شهید اکبر منصوری در تاریخ ۱۳۳۸ در یکی از محله های پایین شهر زنجان که به نام محله نایب آقا معروف است، متولد گردید. خانواده وی خانواده ای متدین و مذهبی هستند. پدر و مادر وی به علت علاقه وافر به خاندان عصمت و طهارت نام کودک خردسال خود را اکبر نهادند و نیز تقدیر این بوده است که همچون علی اکبر در سن جوانی در راه اسلام و دین حضرت پیامبر اکرم (ص) به شهادت برسد و در خون خود غرق گردد فلذا او را با تربت پاک سیدالشهدا آغشته ساختند تا در آینده یار و یاور قهرمانان کربلا گردد.
اکبر زندگی کودکی خود را با هر آن چه که بود سپری کرد. از همان اعوان کودکی در دسته جات و عزاداری ها همیشه پیشقدم بود و با این که به درستی درک نمی کرد ولی با علاقه خاصی دنباله رو عزاداران بود. روزگار به همین منوال سپری گذشت و اکبر ِ کوچک بزرگتر می شد و در سال ۱۳۴۵ وارد دبستان علمیه زنجان شد. در آن زمان مدیریت مدرسه فوق را آقای منصور محاوری که به شیخ منصور معروف است به عهده داشت (شیخ منصور) یکی از افراد نامی و مذهبی و متعهد به اسلام و روحانیت شهرستان زنجان بود و همیشه به شاگردان خود تاکید می کرد که فرائض دینی خود را به نحو مطلوب و سر وقت انجام دهند.
شهید اکبر منصوری نیز از همان موقع با اسلام و مذهب آشنائی پیدا نمود و با توجه به موقعیت خانوادگی خود که از اسلامی بهره گرفته بودند روز به روز بیشتر با مسائل مذهبی آشنا می گشت. وی با توجه به کمبودهایی که از نظر مالی و مادی در خانواده اش مشهود بود به تحصیلات ابتدائی خود ادامه داد تا این که در سال ۱۳۴۸ شهید اکبر که هنوز ۱۱ سال بیشتر از عمرش نمی گذشت پدر بزرگوار خویش را از دست داد. با فوت پدر ضربه سنگینی و بس بزرگی بر پیکر کوچک شهید اکبر وارد گردید لیکن او با جثه کوچک ولی روح بزرگش این مصیبت گران را تحمل نمود و بالاجبار با کمبود بیشتری مواجه گردید ولی چاره ای نداشت به جز این که خود کاری دست و پا کرده تا کمکی برای خود و مادرش باشد.
در این راه با را راهنمائی یکی از بستگان در چایخانه ستاره زنجان مشغول به کار گردید و همواره با کارکردن به تحصیلات خود ادامه می داد. بالاخر به هر نحوی بود شهید اکبر منصوری تحصیلات ابتدائی خود را در زنجان به پایان رسانید و سپس جهت ادامه تحصیل در دوره دبیرستان به تهران نزد برادر بزرگش عزیمت نمود و در دبیرستان صفوی واقع در خیابان ۱۷شهریور کنونی مشغول تحصیل شد.
دوران دبیرستان اکبر ۳ سال به طول انجامید و سپس وارد هنرستان تهران شد ولی خیلی زود تصمیم گرفت که به شهر خود یعنی زنجان برگردد و پس از کسب اجازه از مادر و برادرش در هنرستان صنعتی زنجان ثبت نام نمود و در رشته مکانیک تحصیلات خود را شروع کرد که خوشبختانه با توجه به هوش و ذکاوتی که داشت باعث گردید تا در هنگام تحصیلات همیشه موفق باشد و همچنین دوباره در ضمن تحصیل در چایخانه نیز مشغول به کار گردد. در این جا ذکر این نکته لازم است گفته شود که کلیه مخارج زندگی شهید اکبر توسط برادر بزرگش روح اله تامین می گردد.
در همان سال ها که شهید اکبر به تحصیلات خود ادامه می داد سال های اختناق و خفقان رژیم ستم شاهی بود ولی او هم چون دیگر مسلمانان واقعی رسالت خویش را می دانست به همین منظور در آن شرایط سخت و دشوار و اختناق به جلسات مذهبی شهر زنجان راه پیدا کرده بود و در جلسات مذهبی استاد شجاعی شرکت می کرد. در این ایام او توانست به اخذ دیپلم فنی از هنرستان فنی زنجان نائل گردد.
