شهید محمدعلی کاوه در تاریخ 1338/6/25 در شهرستان اراک دیده به جهان گشود. هنوز دوران کودکی را طی می کرد که خانواده ایشان از اراک به تهران نقل مکان نمودند.
دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه نیکی اعلا واقع در محله دزاشیب تهران آغاز نمود. بعد از گذراندن دوران تحصیلات ابتدایی به همراه خانواده از تهران به کرج مهاجرت کردند که دوران تحصیلات دبیرستان را در دبیرستان فارابی پشت سر گذاشت. بعد از پایان تحصیلات متوسطه در کنکور شرکت نمود و در دانشگاه خواجه نصیر رشته مهندسی مکانیک پذیرفته شده. سال آخر دانشگاه را پشت سر می گذاشت که حرکت مردمی علیه رژیم پهلوی آغاز گردید.
محمدعلی خانواده ای مذهبی داشت. از همان سنین کم تحت تربیت اسلامی خانواده قرار گرفت و با عقاید مذهبی رشد پیدا کرد. محمدعلی اهل مطالعه بود و در زمینه علوم اسلامی مطالعات فراوانی داشت و در زمینه تحصیل نیز کتب علمی زیادی را مطالعه کرده بود.
محمدعلی بچه ای نجیب، خوب و پاک و مومن و مذهبی بود. متعهد به مسائل اسلامی بود. در ایام انقلاب در بسیاری از تظاهرات شرکت می کرد. بعد از پیروزی انقلاب مدتی دانشگاه ها تعطیل شد و محمدعلی که دوست داشت سهم بیش تری در انقلاب داشته باشد به عنوان جهاد سازندگی جهت یاری رساندن به مردم مظلوم کُرد عازم کردستان گردید و بعد از مدتی از آن جا به سیستان و بلوچستان رفت.
وقتی که در کردستان مشغول خدمت رسانی به مردم مظلوم و زحمت کش کُرد بود توسط نیروهای ضدانقلاب کومله یا دمکرات دستگیر می شود که با کمک یکی از کُردهای مسلمان از دست ضدانقلاب آزاد شده و به کرج مراجعت می نماید. در کرج به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرج پذیرفته می شود.
می توان گفت بزرگ ترین تحولی که بعد از انقلاب در او به وجود آمد همان شناخت بیش تر اسلام عزیز و احساس تعهد نسبت به اهداف مقدس نظام بود. بعد از پیروزی انقلاب یک فضایی به وجود آمد که گروهک های ضدانقلاب با سوء استفاده از آزادی به صورت آزادانه فعالیت می نمودند و علیه انقلاب نیز حرکاتی داشتند.
او سعی می کرد با مطالعه بیش تر شناخت خود را پیرامون گروهک ها و منحرفین بیش از پیش نماید که می توان میزان عقیده او را از این فهمید که عقیده خود را با خون سرخ خود به نمایش گذاشت. بچه ای شجاع و نترس بود. می گفت می خواهم وارد سپاه شوم تا از آن جا راحت به جبهه بروم و اگر سپاه مانع از رفتن به جبهه من شود من از سپاه استعفا می دهم و سپس از طریق بسیج جهت رویارویی علیه متجاوزین عزیمت می نمایم.
با اطرافیان رابطه ی خوب داشت و نسبت به مادر علاقه خاصی از خود نشان می داد. نسبت به برادران و خواهران کوچک تر خود حالتی بزرگوارانه داشت. در محیط جامعه خیلی اهل گشت و گذر با رفقا نبود. مقید بود که باید بیش تر وقت را صرف مطالعه نماید. رفتار او روی دیگران اثر گذاشته بود.
وقتی وارد سپاه کرج گردید به صورت داوطلب مکرر در جبهه ها حضور می یافت. مدتی در لبنان حضور پیدا کرد و سپس به کرج آمد و از طریق سپاه به جبهه عزیمت نمود و در مناطق جنگی و نبرد کردستان چغالونه بازی دراز و در عملیات رمضان نیز شرکت نمود.
به دلیل لیاقت و شایستگی زیادی که داشت مدتی به عنوان فرمانده بسیج منطقه فردیس منصوب گردید که منشاء خدمات زیادی برای بسیج منطقه بود.
در یکی از مناطق جنگی حین درگیری با دشمن از ناحیه دست هدف تیر قرار گرفت و دست ایشان شکست ولی به هیچ کس نگفت. خانواده بعد از شهادت او فهمیدند که دست او تیر خورد و شکسته است! وقتی که به عنوان فرمانده بسیج منطقه فردیس معرفی شد، در جلسه یکی از برادران در جمع سوال کرد که دست شما چرا بسته است که جواب داد با موتور خوردم زمین و دستم شکسته است! یکی دیگر از برادران سوال کرد که میزان تحصیلات شما چیست؟ با این حال که تحصیلات دانشگاهی داشت در جلسه گفت که من دیپلم دارم. به اصطلاح می خواست ریا نشود و اخلاص به خرج بدهد. نمی خواست تحصیلات خود را به رخ دیگران بکشد.
آخرین بار که می خواست برود روزه گرفت و از خانواده خداحافظی بسیار گرمی نمود. چهره ای بسیار نورانی پیدا کرده بود که همان نور شهادت بود.
در تاریخ هفتم مرداد سال 61 در جریان عملیات رمضان در منطقه جنوب هنگام پیشروی وقتی به پاسگاه زید عراق می رسند حجم آتش دشمن بسیار زیاد می شود که مانع پیشروی بچه ها شده و نیروها از حرکت باز می ایستند. چند نفر داوطلب می شوند که جلوی پیشروی عراقی ها را بگیرند تا الباقی نیروها بتوانند عقب نشینی کرده و تغییر موضع بدهند. محمدعلی با چند نفر از برادران، مقداری جلوتر رفته و با درگیری با نیروهای دشمن بعثی عراق جلو حرکت تاتک های آنان را می گیرند و سپس نیروها موفق می شوند عقب نشینی کرده و تغییر موضع بدهند که در اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت می رسد.