شهید شهرامعلی بنار در چهارم تیر سال 1345در روستای طارس فیروز کوه چشم به جهان گشودند و بعد چند ماه به همراه خانواده شان به شهرستان قائم شهر آمدند و کودکی خود را همچون دیگران سپری نمودند. تا این که در سن 6 سالگی وارد دبستان شدند. از همان ابتدای اشتتغال به تحصیل معلمین و دیگر مربیان متوجه نبوغ عظیم ایشان در علم و تحصیل گردیدند، طوری که از کلاس اول تا پنجم ابتدایی همه ساله با معدل 20 به کلاس بالاتر ارتقاء می یافتند. سن 11 سالگی هنگامی که در حین دادن امتحانات نهایی پنجم ابتدایی بودند مشیت خداوندی به آن تعلق گرفت که شهرام و دیگر اعضای خانواده یتیم گردند. با توجه به این که خانواده ای مستضعف و معمولی بودند بعد از رحلت پدر متحمل سختی های بی شماری گشتند. از جمله این که اعضای خانواده مجبور به کار گردیدند. حتی شهرام عزیز با این که سن کمی داشت در تابستان ها در بستنی فروشی و ... با حقوق بسیار اندک کار می کردند تا کمک خرجی برای خانواده باشند.
از خصوصیات بارز ایشان در این دوره صداقت در کار بود طوری که هر روز می بایست از شدت کار و عرق لباسشان را تعویض کنند و آثار کار مشقت بار بر اعضا و جوارح بدن ایشان به خصوص بر انگشتان دستشان نمایان بود. با این همه، کوچک ترین وقفه ای در تحصیلاتشان ایجاد نگشت. نامبرده در دوره راهنمایی همچنان شاگرد اول و ممتاز حتی در سطح استان بودند. بعد از طی دوران راهنمایی که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بر نظام شاهنشاهی بوده در رشته ریاضی فیزیک وارد دبیرستان گردیدند. با آن که در بسیج و انجمن محله فعال بودند در این دوره تحصیلی نیز از نوابغ شهر محسوب گشته و امید منطقه برای آینده میهن اسلامی به شمار می آمدند. البته ناگفته نماند که حداکثر تلاش خود را می نمودند تا فعالیتشان در بسیج و انجمن اسلامی حتی بر اعضای خانواده شان مشهود نگردد. در نیمه های شب می دیدیم که رختخوابشان خالیست و بعد از مدت مدیدی می فهمیدیم که به کشیک های شبانه در دشت ها و مزارع اطراف رفته اند و یا در تاریکی با استفاده از وسایل اختصاصی منزلشان بر در و دیوار وکوچه و خیابان شعار می نوشتند. اصلا دوست نمی داشتند خود را مطرح کنند و همیشه آرام و ساکت به نظر می رسیدند.
ایشان همیشه مشغول انجام کاری بودند و اوقات فراقتی هم یا نداشتند و یا اگر داشتند در منزل و مسجد و محله، کلاس های رایگان تقویتی و اخلاقی تشکیل می دادند و به تدریس می پرداختن و حتی به خاطر استعداد و هوش و ذکاوت سرشارشان در دوران متوسطه اشکالات دانشجویان مراجعه کننده را رفع می نمودند و با این عمل خود، همه را به تعجب و شگفت و امید داشتند.
شهرام عزیز پس از طی دوران دبیرستان در خرداد سال 1363 موفق به اخذ دیپلم با معدل عالی در رشته ریاضی گردیدند و در کنکور همان سال البته در رشته علوم تجربی همزمان در سه رشته ریاضی دانشسرای تربیت معلم ساری، کارشناسی معارف اسلامی مدرسه عالی شهید مطهری و شیمی دانشسرای عالی زاهدان پذیرفته شدند. در مهر 63 ابتدا به تحصیل در مدرسه عالی شهید مطهری پرداختند و بعد از دو ماه با این بینش که در مدرسه عالی شهید مطهری آدم متعهد کم نیست انصراف داده و وارد دانشسرای عالی زاهدان گردیده و در رشته دبیری شیمی به تحصیل مشغول شدند. البته ایشان به علت تغییر رشته از ریاضی به تجربی در کنکور نتوانست که در رشته بالاتری پذیرفته شوند و گرنه در رشت تحصیلی شان که ریاضی بوده ب راحتی در بالاترین رشته آن گروه می توانستند پذیرفته گردند که شاید در این جا نیز حکمتی بوده.
