شهبد علیرضا حسینی در سال 1345 هجری شمسی در شهر مذهبی قم دیده به جهان گشود. او در یک خانواده مذهبی در کنار پدر و مادر در کمال مراقبت و مهر و عطوفت دوران کودکی را طی کرد. وی از آغاز با نوای روح بخش قرآن گوشتش آشنا گردید و حتی المقدور غذایی را استفاده کرد که جکیده زحمات کارگری پدرش بود، حلال و مباح.
با نغمه مصیبت سالار شهیدان گوش و جان او نوازش یافت. هنوز نوجوان بود که اشعار نوحه حسینی را بر لب زمزمه می کرد و قرآن را نزد مادرش فراگرفت.
او به پدر و مادر احترام می گذاشت و برای تمام دوستان و آشنایان و فامیل احترام خاصی قائل بود. اخلاق خداپسندانه و مردم پسند داشت. و از کودکی حیا و تعقل از وجودش هویدا بود. چیزی را بدون دلیل قبول نمی کرد و راجع به هرچیز به تعقل می پرداخت و در عین حال بسیار عاطفی و مهربان بود. او دوران ابتدایی را در مدرسه پارس قم و دوران راهنمایی را در مدرسه ادیب قم گذراند و بعد از آن وارد هنرستان صنعتی چشمگیری داشت. و در این مدت چندین بار به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و در عملیات های مختلفی همچون عملیات رمضان و عملیات خیبر شرکت داشت.
او در سال 1363 وارد دانشگاه صنعتی امیرکبیر تهران (پلی تکنیک تهران) شد و در رشته نساجی مشغول به تحصیل شد.
وی در اخلاق و محاسبه نفس مصمم بود و با فراست و تعقل دنیا را شناخته بود. برای سیاست بازی بازیگران ارزشی قائل نبود و در راه بیداری افکار جوانان کوشا بود. وی قبل از آنکه به جبهه برود به مسجد جمکران می رفت به حضرت بقیه الله (عج) متوسل می شد. او در طی مدت تحصیل در دانشگاه فعالیت های خود را افزایش داد و به مبارزه با ضد انقلاب نیز پرداخت.
همیشه هنگامی که به جبهه می رفت به خانواده اش سفارش می کرد که نگوئید من به جبهه رفته ام چون من برای خدا می روم نه فرد. او هفت مرتبه به جبهه اعزام شد.
وی پس از بازگشت از عملیات رمضان می گفت که من لیاقت شهادت را نداشتم چون بسیاری از دوستانم در این حمله شهید شدند. و چه بسیار شد که با جمعی بودم و آنی همه همان جا شهید شدند و من سالم ماندم.
او در قنوت نماز همیشه دعای اللهم ارزقنا توفیق شهاده فی سبیلک را می خواند.
نماز شب می خواند و شب های حمله به مسجد جمکرام می رفت. او به گلزار شهدا که می رفت نسبت به شهیدان حسرت می خورد. سر قبر دوستانش که می رفت با حسرت می گفت ما باهم بودیم و حال او باید به خدا بپیوندد و من هنوز اینجا باشم.
او در قبر هایی که از قبل آماده کرده بودند می خوابید و می گفت دلم می خواهد یکی از این ها نصیب من شود.
و او سرانجام به آرزوی دیرینه تود یعنی شهادت در راه خدا رسید.
بله او در عملیات کربلای1 در آزادسازی شهر مهران و در گردان امام سجاد (ع) جمیع لشکر علی بن ابیطالب(ع) به عزم پیکار و انجام وظیفه الهی در صف سربازان ولی عصر (عج) درآمد و به درجه رفیع شهادت نائل شد.
آن شهید بزرگوار در تاریخ 10/4/1365 در آزادسازی مهران از ناحیه سر و کمر مورد اصابت ترکش واقع شده و همراه همه کربلائیان بعد از 48 ساعت تحمل تشنگی، روحش به سوی رضوان الهی پرکشید. و همراه 56 تن از همرزمانش در گلزار علی بن جعفر قم به خاک سپرده شد.