زندگی نامه شهید " احمدرضا احدی"
شهید احمدرضا احدی در شهریور ماه سال 1345 در شهر اهواز متولد شد، پدرش درجه دار ارتش و مادر او خانه دار بود. در 6 سالگی وارد دبستان شد و مراحل ابتدایی را با موفقیت کامل و نمرات عالی و کسب رتبه های اول همراه با کارت های افتخار طی کرد. دوره راهنمایی را نیز با موفقیت پست سر گذاشت. همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، به عنوان مهاجر جنگی همراه با خانواده به ملایر آمده و در رشته علوم تجربی در دبیرستان دکتر شریعتی به ادامه تحصیل پرداخت تا آن که در سال 63 موفق به کسب دیپلم گردید. در سال 64 در کنکور سراسری با استفاده از سهمیه رزمندگان رتبه نخست را در کل کشور به دست آورد و در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد و در آن جا به ادامه تحصیل پرداخت. شهید احمدرضا، پس از مهاجرت به ملایر و همزمان با تحصیل در دبیرستان، با شرکت در انجمن اسلامی مدرسه و نماز جماعت، علاقه و ایمان روز افزون خود را به حرکت انقلاب اسلامی و امام عزیز نشان می داد تا آن که در سال دوم نظری بر اثر روح جستجوگر و پر تلاش خود برای یادگیری فنون نظامی لباس رزم پوشید. اولین بار که به جبهه رفت (سال 61) در عملیات رمضان شرکت کرد و در همین عملیات از ناحیه زانو مجروح شد. شرکت او در این عملیات و آشنایی او با دیگر همرزمان و بسیجیان تاثیری شگرف بر روحیه او گذاشت. بدین گونه شهید احمدرضا، تا زمان شهادتش حدود 12 بار به جبهه رفت و در تمامی عملیات ها از عناصر فعال و مخصوص گردان ها و دسته ها بود و در همین نبردها بود که بی باکانه و با شجاعت تمام در خطرناک ترین مراحل حضور می یافت و دیگران را نیز هدایت می کرد. در همین عملیات ها، بارها مجروح شد و کمتر اتفاق می افتاد که دوستان و حتی خانواده او از این موضوع آگاهی یابند.
شهید احمدرضا، در استعداد و یادگیری کم نظیر بود و بدین جهت در طول مدت تحصیلات مدرسه و دانشگاه سرآمد همگان بود. او بسیاز باهوش و زیرک بود و به درستی استدلال های ریاضی و فیزیک و ... را می فهمید و حتی در اندیشه های عرفانی خود به مدد حافظه قوی خود از مقوله های علمی بهره می گرفت. با قرآن و دعا انس خاصی داشت و نیز از اهل قلم بود. به سخنان حکیمانه و اشعار عرفانی دلبستگی خاصی داشت و در اوقات فراغت و یا در نوشته های خود از اشعار نغز شاعران استفاده می کرد. دوستان وی می گفتند که اهل تهجد و شب زنده داری بود و هنوز هم گریه های سوزناک او در جای جای سنگر ها، در ذهن و یاد دوستانش باقی است. نماز جمعه و جماعتش ترک نمی شد. رفتار و اخلاق او در خانواده بسیار متواضعانه بود. ظاهری آرام داشت و همیشه لباس ساده می پوشید و با آن که در رشته های پزشکی رتبه اول را کسب کرده بود، ابدا بین خود و دیگران فاصله ای و احساس و حجابی نمی کرد. امام را از اعماق جانش دوست می داشت و در توصیه بعضی از دوستان و نزدیکان مبتنی بر بازگشت از جبهه و حضور در کلاس درس دانشگاه می گفت: «امام فرموده که جنگ در راس امور است.» از شهید احمدرضا، سه دفترچه یادداشت و بسیاری مطالب و نوشته های عرفانی برجای مانده است که همگی مطالب و نوشته ها با همکاری تنها چند از دوستان و با همیاری برادر علیرضا کمری و دفتر ادبیات و هنر مقاومت گردآوری و تدوین گردید و تحت عنوان کتاب «حرمان هور» منتشر گردید. این کتاب درد حال هشت سال دفاع مقدس بسیجیان گمنام کربلای غرب و جنوب است که دل هر خواننده ای را به درد می آورد.
... سرانجام، پس از شرکت فعال خود در عملیات کربلای 5، در شب دوازدهم اسفند ماه سال 65 سردار گمنام جبهه های غرب و جنوب، به همراه تنی چند از دوستانش و از آن جمله "شهید مجید اکبری" در درگیری با کمینی های دشمن بعثی به شهادت رسید و بدین گونه سرو سرافراز جبهه جنگ و عرفان و حماسه به لقای دوست نائل آمد و پس از پانزده روز که پیکر آن شهید مهمان آفتاب بود به شهرستان ملایر بازگردانیده شد و در آرامگاه عاشورای ملایر به خاک سپرده شد.
" طُوبى لَه وَ حُسْنُ مَآبٍ"