سعید در بهار ۱۳۴۲ در روستای کلیسا کندی در یک خانواده کاملاً مذهبی پا به عرصه ی وجود نهاد. از همان اوان کودکی علاقه ی فوق العاده ای به درس و یادگیری از خود نشان می داد و بعد از چندی همراه خانواده به شهرستان ماکو منتقل شده و بعد از اتمام دوره ی راهنمایی تحصیل در مدرسه ی صائب وارد دوره ی متوسطه شد.
در سال دوم نظری بود که انقلاب اسلامی به رهبری قائد اعظم امام خمینی به پیروزی رسید، همزمان و همراه با سیل خروشان امت مسلمان در کنار مردم در صحنه های انقلاب شکوهمند اسلامی حضور داشت و در سال ۱۳۵۸ در دوره ی بسیج مستضعفین سپاه پاسداران ماکو شرکت نمود و عضو بسیج شد و شروع به فعالیت نمود و در اول آبان ماه ۱۳۵۹ مقارن با اوایل حمله ی وحشیانه ی صدامیان جزو اولین داوطلبین عازم جبهه نبرد شد که به علت صغر سن از طرف مسئولین ممانعت به عمل آمد و بازگردانده می شود و به سنگر مدرسه که آن زمان در کلاس چهارم فرهنگ و ادب ادامه ی تحصیل داد، می رود. در حالی که فکر و ایده اش شرکت در جبهه های نبرد حق علیه باطل بود و آن لحظه را روزشماری می کرد.
در تابستان سال ۱۳۶۰ مدتی در کتابفروشی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صورت افتخاری فعالیت نمود و در اواخر تابستان همان سال به اردوی تابستانی عقیدتی - سیاسی که از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوی ترتیب داده شده بود شرکت کرد و در پائیز همان سال در آزمون اولین دوره ی تربیت معلم پذیرفته شد و برای ادامه ی تحصیل به مدت نه ماه در مرکز تربیت معلم تهران رشته دینی و عربی مشغول به فراگیری علوم اسلامی و دروس مربوطه بود و بعد از آن در تعطیلات تابستان به محل فعالیت اولیه ی خود بسیج ماکو برگشت و فعالیت خود را ادامه داد.
در مهر ماه سال ۱۳۶۱ به عنوان دانشجو معلم در مدرسه ی راهنمایی تحصیل کارخانه ی قند ارومیه مشغول انجام وظیفه خطیر خود در شغل معلمی شد. در طی این سال دو بار داوطلبانه خود را به مسئولین اعزام نیرو به جبهه معرفی نمود که بنا به مخالفت مسئولین به کار خود در مدرسه ادامه داد. در سال ۱۳۶۲ جهت تکمیل و گذراندن دوره ی دوم مرکز تربیت معلم به تهران عزیمت نمود و بعد از یک ماه شرکت در کلاس درس به همراهی جمعی از دانشجو معلمان داوطلبانه به جبهه ی جنوب اعزام شدند و در اندیمشک به لشگر محمد رسول الله(ص) پیوستند و بعد از ۴۵ روز به مرخصی آمد. در زمان مرخصی از طرز صحبت و اعمال و رفتارش کاملاً مشهود بود که دیگر وی می خواهد به ملکوت اعلی پر بکشد و دنیای فانی را وداع گوید و به جهان ابدی رهسپار شود و حتی شهید به همراه خود یک قطعه عکس بزرگ شده خود را از تهران آورده و به مادرش سفارش کرده بود که اگر من در جبهه شهید شدم این را بر سر مزارم بگذارید و در ایام مرخصی با تمام دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و از آنان حلالیت می طلبید.
بعد از مراجعت به جبهه، عملیات والفجر ۴ با رمز یا الله در جنوب غرب شروع شد و با شروع عملیات وی که در جنوب بود خود را به غرب رسانده بود و در مرحله ی سوم عملیات شرکت کرده بود و در مورخه ی ۶۲/۸/۱۵ مقارن با روز اتمام مأموریت سه ماهه، در نبرد با کفار بعثی بر اثر اصابت ترکش خمپاره در حوالی پنجوین در خاک عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد.