مشخصات شهید
نام: علی نام خانوادگی: ادیانی کبیر فرزند: صدقعلی نشانی: روستای قایش
تحصیلات: دانشجوی تربیت معلم شغل: دانشجو وضعیت تاهل: مجرد محل شهادت: شلمچه
تاریخ شهادت: 65/10/29 محل دفن: قایش
زندگی نامه شهید
شهید علی ادیانی کبیر از سال اول ابتدایی تا پنجم در روستای قایش درس خوانده و دوره راهنمایی را هم در سلطان آباد و دوره دبیرستان را در رزن در دبیرستان شهید موسوی تحصیل نمودند که بعد از اتمام تحصیلات متوسطه با شرکت در آزمون تربیت معلم در رشته دینی و عربی قبول شده و پس از طی یک سال تحصیل در همدان وارد سال دوم شد که در حالی که مشغول درس خواندن بود درس را رها کرد و به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد. وضع خانوادگی شهید وضع معمولی و پدر شهید هم در سال ۱۳۶۷ دار فانی را وداع گفتند و پدر شهید در طول حیات ناراحتی قلبی داشتند و گاه گاهی که حالت قلب گرفتگی برای ایشان رخ می داد پس از بیدار شدنشان می گفت همه این ها را علی به من داده در نتیجه با همین درد دار فانی را وداع گفت. در مورد ویژگی های اخلاقی ایشان فرمودند واقعا اخلاقش نمونه بوده و ما نمی توانیم چیزی بگوییم و مادرم در اخلاق علی حیران مانده است. علی به تجملات اهمیت نمی داد اکثر مواقع وقتی که برای خوابیدن علی تشکی را در اتاقش میگذاشتند اصلا استفاده نمیکرد و تشک نمی انداخت هر وقت غذایی اضافه می شده و یا این که غذا دارای مواد گوشتی بود ناراحت می شد و می گفت خیلی ها هستند که به غذا دسترسی ندارند چرا ما باید چنین کنیم. مورد دیگر این که ما یک اختلافی با همسایه مان داشتیم و با او بحث و جدل می کردیم و در حالی که علی شاهد و ناظر این مسئله بود اصلا وارد معرکه نشد و در پایان گفت اجازه بدهید من خودم با او صحبت می کنم و بعدا به حوصله با وی صحبت کرده و طرف مقابل را هم راضی کرد. برخورد وی با بچه ها خیلی خوب و با جاذبه بوده یادم هست یک سال برای نذری به امامزاده درجزین گوسفند قربانی کرده بودیم و در آنجا دوستان و آشنایان جمع بودند از گوشت قربانی کباب کرده و به پیرزنی که متولی امامزاده بود داد و خویش چیزی نخورد.
و خاطره دیگری که از ایشان تعریف می کردند در یکی از اعزام ها که علی به جبهه می رفت و من با مادرم او را بدرقه می کردیم علی به مادرم سفارش کرد که مادر نامه ای می آید به خانه که مال من است و روی آن خط قرمز کشیده شده مبادا بترسی، مسئله ای نیست و متعلق به من است و ما پرسیدیم تا این که گفت نامه کارت انتقال خون است و ما دانستیم که علی خون داده و چندین نوبت هم در دفعات قبلی خون داده بود و به ما نمی گفت و مادرم هم گفت چرا نگفتی حداقل چند روزی غذای مقوی برایت تهیه کنم در حالی که مریض هم شده بود اما اشاره ای نکرده بود. وقتی که مادرم چنین گفت علی ناراحت شد و گفت دیگر زحمتم هدر رفت چون مادر آن را گفت بر سر زبان ها افتاد. باز خاطره ای از علی دارم که ما دو تا اتاق قدیمی داشتیم که سال گذشته سقف و دیوار اتاق ها ریخت و وسایلمان زیر آوار مانده و بعضی وسایل را سالم و بعضی فرش ها را هم تکه تکه از زیر آوار در آوردیم و به لطف خداوند وسایل، کتاب ها و گل هایی که متعلق به علی بود زیر یک تیر چوبی قرار گرفته بود و همه چیز سالم مانده بود گویا این که نظر خداوند بر این بود که آثار وی بماند.
