سيدمجتبي شربتي، فرزند سيدحسين و معصومه، در بیستم مهرماه 1344 در يك خانوادهي مذهبي در جوار بارگاه ملكوتي آقا علي ابن موسيالرضا (عليه السلام) ، در روستای خیرآباد مشهد مقدس، به دنيا آمد. پدرش معلم قرآن بود و مجتبي تا قبل از 7 سالگي نزد پدر، قرآن را فراگرفت و در 6 سالگي وارد دبستان شد و با موفقيت دوران ابتدايي را پشت سرگذاشت.
پدر مجتبي از دوستداران اهل بيت و از خادمين مكتب اسلام بود و علاقهي فراواني به روحانيت داشت. او آرزو داشت كه يكي از فرزندانش سرباز امام زمان عجل الله فرجه شود، كه اين افتخار نصيب آخرين فرزندش؛ مجتبي گرديد. مجتبي در سال 1356 وارد حوزهي علميهي مرحوم فقيه سبزواري شد و با جديت شروع به تحصيل علوم ديني كرد. رشد او در تحصيل علوم ديني، بيش از حد انتظار بود. او مراحل مقدماتي را نزد استاد خود؛ حاج آقاي امامي به پايان رساند و بعد از آن وارد مدرسهي علميهي المهدي واقع در بلوار طبرسي شد. او نزد اساتيد خود محبوبيت خاصي داشت. در اواخر سال 1356 پدرش دار فاني را وداع گفت. آخرين محل تحصيل مجتبي، دانشگاه علوم رضوي مشهد مقدس در سال 1365 بود، كه توانست درسهاي سطوح عاليه؛ مكاسب، رسائل و كفايه را با موفقيت طي كند
مجتبي بيش تر گوش ميداد و كم تر حرف ميزد. با تأمل و تعمق به سخنان بزرگان گوش ميداد. هرگاه ميشنيد كه يك شخصيت علمي در يكي از مراكز يا مساجد، محفلي دارد يا سخنراني ميكند، در اسرع وقت سعي ميكرد خود را برساند، دوستان و آشنايان را هم تشويق به شركت در مجلس ميكرد. ميگفت: «ما هر چه داريم از اين محافل داريم».
روحاني شهيد؛ سيدمجتبي شربتي از آموختن لذت ميبرد و نيز سعي در آموزش آموختههايش به سايرين داشت. حديث بسيار از حفظ بود. در بياناتش از حديث بسيار استفاده ميكرد. نسبت به اساتيدش بينهايت متواضع بود و در حضور آنها دو زانو مينشست، و هرگز تكيه نميداد به اساتيد چشم ميدوخت. حواسش كاملاً جمع بود. او انساني خالص، مخلص، خوش برخورد، خوش اخلاق، باوقار بود.
او كودكان، نوجوانان، جوانان و حتي كهنسالان را براي آشنايي با قرآن و شركت در فعاليتهاي گروهي تشويق ميكر. اگر كودكي سورهاي كوچك از قرآن را قرائت ميكرد، براي تشويق او جايزه ميداد.
او انساني اهل جهاد، مبارزه، امر به معروف و نهي از منكر و و پيرو امام خميني بود. با آن كه جثهي ضعيفي داشت، با كمال شجاعت همراه با ديگر اعضاي خانواده در راهپيمايي شركت ميكرد. با شروع جنگ تحميلي مجتبي ضمن درس خواندن، در بسيج نيز فعاليت ميكرد و اكثر شبها را در بسيج به صبح ميرساند.
او دوست داشت به جبهه برود اما شرايط سنياش ايجاب نميكرد. با دست كاري شناسنامهاش توانست به جبهه برود. بنابراين در سال 1360 از طريق سازمان تبليغات اسلامي، به عنوان نيروي تبليغي- رزمي به جبهه اعزام شد. وقتي كه از جبهه برميگشت، نوار درسهاي عقب مانده را از دوستانش ميگرفت تا عقب ماندگي درسي را جبران كند. وقتي مادرش ميگفت: «خودت را عذاب نده يا درس يا جبهه را انتخاب كن.» به مادرش ميگفت: «مادر جان! هر دو واجب است. درس، بدون جبهه ارزشي ندارد.»
