احمدرضا احدي
نام پدر : عبدالمحمد
دانشگاه : علوم پزشكي شهيد بهشتي
مقطع تحصيلي : دكترا
رشته تحصيلي : پزشكي
مكان تولد : ملاير (همدان)
تاريخ تولد : 1345/6/25
تاريخ شهادت : 1365/12/12
مكان شهادت : شلمچه
عمليات : كربلاي 5
خاطره از دخترعموی شهید احمدرضا احدی
راوي : اقوام شهيد

مشخصات نویسنده خاطرات:

نام خانوادگی: احدی نام: ملیحه نام پدر: علی محمد

جنس:زن تاریخ تولد: 1347 نسبت با شهید: دختر عموی شهید

تحصیلات: کارشناسی شیمی

مشخصات احتمالی دو نفر از کسانی که از وقوع خاطره آگاهی دارند، در صورت امکان:

1- نام و نام خانوادگی: برادر شهید

2- نام و نام خانوادگی: مادر شهید

مشخصات شهید:


نام خانوادگی: احدی نام: احمدرضا

نام پدر: عبدالصمد استان: همدان شهرستان: ملایر

3- آیا با خانواده شهید ارتباط دارید؟

عروس این خانواده هستم.

عنوان خاطره: اعزام به جبهه ( گفتگو با خود شهید)

سلام

بشین که سر صحبت دل وا کنم ای دوست

{...} پیدا کنم ای دوست

ترسم ندهد دست مرا فرصت دیگر

بنشین که تو را خوب تماشا کنم ای دوست

می خواهم از تو بنویسم، خاطره ای از تو ای عزیز، لیک مانده ام که این کتاب ذهن را بگشایم و از کدامین دریچه به گذشته که نه به معنای زندگی ام بنگرم؟!

یادت هست پدرت را، می گویند بچه که بودی چه امیدها که به تو بسته بود. تصمیم گرفته بود تو را برای ادامه تحصیلات به خارج از کشور بفرستد و مادرت که از پس آن سالیان درد از رنج و درد امید فردای بهتری را داشت.

پدرت همیشه مخالف جبهه رفتن تو بود. خوب هرکسی عقیده ای دارد و مادرت بیچاره و اضطراب بیماری قلبی پدرت که دوری تو بدان شدت می بخشید همچنان که بعد از شهادت تو کثرت اندوه و تألم در گنجینه قلبی بگنجد و او را به سوی تو کشاند، خدا رحمتش کند! باری می گفتم، یادت هست، آن روز آفتابی، تابستان سال 65، لباس هایت را پوشیدی و بی آن که مادرت بداند می خواستی به همدان بیایی و با بچه های بسیج همدان دوباره سفر کنید؟ اما مگر می شود دل مادر در تب و تاب بماند و از تصمیمات فرزند بی خبر بماند. دوستان به او گفته بودند تو می روی و آنگاه که تو چشمانت را از پنجره به شهر برای وداع دوخته بودی او را دیدی که پرسان پرسان تو را می جست و آنگاه که متصل صندلیت قرار گرفت به تو گفت، با تو می آید. دیگر عمل بدون تو ماندن را ندارد. بی تو ماندن و شاهد رنج و دردهای روز افزون پدرت و او با تو آمد و جاده ای که آفتاب سوزان آن را روز گرم پشت هایتان را می سوزاند و پاهای مصممتان را به رفتن می خواند و قدم ها پی قدم ها پیاده در راه همدان.

می دانم، می دانم چرا او را پیاده با خود همسفر کردی می خواستی که او از تو دل برکند و تو را رخصت دهد. او می گفت پسرم آهسته تر، خسته ام و تو همچنان می رفتی و این مادر تو بود، عزیزتر از جانت که سنگ ها و خارها پاهایش را می خراشید و چندین دفعه، همراه قلبت بر روی زمین افتاد. نمی دانم بر تو چه می گذشت از کثرت اندوه جان کاه مادرت اما آنچه که مشهود بود قدم های استوار تو که همچنان در راه بود و او به یک باره تصمیم گرفت برگردد. در حالی که 6 الی 7 کیلومتر از شهر خارج شده بودید و تو رفتی.

نامه ات که رسید، نقوش آن، حکایت و رنجی را می کردند که از تو گمان می داشتم نوشته بودی،

مادرم وقتی به محل اعزام نیروی همدان رسیدم، گوشه ای نشستم و آنچنان غم وجودم را فراگرفته بود که دوست داشتم تمامی آب دریاها اشک چشمانم شود برای آن روز که تو مرا رها نمی کردی و من هم به خاطر حرف امام که فرموده بودند "جبهه در راس همه امور است" نمی توانستم احساست را پاسخ گویم.

