او در جمع خوبان شد. چندین بار در سرای شهادت شرکت جست تا مزه اشک شب هایش را احساس کند.
وی به مسئولین تواضع و پیروی از دستورات آن ها می کرد و در درس اخلاق استاد مظاهری در پادگان شهید مدنی دزفول شرکت می کرد و معترض از این بود که چرا مسئولین نمی آیند. او زبده عشق و اخلاق بود. او هم رسالت زبان انجام می دهد و هم عمل.
برادر طاهری می گوید: حتی با نوشته های خود بسیجیان را بر سر شوق می آورد حتی یک روز مقاله کوبنده خود را با لباس نظامی قرائت کرد که با این کار افراد را از درجه شک به درجه یقین رساند. صبر و تحمل او دیگر در مقوله گفتار نمی گنجد چرا که بعد از عملیات حدودا 7 یا 8 روز بدون آب و غذا بودند همه اعتراض کردند به جز مرد خدا مصطفی بابایی گویند در آخرین بار که او را در دزفول دیدم حرکات و گفتارش گویای یک معنویت و تکامل روحی بود.
پدرش شهید می گویند: «مصطفی از همان بچگی جلسه عقیدتی و مذهبی می رفت و در همان دوران کودکی قرآن را در مکتب فرا گرفت و در همان دوران کودکی علاقه وافری به تلاوت و فراگیری علوم قرآنی و مذهبی داشت و در این رابطه یک نوار قرآن از او هست که در سن شش سالگی خوانده است و جرعه این مبانی عقیدتی ایشان در زمان انقلاب روشن شد و به وضوح مشاهده می شد که در دوران قبل از انقلاب با من و مادرش در تظاهرات شرکت می نمود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان فعالیت خودشان را در پایگاه محله و مسجد و انجمن اسلامی مدارس و تشکیل جلسه قرآن شروع نمودند و ایشان رفتن به جبهه را وظیفه شرعی می دانستند و در اکثر تابستان ها و گاهی چنو نوبت هم میان سال به جبهه می رفتند. از دیگر خصوصیات ایشان زودجوشی بود. سخاوتمند و اهل تقوا و اهل مطالعه بودند و در دوران تحصیل مخصوصا ابتدایی ممتاز بود و شخصیتی اجتماعی داشت و برای خانواده نیز یک محور بود.
برادر افشار گوید: ایشان خیلی مقید به شرع بود و در آموزش قرار شده بود عرض رودخانه ای را طی کنیم به مسافت 1000 متر. اکثر بچه ها در 500 متر و یا کمتر بیرون آمده بودند اما مصطفی به خود اجازه نداد که از آب بیرون بیاید. آن قدر مقاومت می کرد که همه فکر می کردند که توی آب شهید شده است و بعد از بهوش آمدن در جواب گفت: اگر من الان از دستور فرمانده سرپیچی می کردم تخلف می کردم تخلف محسوب می شد و در خط مقدم نیز مشکلات بیش تر از الان است باید ساخته شویم. آری او هم جسم را می ساخت و هم خلوص نیت و صداقت در اعمال را و نتیجه همین اخلاص بود که در جبهه نیز به تشکیل کلاس قرآن همت گماشت و آری او حقیقت اسلام را لمس کرده بود. شهید بابایی درباره ی اسلام می گوید: ضعف از خود مسلمانان است اما اسلام غنی است و اگر ما خوب بشناسیم می توانیم خوب بشناسانیم. مکتب حضرت عیسی، داوود را مثال می زند و می گوید هر کدوام از آن ها یک قبیله داشتند. پیامبر اسلام یک تنه در برابر تمام جهالت ها و خلاف ها ایستادند و دنیا را جذب اسلام نمودند.