به هر صورت ایشان از بهمن63 تا هنگامی که عزیمت به جبهه در زاهدان مشغول تحصیل بودند که چگونگی تحصیلاتشان بر اساتید معظم و دانشجویان آن مرکز محرز است.
البته خانواده تا بعد از شهادت ایشان بی خبر بوده و هنگامی که در مورد وضعیت درسی پرسشی می نمودند ایشان چیزی نمی فرمودند و تبسمی معصومانه بر لبانشان می نشست. چندین بار در خانواده تقاضای رفتن به جبهه داشتند منتها به دلیل این که ایشان از نظر علمی مورد توجه بچه های منطقه بودند و هم این که به بیماری فاویسم مبتلا بودند، مانع رفتنش می شدند. همین بیماری سبب شد ایشان در ترم آخر 65 رشته تحصیلی خود را به فیزیک تغییر دهند. با آن که ایشان به سبب این بیماری می توانستند از خدمت سربازی معاف گردند دنبال آن را گرفت بودند. به هر حال ایشان به همراه دیگر همرزمان سنگر دانشگاه در آذر 65 بدون اطلاع خانواده و بی خبر تغییر سنگر داده و با کاروان سپاه حضرت محمد(ص) به سوی جبهه های نور علیه ظلمت هجرت نمودند، تا این که در پگاه جمعه 19 دی ماه 65 در آغاز عملیات ظفرمند کربلای 5 در منطقه شلمچه همزمان با طلوع خورشید به درج رفیع شهادت نائل آمدند و در صبح اربعین هجرتش به کربلای حسینی لیاقت آن را یافتند ک با لباس تحصیل و رزمشان به دیدار معبودشان بشتابند.
از خصوصیات اخلاقی ایشان می توان به خلوص و صداقت و نظم بسیار اشاره کرد. حتی در جزئی ترین امور با برنامه ریزی عمل می کردند. مأموریت ایشان به جبهه 45 روزه بوده که پیکر مطهر ایشان درست پس از 45 روز به سوی منزل و خانواده شان بر می گردد، آن هم دست نخورده و صحیح و سالم. با همان لباس و ظاهری که داشتند. ایشان حتی در این مورد هم منظم و انضباط را عامل بودند.
از دیگر صفات بارز شهید شهرام خلوص و تواضع ایشان در عبادت حق تعالی بود. ایشان از سنین پایین نوجوانی نماز و روزه را شروع کرده بودند. در دوران تحصیلی متوسطه پس از ساعت ها مطالعه و یادگیری، نماز شب را به پای می داشتند. معمولا سجده ی آخر را به تضرع و زاری می پرداختند که اگر در این هنگام متوجه حضور فردی از افراد خانواده می شدند صدایشان را فرو می بردند. در پایان نماز معمولا به تلاوت قرآن و تعقیب نماز می پرداختند. مطلب دیگر در باب انفاق ایشان است که حتی پول اصلاح و سلمانی را به فقرا می دادند و یا کرایه تاکسی خود را می بخشیدند و خود چند کیلومتر پیاده رفتن را پذیرا می شدند.
نکته ای که قابل تأمل برای همه و به خصوص برای دانشجویان عزیز است این می باشد که تا آخرین لحظه حیاتشان در کوله پشتی رزمشان دو سه چیز بوده یکی مقداری جیره جنگی، دیگر دو گلوله خمپاره و دیگر کتاب تحصیلی دانشگاهی شان. آری ایشان تا آخرین لحظه حیات دنیایشان سلاح علم و جهاد را در کنار هم و برای هم داشتند.
دیگر اینکه در ساک جبهه ی ایشان که 5 ماه بعد از شهادتشان به منزل آمد از حدود 10 کیلو باری که در آن بوده مقدار تقریبی 8 کیلوی آن را سه عدد قرآن و کتاب دعا و کتب مختلف تحصیلی دانشگاهی تشکیل می داده که این هم می تواند نشانگر بینش صحیح ایشان در لزوم استقلال و خود کفایی علمی و عملی قشر عزیز و عظیم دانشگاهی تمسک و اتکای آنان به کتاب هدایت(قرآن)کریم باشد.
صبر و مقاومت و خلق و خوی بسیار نیکوی ایشان همراه با صفات ذکر شده و نیز صفات بی شمار دیگر که در اندیشه زاید و زبان نیز در گفتن آن قاصر و قلم نیز از آوردن آن روی ورق ناتوان و عاجز است و نگارش آن همه صفات و خصلت قضیه ی مثنوی هفتاد من می شود. آری ایشان در مدت عمر کوتاهشان به کمال همراه با معرفت و علم دست یافتند.