شهید چنگیز امیرلطیفی بيست و دوم فروردين 1336 در شهرستان گرگان به دنيا آمد. پدرش ميراسماعيل و مادرش اقدس نام داشت. پدر و مادر شهید امیر لطیفی هر دو معلم بودند و پس از مدتی به بندرگز رفتند. شهید امیرلطیفی از نام چنگیز خوشش نمی آمد و نام حسین را برای خود انتخاب کرد.
او دوره دبیرستان را در مدرسه پیشرو بندرگز با موفقیت به پایان رساند و پس از اخذ دیپلم در خرداد سال 1356 وارد دانشسرای تربیت معلم گرگان شد. از آن جا بود که زندگی اش وارد مرحله نوینی از مبارزات سیاسی، مذهبی علیه رژیم پهلوی شد. او پسری کم رو، خجالتی و خیلی محبوب و به زندگی قانع و با خانواده خیلی صمیمی و فداکار بود. او وقتی دیپلمش را گرفت اخلاقش عوض شد و با چند نفر دوست شد که یکی از دوستانش در پنجم آذر شهید شد. مسجد رفتن او به خاطر آگاه شدن بود. حسین کتاب می خرید آن ها را در روزنامه می پیچید و برای دوستانش می فرستاد و خودش هم مطالعه می کرد. یک بار مامورین شاه دو جلد کتاب ممنوعه را از او گرفتند که باعث شد به عنوان مخالف رژیم شناسایی شود.تشکیل جلسات و بحث در مورد انقلاب با چند نفر از دوستانش، مطالعه کتب اسلامی و انقلابی، توزیع شب نامه و اعلامیه و تکثیر نوارهای مذهبی سیاسی، شرکت در تظاهرات ها از جمله فعالیت های گسترده حسین بود. شهيد استعداد خوبي داشت و نمراتش در حد بسيار عالي بود. او در نماز جماعت مسجد شركت ميكرد. خصوصاً بعد از نماز جماعت به سخنراني امام جماعت تا آخر گوش ميداد و به ديگران آگاهي در حد اطلاعات خود ميداد.
او با جان و کلام و بیان جهاد می کرد و برای مبارزه مکان و زمان نمی شناخت. گرگان، بندرگز، روستا، شهر، کلاس درس، دانشسرا، خیابان، منزل و مسجد همه جا میدان فعالیت و تلاش گسترده ضد طاغوتی او بود. حتی در میان گردهمایی ها و مجالس خویشان و بستگان نیز فرصت را غنیمت می شمرد و از قیام مردم مسلمان سخن می گفت و از بی تفاوت ها متنفر بود.
دوستانش هم چون خودش اهل نماز و مسجد و مخالف رژیم شاهنشاهی بودند. شهید «اسدی عرب» آن چریک آشنای مازندران و گلستان از جمله دوستان و یاران نزدیک شهید امیر لطیفی بود. همان که قرار بود در چهلم شهید سخنرانی کند اما پیش تر در دوازدهم بهمن ماه 1357به افتخار شهادت نائل گشت.
صبح روز پنجم آذر در حالی که به سوی امامزاده عبدالله گرگان می رفت تا در راهپیمایی با شکوه این روز شرکت کند یکی از دوستانش به او می گوید: «حسین! نرو، امروز با همه روزها فرق می کند تصمیم دارند به سوی مردم تیراندازی کنند، کشته می شوی.» حسین با لبخندی شیرین و با مهربانی در جوابش می گوید: «اشکالی ندارد مگر آن هایی که کشته شدند خونشان رنگین تر از من بوده؟» آری او عاشق شهادت بود و حتی با غسل شهادت در راهپیمایی پنجم آذر شرکت نمود و در همین روز به یکی از دوستانش گفت: «من اولین شهید امروز هستم.»
«شهید امیر لطیفی» مجاهد مسلمان خستگی ناپذیر در 5 آذر سال 1357 عاشقانه رفت و با شجاعت و ایثار در برابر مزدوران شاه پرست ایستاد و مورد اصابت سه گلوله قرار گرفت؛ یک تیر به چشمش، دومی به سمت راست سینه و سومی به دستش و به درجه رفیع شهادت رسید.