شهيد رضا صفدري در سال 1347 در يك خانواده كم درآمد ولي متدين و مذهبي در بخش تازه شهر از توابع شهرستان سلماس ديده به جهان گشود. پس از سپري كردن دوران كودكي تحصيلات ابتدايي را در دبستان نوروز تازه شهر به پايان رساند. پس از مدتي خانواده صفدري به سلماس مهاجرت مي كنند و تحصيلات راهنمايي را در سلماس با موفقيت طي مي نمايد و در دبيرستان امام خميني در رشته فرهنگ و ادب موفق به اخذ ديپلم مي گردد.
شهيد صفدري عضو فعال انجمن اسلامي دبيرستان بوده و در كليه راهپيمايي ها و مراسم سياسي و مذهبي شركت مي كردند، جواني سر به زير، مطيع، مؤمن و صبور بودند. همیشه در تاریکی شب نماز می خواند و راز و نیاز با خدا می کرد.
در سال چهارم فرهنگ و ادب شهيد مي خواهند به جبهه بروند ولي پدرش مي گويد رضا جان اول تحصيلات خود را به پايان برسان و آموزش هاي نظامي را ياد بگير بعداً به جبهه برو. طبق خواست پدر بعد از اتمام تحصيلات در تربيت معلم شهيد كوچري خوي در رشته كارداني ديني و عربي قبول مي شوند، بعد از مدتي به صورت داوطلب به عضويت بسيج درآمده و از طرف بسيج به جبهه اعزام مي شود.
گوشه اي از اظهارات شهيد رضا صفدري به قلم خويش در رابطه با مقام شهيد: «در روز قيامت فرشتگان مرحبا گويان به استقبال مجاهدان راه خدا مي آيند و از درب مخصوص وارد بهشت مي كنند.» و همچنين رضا معتقد بود به كلام حضرت علي(ع) و مي گفت: « هر كس جهاد در راه خدا را به هر دليل ترك كند خداوند لباس خواري و ذلت بر تن او مي پوشاند و در دنيا تنگدست و نيازمند و بي بركت مي شود.»
يكي از عوامل مؤثر كه باعث شد رضا به جبهه اعزام شود عشق به امام و علاقه به اسلام بود. شهيد رضا بيش از سه ماه در جبهه ها فعاليت مي كند و فقط يك مرتبه به خانواده نامه اي مي دهند و وصيت نامه خود را به خانواده مي فرستند و مي نويسند كه از پدر و مادرم كه در تربيت من زحمت زيادي كشيده اند عذر مي خواهم كه بعد از من گريه نكنند. در قسمتي از نامه اش نيز به مادرش توصيه مي كند كه مبادا مادر از رفتن من به جبهه ناراحت باشي زيرا كه فردا در محضر خدا نمي تواني جواب خانم زينب را بدهي كه تحمل72 شهيد را نموده است.
ایشان چهار سال با بهداری سپاه همکاری داشته و علاقه خاصی به سپاه داشته.
طولي نكشيد كه شهيد عزيزمان به تاريخ1365/10/22 در منطقه عملياتي شلمچه در كربلاي5 در مصاف با دشمن بعثي به درجه رفيع شهادت نايل مي شود.