شهید اکبر منصوری زمان فراغت خویش را هیچ وقت به بطالت و غفلت نمی گذراند برای مثال در تابستان ها با توجه به گرمای طاقت فرسای بندرعباس به نزد برادر خویش می رفت و در کارگاه تراشکاری مشغول به کار می شد. تا هم سرگرم کاری باشد و هم در تقویت و تکمیل رشته انتخابی خود در هنرستان موفقیت بیشتری را کسب بکند. زمان هم چنان سپری می گشت و جوانان پرشور به تدریج بزرگ می شدند تا غائله ۲۵۰۰ سال ستمگری و ظلم و اختناق را از صفحه روزگار پاک کنند و زمینه را برای حکومت مستضعفین فراهم بیاورند.
شهید اکبر منصوری از اوائل سال ۵۷ فعالیت های سیاسی خود را به طور مستمر شروع کرد و با توجه به این که در آن زمان دانشجوئی انستیتو تکنولوژی سنندج در رشته اتو مکانیک بود چنان برنامه های خود را ترتیب می داد و در مبارزه مخفی خود جدی و کوشا بود که هیچ کس از خانواده و دوستان او نمی دانستند که او در چنان شرایط سختی با رژیم سرسپرده آمریکائی مشغول مبارزه بی امان است. شهید اکبر در آن برهه حساس در کردستان یک اطاق کرایه کرده بود و به همراه دوستش در آن جا به ادامه تحصیل می پرداخت.
با اوج گیری مبارزات سیاسی مذهبی مردم ایران و با تعطیل شدن دانشگاه ها و مراکز علمی فرهنگی و صنعتی کشور شهید اکبر منصوری نیز از سنندج به زنجان مراجعت نمود و در کنار هم رزمان خود در شهر زنجان به مبارزات پیگیر خود ادامه داد تا آن جائی که عنصر مبارزه شناخته شده ای گردید و در آن موقعیت ماندنش در شهر زنجان و گیر افتادنش به دست ساواک و مزدوران شاه او را بر این داشت که به پیش برادرش در شهرستان بندرعباس هجرت کند ولی بعد از یک ماه در شهرستان بندرعباس طاقت نیاورده دوباره به زنجان بازگشت و دوباره به مبارزات مذهبی _ سیاسی خود ادامه داد.
در کار خود چنان پرشور و با تحرک بود که تنها یک خاطره از آن روزها خود بیانگر مسائل دیگر در آن زمان می باشد و آن خاطره مربوط به زمانی می باشد که یک شب شهید اکبر با تنی غرق به خون و لباس های پاره گشته پاسی از شب گذشته به خانه مراجعت می کند. در ابتدا مادر و خانواده اش خیال می کنند که با کسی دعوا کرده و یا میان دوستانش زد و خورد داشته است ولی وقتی از او علت ماجرا را می پرسند مطلع می گردند که به وسیله گارد مزدور شاه مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.
باری با ادامه مبارزات ملت قهرمان ایران و با رهبری بزرگ زعیم عالی قدر جهان اسلام امام خمینی طلوع فجر انقلاب اسلامی و انقلاب مستعفین در ایران دمیده شد و مردم مظلوم ایران از یوغ ۲۵۰۰ سال ظلم و جور ستم شاهی آزاد گشتند.
شهید اکبر نیز هم چون هم رزمان خود سرشار از شادی و تحرک به مناسبت پیروزی انقلاب شکوهمند تصمیم گرفته بود به انقلابی که خود در آن شرکت داشته و در پیروزی آن همچون قطرات آبی که سیل راه می اندازند، کمک کند و در بازسازی مملکت ویران شده از خرابی های انقلاب بپردازد ولی مثل این که تقدیر بر آن بوده است که شیاطین کوچک دست به دست هم بدهند و سد راه این سیل بنیان کن باشند و غائله کردستان را به پا کنند. استکبار جهانی که دید عروسک هایش در کردستان و بعضی ها در تهران همچون بنی صدر، و قطب زاده ها و غیره نمی توانند کاری بکنند بار دیگر تدبیری دیگر جستند و این بار دست عراق از آستین آمریکایی جنایت کار بیرون آمد و در ۳۱ شهریور ۵۸ جنگ بزرگ منطقه ای را که بعد از جنگ جهانی دوم سابقه چنین جنگ بزرگی دیده نشده بود به وجود آورد.
