شهید ذبیح الله آهران روز اول فروردین ماه سال 1344 در روستای مزرعه کتول از توابع علی آباد کتول به دنیا آمد. پدرش پس از مشورت با خانواده و بزرگ ترها فرزندش را ذبیح الله نام گذاشت. انگار در سرنوشتش خداوند مقدر کرده بود که کشته ی راه خداوند شود. فضای دینی و مذهبی خانواده محیط بسیار سالمی بود که ذبیح الله دوران کودکی اش را در آن می گذراند. در این باره نقل شده است : «با توجه به این که مادرش قاری قرآن بود همیشه در گوش او نوای قرآن طنین انداز بود». همراه مادر در مجالس عزاداری امام حسین(ع) و سایر ائمه شرکت می کرد و شخصیت مذهبی اش شکل می یافت. با خاطرات شاد، دوران خردسالی ذبیح الله در کوچه پس کوچه های روستای مزرعه گذشت و به سن و سال ثبت نام در دبستان رسید. از همان آغاز علاقه ی خاصی به خواندن و نوشتن و کسب دانش داشت و از آغاز دوره ی نوجوانی به مسائل مذهبی و انجام اعمال عبادی مثل نماز و روز علاقه نشان می داد. به پدر و مادر علاقه ی خاصی داشت و همیشه به آن ها احترام می گذاشت. در زمانی که به مدرسه نمی رفت و تعطیل بود، کمک کار پدر در کسب و کار بود. بعد از گذراندن دوران ابتدایی، مقطع راهنمایی را هم در مدرسه روستای مزرعه گذراند. در این دوران با این که نوجوانی بیش نبود اما از درک و فهم بالایی برخوردار بود و به درس اهمیت می داد و سعی داشت با نمرات خوب درس هایش را بخواند و پشت سر بگذارد. اواخر دوره ابتدایی اش بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) اوج یافت و به پیروزی رسید و باعث شد که ذبیح الله دوران راهنمایی به بعد را در فضای انقلاب سپری کند.
در انجام تکالیف درسی اش خیلی مقید بود و در کلاس ها همیشه با نمرات خوب قبول می شد و جزء دانش آموزان خوب مدرسه بود. رفتار شهید در مدرسه همیشه مورد توجه و رضایت آموزگاران و مدیر مدرسه بوده و در کار درس و مشق سرآمد دانش آموزان دیگر بود و در تمام مدت تحصیل حتی یک شکایت از طرف مدرسه در مورد ذبیح الله به پدر و مادر او نشده بود.
بعد از گذراندن دوران ابتدایی و راهنمایی در مدارس روستا با توجه به این که در آن زمان روستای مزرعه فاقد دبیرستان بود، ذبیح الله در دبیرستان جابر ابن حیان شهرستان علی آباد کتول در رشته ی علوم تجربی ثبت نام نمود. در این دوران بود که عمده فعالیت های سیاسی و مذهبی شهید گسترش بیش تری یافت. در بسیج محله شرکت فعال تری داشت و در فعالیت های فرهنگی، مذهبی و سیاسی دبیرستان فعالانه شرکت می کرد. اندیشه های حضرت امام و دیگر بزرگان و انقلابیون به شخصیت فرهنگی و مذهبی اش دوام و قوام بیش تری بخشید. شهید در زمان انقلاب و بعد از زمان پیروزی انقلاب دانش آموز بود و در همین حول و حوش در بسیج فعالیت می کرد و در ستاد روستا فعالیت داشت و در نگهبانی از علی آباد شرکت می کرد.
جنگ تحمیلی که در سال ۵۹ آغاز شده بود عرصه ی دیگری بود که ذبیح الله توانست شخصیت و مردانگی و تعهد خویش را به کشورش نشان دهد. او جنگ را یک موقعیت روحانی دانسته است و از امت شهید پرور تقاضا کرده که از این موقعیت استفاده کرده و در این نبرد شرکت کنند و شهادت که بهترین نوع مرگ می باشد را انتخاب نمایند. او از شهادت یاران و همرزمان خود بسیار ناراحت می شدند و از این که دوستان خود را از دست می دادند و خودشان از غافله شهیدان عقب مانده بودند، بسیار ناراحت بودند و از خدا می خواستند که شهادت را نیز نصیب ایشان بگرداند. ایشان به پدرش می فرمودند: «پدر جان شما با داشتن ۵ پسر اگر یکی از فرزندان خود را در راه خدا بدهید هیچ گونه جای نگرانی و ناراحتی نیست. پیوسته خانواده را به رعایت اخلاق اسلامی و حفظ حرمت خون شهدا سفارش و تأکید می نمود.»