در مورد فعالیت های اجتماعی وی فرمود در تشکیل کتابخانه روستا علی هم کمک می کرد و الان هم به وصیت و سفارش علی برادرزاده ام در کتابخانه فعالیت دارد. چون علی سفارش کرده ایشان هم با جان و دل قبول نموده است.
علی از ابتدا در خط اسلام بود و چون بعد از انقلاب هم در یک درس بود در امور درسی او همین بس که فعالانه درسش را خواند و در طول سال تحصیلی سعی می نمود با افراد خوب رفاقت نمایند.
موضع گیری شهید در برابر گروهک ها در این مورد مسئله خاصی نبوده که ببینیم برخورد علی چیست ولی یکی از آشنایان که تقریبا موضع گیری خوب نسبت به مسائل انقلاب نداشته علی با وی صحبت هایی را کرده بود و وی را قانع کرده و الان شهادت علی در وی هم اثر خوبی گذاشته و به حمدالله ایشان هم در خط انقلاب است.
در مورد جنگ نظرش موافق امام بوده و علاقمند به شرکت در جبهه و ما سعی کردیم که مانع رفتن او به جبهه شویم مخصوصا علاقه مادرم زیاد مانع بود اما علی می گفت کاش می شد مادرم را به خرمشهر ببرم و ببیند و بداند که چرا من علاقه به جبهه و دفاع از حق دارم. شهید ادیانی کبیر سه بار به جبهه اعزام شده بود که یک مرحله در سال ۱۳۶۴ و در عملیات والفجر ۹ در منطقه غرب شرکت کرده بود و یک بار هم در تابستان و پاییز سال ۱۳۶۵ در منطقه جنوب در خط دفاعی خرمشهر و جزیره مجنون شمالی مشغول خدمت بوده و بار سوم هم باز سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه شرکت کرد و در تاریخی 65/10/29 به شهادت رسید و خاطره ای که یکی از دوستانش نقل میکند که ما برای شستن لباس هایمان در منطقه جنگی از منازل خرمشهر پودر رختشویی پیدا میکردیم لباس می شستیم که علی با مشاهده این جریان گفت اشکال دارد و نباید این کار را بکنیم و پس از مراجعه به مسئولین امور تبلیغی مشخص شد که استدلال علی درست بوده چون که می گفت اگر ما این ها را برداریم در آن دنیا از ما بازخواست می شود که چرا برداشتید ولی نمیگویند چرا بر نداشتید و ماند و خراب شده.
در مورد آخرین دیدار و خاطره از شهید علی ادیانی برادرش فرمود که من با علی تا آخرین باری که میخواست اعزام شود دیده بوسی نکرده بودیم و اصلا برای این کار خجالب و شرم داشتیم اما آخرین بار اصلا نمی دانم چه شده بود با علی روبوسی کردم و حتی علی پیشانی ام را هم بوسید و در اینجا من احساس کردم گویا این که کسی به من گفت که او شهید می شود و من رفتم تهران در آنجا بودم که اخبار عملیات کربلای 5 را گوش می کردم که گفت امروز لشکر انصارالحسین همدان هم عملیات کرده. من با شنیدن این خبر خود به خود حالم متحول شد و رفتم اتاق دیگر، برادرم گفت چه شد گفتم چیزی نیست فقط ناراحت شدم که آیا چه کسی الان داغدار شده و برادرم آمد به روستا و بعد از دو سه روزی به من هم زنگ زدند که علی شهید شده است.
در مورد نحوه شهادت وی دوستانش نقل می کنند که ما در اورژانس بودیم و آمبولانس چند نفر از مجروحین را آورده بود که آتش دشمن شدید شد و ما نمی توانستیم آن ها را تخلیه کنیم و علی گفت باید آن ها را بیاوریم و رفت در حالی که یکی از مجروحین را روی دست گرفته بود و مشغول جابجا کردن مجروحین دیگر بود که یک باره صدای انفجاری به گوش رسید علی فقط یک بار یا زهرا گفت و شهید شد.
توضیحات: طبق گواهی ستاد معراج شهدا شهید ادیانی کبیر در تاریخ 29/10/65 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت به شهادت رسیده است.