شهید اکبر منصوری با توجه به مسئولیت خود در قبال مملکت اسلامی و قرآن و رهبرش پرونده تحصیلی خود را مختومه اعلام کرد و تحصیل در دانشگاه امام حسین علیه السلام را به تحصیل در دانشگاه مادی ترجیح داده. او پس از چندی مبارزه مجروح گردید و در بیمارستان امام خمینی بستری گردید فلذا بعد از مدتی مداوا و استراحت به صلاحدید پزشکان از بیرون آوردن ترکش ها در قسمت فک و صورت او خودداری شد که بعد از یک هفته به زنجان مراجعت نمود و باز هم مبارزات خود را در جبهه دیگری شروع نمود. این بار او در پست حساس و مهم فرماندهی سپاه پاسداران شهرستان خدابنده منصوب گردید. یکی از خصوصیات بارز و مهم اکبر این بود که همیشه بعد از برگشتن از جبهه های نبرد حق علیه باطل وقتی صحبت از رزم و حماسه و اتفاقات جنگ می شد او بدون هیچ گونه تزویر و ریا خاطرات همرزمانش را تعریف می کرد و نکته جالب این بود که هیچ وقت و هیچ گاه از زبان او شنیده نشد که بگوید من هم کاری کردم بلکه همیشه از شجاعت و دلاوری یاران و همرزمان خود می گفت و وقتی از او سوال می شد که در چه پستی مشغول فعالیت هستی و دارای چه مقامی هستی پاسخ او همیشه این بود که من یک پاسدارم و هیچ مقامی ندارم و نمی خواهم دارای هیچ مقامی باشم. چون مقامی که امام امت با فرمایش خود ( ای کاش من هم یک پاسدار بودم) به تمام پاسداران اعطا نمود ما را بس است. شهید اکبر منصوری در سال ۱۳۶۰ تصمیم به ازدواج گرفت تا به سنت پیامبر اکرم (ص) ارج نهاده باشد به همین منظور در عید مبعث حضرت محمد (ص) مراسم عقد او و همسرش در محل مجلس شورای اسلامی با مساعدت برادران حاج آقا موسوی خوئینی ها و حاج اسدالله بیات انجام شد و پس از دیدار با جناب آقای هاشمی رفسنجانی رئیس محترم مجلس عازم زنجان گردیدند. شهید اکبر منصوری در مدت کمی که با همسرش (بطور نامزد عقدی) بود هیچ گاه و هیچ گونه تضادی بین این دو به وجود نیامد و همسرش نیز همواره سعی می کرد که مشوق وی در جهت رسیدن به اهدافش باشد و همیشه در یک خط فکری و در یک مسیر حرکت می کردند و خوشبختانه هیچ نوع اختلاف سلیقه بین ایشان وجود نداشت. در مورد خانواده و احترام بین اقوام و آشنایان و رفتار وی یادآوری این موضوع لازم است که اکبر عزیز همواره به والدین و خواهران و برادر خود احترام می گذاشت و به همین منظور جهت ارج نهادن به خانواده اش و از روی ادب برای کارهایی که تصمیم به اجرا می گرفت همیشه مشاوره می نمود. شهید اکبر منصوری برخوردی آرام و متین داشت به طوری که هنگام صحبت کردن به سختی می شد جملات او را شنید و هیچ کس از همسایگان هرگز صدای او را نشنیده بودند. از دیگر خصوصیات وی این بوده که به مطالعه آزاد علاقه بسیار داشت و از کوچکترین فرصت به دست آمده استفاده می کرد و به مطالعه می پرداخت و با این مطالعات بود که دشمن اصلی را شناخته بود و در راه مبارزه با آن کمر همت بسته بود. لازم به ذکر است که شهید اکبر منصوری کتاب های بسیاری داشته که به جا مانده و قرار است به یک کتابخانه اهدا شود. او همواره به سخنان و کتاب های استاد شهید مظلوم دکتر بهشتی علاقه نشان می داد و می کوشید که تجزیه و تحلیل سخنان ایشان را به دوستان و آشنایان خود بازگو کند. از دیگر نظرات مهم او اعتقادش بر مسئله ولایت فقیه و رهبری بود و آرزویش پیروی از ولی فقیه بود. تآکید بسیار او بر مسئله ولایت و امامت باعث گردیده بود که تمامی وجود او و شیرین ترین کلمات او ولایت