مجتبي در نيمه شب به نماز شب ميپرداخت. سر به سجده ميگذاشت و مدت زيادي در حالت سجده بود. زماني كه مادرش از او سؤال ميكرد كه در سجده چه ميگويي كه اين قدر طول ميكشد؟! با خندهاي ميگفت: «آرزوي شهادت» و مادرش ميگفت: «تو عالمي، و ميداني در حال تحصيل علم هر كس بميرد، مقام شهيد را دارد» و مجتبي ميگفت: «مادر جان! شهادت نمرهي بيستي است كه تمام علماي عالي مقام آرزوي آن را دارند. اگر صاحب علمي شدم و مقام و منصبي پيدا كردم، از كجا معلوم كه از شر شيطان و تكبر مصون بمانم؟ كه تكبر همهي اعمال را ميسوزاند».
برادرش سيدمحمد شربتي، نقل ميكند: «عمليات رمضان، چون پس از عملياتهاي پيروزمندانهي فتحالمبين و بيتالمقدس بود يكي از پرمخاطرهترين عملياتهاي به حساب ميآمد. در اين عمليات، دشمن از آمادگي بيش تري برخوردار شده و از ستون پنجم كمك گرفته بود و انجام عمليات را از قبل خبر داشت. لذا به پيچيدهترين تاكتيكهاي جنگي روي آورده و از كانالهاي عميق كه بعضي هم آب گيري شده و به صورت باتلاق در آمده استفاده كرده بود. آتش سنگين دشمن، كار را براي رزمندگان، دشوار كرده بود. لذا ميبايست رزمندگان از خودگذشتگي نشان ميدادند و در صورت لزوم، خود را به ميدان مين زده و مينها را با نثار جان خود خنثي ميكردند. مجتبي هم از داوطلبين بود. عمليات به علت گستردگي زياد منطقه و فاصلهي كم با دشمن، هنگام غروب و اذان مغرب در بيست و يكم تير ماه 1361 شروع شد. ما نماز مغرب و عشا را در حال حركت و در طول مسير به جاي آورديم. دشمن از پدافند ضدهوائي براي زدن نيروهاي اسلام استفاده ميكرد. يكي از تانكها كه در يك موقعيت خطرناك قرار داشت، آتش سنگيني را از فاصلهي نزديك بر روي ما ميريخت. روند عمليات كند شده بود. مجتبي كه در آن عمليات، مسئوليت آرپيجيزن را داشت. وقتي كه به طرف تانك دشمن حركت كرد، اميدي به زنده ماندنش نبود. اما او با ياري خدا تانك را منهدم كرد و برگشت.»
سيدمجتبي شربتي در جبهه هر جا كه لازم بود امام جماعت بود و براي بچههاي رزمنده سخنراني ميكرد. او آنقدر خلوص داشت كه در طول هفت سال دفاع مقدس، فقط در لباس بسيجي در جبههها حضور يافت. با آن كه از طرف فرماندهي سپاه، چندبار براي او سمتهاي فرماندهي و ... را پيشنهاد كرده بودند، اما او نپذيرفت. و گفت: «من دوست دارم يك بسيجي و رزمندهي گمنام باشم»
سيدمجتبي سرانجام در عمليات كربلاي 10 به اتفاق دوستانش، كه در واحد اطلاعات عمليات بودند، هنگام گشت شناسايي در ميدان مين، براثر انفجار مين در منطقهي بانه پاي راستش قطع شد بر اثر خونريزي شديد در دوم ارديبهشت ماه 1366، به درجهي رفيع شهادت نائل گشت.
پيكر پاك روحاني شهيد سيدمجتبي شربتي را در استان خراسان، شهرستان مشهد، بهشت رضا به خاك سپردند.