شهید محمدرضا وفایی عارف سینه چاک عشق بود. رفت تا شب را به تیغ ایمان بردارند و فجر را و فلق را و شفق را و نیل را به دنیا آورد. و اینک این ستاره سوار بر شهر عرفان، سیاره زمین را رها کرد و بر بام رضوان فرود آمد و مژده فتح کربلا را برای دوباره تاریخ از بام کهکشان ایمان بر شیر مردان عرصه پیکار و دریا دلان دشمن شکار نازل کرد. آری وفایی، آتشی از عرفان الهی، ستونی از مهر مارائی، طراوتی از عشق ازلی و مسافری به سوی الله بود و به مقام به غایت بلند شهادت و کمال بی نهایت رسید. وفایی انسان ساز بود و جامعه پرداز، با آهنگ ملکوتی همساز با اولیا الهی دم ساز.
شهید وفایی در سال 1344 در روستای تاج خاتون از توابع شهرستان قم برای اولین بار این دنیای فانی را دید و از تاثر گریست. چهره پاک و نورانی او روز به روز شکفته تر می شد و نگاه هایش گویی متوجه افق دور دست بود. پنج سالش نشده بود که اصول دین را آموخته و با لحن معصومانه اش سوره حمد را می خواند. علاقه شدیدی به شنیدن سرگذشت ائمه داشت. در همین دوران در مجالس نوحه و عزای سید الشهدا شرکت می کرد. با آنکه سن کمی داشت، توجه بسیاری به این مجالس داشت و بسیار متاثر شده و می گریست. محمدرضا، تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش روستای تاج خاتون گدراند. و تحصیلات و راهنمایی و متوسطه را در شهر قم سپری کرد. و به علت استعداد فوق العاده ای که داشت همواره از دانش آموزان موفق مدارس محسوب می شد. وی از همان ابتدا، علاقه زیادی به مطالعه و تفکر و تحقیق داشت و از این رو تا پایان تحصیلات متوسطه با کتب مذهبی بسیاری آشنا گردید. خانواده محمدرضا و همه همشهریانش از وی بعنوان الگو و سرمشق و چهره ای محبوب و مورد احترام در میان تمام اقوام و آشنایان یاد می کنند چرا که در برخوردهایش بسیار متواضع و فروتن بود. محمدرضا از همان ابتدا علاقه زیادی به کمک به طبقه محروم و مستضعف داشت و در اندیشه این بود که پس از پایان تحصیلات به روستا برگردد و به مردم محروم آن سامان خدمت کند.
او از همان ابتدا بعد عرفانی قویی داشت، در این سال های اخیر که ما شاهد بودیم غالبا نیمه های شب از خواب برمی خاست و به عبادت و راز و نیاز با پروردگار خویش مشغول می شد.
شهید وفایی در سال 1362 وارد دانشکده پزشکی آیت الله طالقانی تهران شد. و از همان ابتدا ورود به دانشگاه همراه با دیگر برادران مسلمان خود به فعالیت های مذهبی و سیاسی، پرداخت. استعداد فوق العاده اش در درس نیز او را بسیار موفق ساخته بود.
شهید وفایی در تبلیغات فرهنگی_سیاسی_مذهبی روستای تاج خاتون نقش فراوانی داشت، آنطور که نزدیکان ایشان اظهار می کنند بسیاری از مسائل فرهنگی روستا بر دوش ایشان بود. وی در آن سامان دست به احداث یک کتابخانه زد و همچنین چند تئاتر را نوشته و کارگردانی نمود.
شهید وفایی علاقه زیادی به مسائل سیاسی اجتماعی داشت و آگاهی دادن به مردم در زمینه مشکلات سیاسی اجتماعی را از اهم مسئولیت های مسلمین می دانست. و در همین راستا در بدو ورود به دانشگاه مسئولیت مطبوعات انجمن اسلامی را پذیرفت و اساسا این واحد به همت ایشان سازماندهی شد. ایشان همچنین از جمله مبتکران راه اندازی جلسات فرهنگی و بحث و بررسی مسائل و مشکلات در سطح دانشکده بود.
محمدرضا همزمان با انقلاب یا پس از آن، با اندیشه های انقلابی اسلام آشنا نشده بود بلکه در دوران رژیم منحوس شاه نیز مطالعات وسیعی در رابطه با مسائل عقیدتی اسلام داشت و با تاریخ اسلام و ائمه آشنایی بسیاری پیدا کرده بود.
آنچه درمورد وی حائز اهمیت و ارزش فراوان است، صبر و روحیه چند بعدی و متعالی اوست. در بحث ها و میز گردها ی دانشکده همیشه موفق بود و در مقابل استدلال های متین و زیرکانه اش کمتر کسی یارای مقاومت یا توانایی گریز داشت. از طرفی برخورد اسلامی و جاذبه او روی دانشجویانی که با او در تماس بودند تاثیر عمیقی داشت.
محمدرضا، در راستای فعالیت های خود در دانشکده هیچگاه از جنگ غافل نشد، چندین بار در عملیات های مختلف به یاری رزمندگان اسلام شتافت. در سال 64 در عملیات والفجر8 (فتح فاو) و در سال 65 در عملیات کربلای1 (فتح مهران) عملیات کربلای4 و کربلای5 شرکت داشت و سرانجام در عملیات پیروزمند کربلای5 به ندای حق لبیک گفته و به جوار محبوب شتافت.
خود او می گفت، حضرت قادر، عادل است و به کسی ظلم نخواهد کرد، و بعضی ها اگر شهید نشوند به آن ها ظلم شده است والحق که خداوند عدالت را رعایت کرد و او را به نزد خویش برد تا در جوار رحمتش آرام گیرد.