با این تفکر و اندیشه های ناب و خالص الهی ذبیح الله تصمیم گرفت که برای دفاع از دین و انقلاب و کشور به جبهه برود و اولین بار در زمانی که سال چهارم دبیرستان را می گذراند تحصیل را رها کرد و به تاریخ 1362/2/23 داوطلبانه به جبهه اعزام گردید. منطقه غرب کشور و مریوان اولین جایی بود که ذبیح الله توانست دلاوری و اعتقاد اصیل خود را به نظام و انقلاب نشان دهد چرا که در این مرحله علاوه بر نیروهای بعثی با ضد انقلاب مبارزه مستقیم داشت و تا تاریخ 1362/7/17 بیش از چهار ماه با شجاعت تمام به مبارزه با ضد انقلاب پرداخت. درباره اعتقاداتش نسبت به گروهک های ضد انقلاب نقل شده است که: «به نظر من این گروهک ها همه دشمن خدا هستند و در نتیجه باید با آن ها مبارزه کرد و همین طور که آن ها فرزندان اسلام را به شهادت می رسانند باید آن ها را کشت و با آن ها تا آخرین نفر مبارزه کرد تا ضد انقلاب در میان نماند.» بعد از بازگشت از جبهه دوباره ادامه ی تحصیل داد و دیپلم خود را گرفت و در کنکور سراسری شرکت نمود و در رشته ی آموزش ابتدایی مرکز تربیت معلم گرگان پذیرفته شد تا کسوت معلمی بر تن کند و به دانش آموزان این مرز و بوم خدمت نماید. ایشان از پشتکار خاصی در زمینه ی کسب علم برخوردار بودند و از دانشجویان فعال دانشگاه تربیت معلم گرگان به شمار می آمدند. تفکر مکتبی شهید ذبیح الله آهران بسیار ریشه دار و اصیل بود و از اعتقادی راسخ بهره داشت به طوری که تحت تأثیر افکار حضرت امام(ره) و اندیشه های انقلابی آن حضرت جان و روح ذبیح الله به دنبال گمشده ی خود می گشت، گمشده ای که او را در جبهه های نبرد حق علیه باطل می توانست بیابد. او به دنبال کمال انسانی خویش بود یعنی قرار گرفتن در کنار معشوق ازلی و ابدی. به همین دلیل در این دوران دوباره تصمیم گرفت به جبهه بشتابد. اخبار جبهه و جنگ و دیدن پیکرهای پاک شهیدان و مجالس بحث و گفتگو روحانیون درباره ی حضرت امام(ره) و فرهنگ انقلاب اسلامی تأثیر بسیار زیادی روی ایشان گذاشت تا حدی که شهید در این بحث ها مشارکت می کرد و خطاب به مردم می گفت: «مردم قدر این امام را بدانید و در راه ایشان از هیچ کمکی دریغ نکنید و نقل می کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: هر کس بمیرد و امام عصر خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است».
در پایان سال دوم تربیت معلم دوباره به جبهه رفت و ابتدا به هفت تپه ی اهواز اعزام شد و زمانی که متوجه شد در منطقه مهران حمله است به آن منطقه شتافت تا از اسلام دفاع نماید. این بار هم از نظر اندیشه ای کامل تر شده بود هم از نظر رتبه ی تحصیلی و در قالب کاروان دانشجویی و از طریق بسیج دانشجویی اعزام گردید. مسئولیتش در خط مقدم مهران تک تیرانداز بود و در همین نبرد بود که قهرمانانه در تاریخ 1365/4/14 در کربلای مهران به شهادت رسید.
خبر شهادتش را از طریق سپاه و یکی از دوستانش و فامیل ایشان که در سپاه خدمت می کرد به خانواده وی اطلاع دادند. زمانی که می خواستند شهید را تشیع کنند چون ازدواج نکرده بود مادرش برای او مراسم حنابندان گرفت تا حداقل آرزوی دامادی بر ایشان را بر آورده کرده باشد و سرانجام در گلزار شهدای امامزاده ساورکلاته به خاک سپرده شد.
1365/4/16 روز تشیع پیکر ایشان موج عظیمی از جمعیت راه افتاده بود، پیر و جوان و زن و مرد و هر کسی که نشانی از او می شناخت آمده بودند. همه می گریستند و مراسم بسیار با شکوهی برای ایشان برگزار شد.