و تو با این عملت پاسخی به روی پرسش تمامی جاهلانی که می پندارند شما را احساسات جوانی، دلاور دوستی و میهن پرستی به جبهه ها کشاند که اگر چنین بود چه احساسی قوی تر از عاطفه مادر و فرزند که می بایست در آن لحظه های رنج و درد، نمود می کرد و نکرد. آری آنچه تو را به قربانگاه عشق کشاند حقوقی دیگر بود اما چرا من بگویم از شیخ بپرسید. اما شیخ تو خوب به یاد داری سختی جبهه های نبرد و قدم های استوار و تحمل گرسنگی و سرمای او را هنوز صدای او انعکاس میان قله های سرافراز توست که چون قلب دشمن را نشانه می رفت همچون مولایش علی (ع) زمزمه می کرد. ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ

{...}نیز میان مرز که خطشکن مرزهای تو بود.

هور چرا تو ساکتی او از عظمت و زیباییت و یا بهتر بگویم لحظه های رسایی که در تو آفریده بود، زیاد گفته بود. اما گویی این بار {...} که محو تماشای زیبایی روح او شدی!

تو بگو شلمچه تو که قلبت راز دار ناله های شبانگاه اوست و آخرین شاهد پیمان محکم و عاطفه بی پایانش بودی که دست در دست به لقاء الله پیوست.

و این یعنی معراج تو بود.

شرم باد بر دستی که قلم جهت ثبت خاطره تو بعد از تو به دست گرفته باشد و بر بهترین هایی که تو نگاشته ای چیز دیگری بنویسید. دیری است که دیگر شکل تو برایم که کم رنگ شده است اما آنچه که برایم قوت می گیرد سعی است عظیم و سیال که تا عمق جانم نفوذ کرده و هر لحظه خاطره تو مرا به آنجا می کشد که مقصد تو بود.

نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن

هدف اصلي اين سايت اين است كه از اين ستارگان گمنام آسمان دانشگاه ها، الگوسازي كند؛ تا جايي كه فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد و ياد و خاطر آنان را جاودانه سازد.

فرهنگ جهاد و شهادت، فرهنگي است كه بدنه دانشجويي براي رسيدن به آرمان هاي بلند به آن نيازمند است. اين فرهنگ كه از آن به مديريت جهادي تعبير مي شود، كارهاي بزرگي را به انجام رسانده و فضاي آموزش عالي نيازمند چنين نگاهي است.

زنده نگه داشتن ياد دانشجويان شهيد كه اقدامات بزرگي انجام داده اند و الگوسازي از آنها مي تواند به جريان هاي دانشجويي كشور جهت دهي كند؛ زيرا هر يك از اين شهداي دانشجو در عرصه هاي مختلف با وجود سن و سال كم آدم هاي ويژه اي بودند و سرفصل اتفاقات خوبي شده اند، به همين دليل با برگزاري اين كنگره ها سعي داريم اين شهدا را معرفي و از آنها الگوسازي كنيم.
هدف اصلي اين كنگره اين است كه از اين ستارگان آسمان گمنام دانشگاه ها الگوسازي كند؛ بايد تلاش كنيم تا اين كنگره امسال فضاي كل دانشگاه را در بر بگيرد.
وزارت علوم،تحقيقات و فناوري با همكاري ساير نهادهاي مسئول در حوزه هاي دانشگاه و دفاع مقدس با دبيري سازمان بسيج دانشجويي، كنگره ملي شهداي دانشجو را در سه سطح كشوري، استاني و دانشگاهي برگزار مي نمايد، چندان به دنبال كارهاي نمايشي نيستيم و مي خواهيم اين اتفاق در كف دانشگاه ها بيفتد و بدنه دانشجويي را درگير كند. همچنين تصميم داريم برنامه اي طراحي كنيم تا طي آن جمعيت زيادي از بدنه دانشجويي يعني حدود ۵۰۰ هزار نفر تا يك ميليون نفر به ديدار خانواده هاي شهدا بروند.

با تحقيقاتي كه انجام شده است متوجه شده ايم بانك اطلاعاتي جامعي در مورد شهداي دانشجو در كشور وجود ندارد، از اين رو سعي كرديم اين بانك اطلاعاتي را ايجاد كنيم؛ تا امروز اطلاعات نزديك به ۴۵۰۰ نفر از شهداي دانشجو گردآوري شده است.

در اين كنگره ۳۲ عنوان كتاب تدوين و چاپ مي شود، استفاده از وصيت نامه شهدا، توليد فيلم مستند شهداي دانشجو، توليد موسيقي حماسي، توليد نرم افزار چند رسانه اي درباره دانشجوياني كه فرمانده اي دفاع مقدس را برعهده داشتند و طرح «هر شهيد دانشجو يك وبلاگ» از ديگر برنامه هاي اين كنگره است.