فقیه باشد. او زندگیش را فدای ولایت می نمود و همواره پیروی از دستورات ولایت فقیه را به دوستان و آشنایان و خانواده خود توصیه می کرد. مسئله دیگری که در این جا ذکر آن لازم است مبارزه پیگیر و اساسی شهید اکبر منصوری با عوامل نفاق بود که در این رابطه با جبهه گیری که در مقابل آن ها می نمود نخست سعی می کرد که با راهنمایی و بحث ایشان را به صراط مستقیم ارشاد نماید و در غیر این صورت آن ها را تحویل دست پرقدرت عدالت بدهد و در این مسئولیت مهم همیشه وظایف خود را به نحو احسن انجام می داد و این طرز برخورد با گروهک ها باعث گردیده بود که ایشان به مناطق کردستان اعزام نمودند و در آن جا به مقابله با اصحاب نفاق بپردازد. شهید اکبر منصوری تا پایان سال ۶۰ در مسئولیت فرماندهی سپاه پاسداران خدابنده مشغول انجام وظیفه بود. در این زمان اکبر از سوی سپاه مرکزی جهت تحصیل در دانشکده فرماندهی سپاه انتخاب شده بود و چند روز دیگر باید به تهران می رفت تا در دانشکده فرماندهی تحصیل نماید ولی او بر اساس ضرورت دیگر طاقت نیاورده و با اصرار زیاد از فرماندهان سپاه زنجان اجازه رفتن به جبهه را گرفت و در تاریخ 61/1/7 با همرزم شهیدش حاج میرزاعلی رستم خوانی عازم جبهه گردید. فرماندهی گردان سلمان به عهده شهید اکبر منصوری بود و فرماندهی گردان امام حسین علیه السلام به عهده برادر شهید میرزاعلی رستم خانی. قبل از حرکت شهید اکبر منصوری برای آخرین بار با خانواده خود در محل مزار شهدای پائین دیدار نمود و توصیه های مهمی به تمامی خانواده خود کرد که اهم آن عبارت بود از این که: «همیشه در صحنه باشید، امام عزیز را تنها نگذارید، برای من نگران نباشید. جان شما و جان امام، همیشه دعاگوی امام باشید.» لازم به توضیح است که شهید اکبر در آن روز حال به خصوصی داشت و این بار جبهه رفتن او با دفعات دیگر تفاوت داشت. صورتش پر نور شده بود و با گرفتن عکس های دسته جمعی به خانواده خود و دوستانش می فهماند که دیگر او را نخواهند دید و او به دیدار معبود خویش خواهد شتافت و به آرمانش خواهد رسید. سپس راهی جبهه جنوب گردید. عملیات پرافتخار بیت المقدس شروع گردید و رزمندگان اسلام با توکل به خدای یکتا داغ و ننگ فتح سه روزه تهران توسط نیروهای عراقی را به قلب صدام گذاشتند ولی در تاریخ 61/2/17 در منطقه عملیاتی دارخوئن شهید اکبر منصوری فرمانده یکی از گردان های عمل کننده بر اثر اصابت ترکش خمپاره بعثیان از خدا بی خبر در حین انجام وظیفه خطیر خود مصدوم و مجروح گردید که بلافاصله به بیمارستان جندی شاپور اهواز اعزام گردید. ترکش خمپاره بعثیون در محل نخاع شهید اکبر منصوری اصابت کرده بود که در مدت ۴۸ ساعت معالجات در مورد وی موثر واقع نشده و در نتیجه همچون علی اکبر حسین علیه السلام به لقاء الله پیوست تا ریشه دین اسلامی بارورتر گردد.
شهید اکبر منصوری در سال ۱۳۶۰ تصمیم به ازدواج گرفت تا به سنت پیامبر اکرم (ص) ارج نهاده باشد به همین منظور در عید مبعث حضرت محمد (ص) مراسم عقد او و همسرش در محل مجلس شورای اسلامی با مساعدت برادران حاج آقا موسوی خوئینی ها و حاج اسدالله بیات انجام شد و پس از دیدار با جناب آقای هاشمی رفسنجانی رئیس محترم مجلس عازم زنجان گردیدند.
شهید اکبر منصوری در مدت کمی که با همسرش (بطور نامزد عقدی) بود هیچ گاه و هیچ گونه تضادی بین این دو به وجود نیامد و همسرش نیز همواره سعی می کرد که مشوق وی در جهت رسیدن به اهدافش باشد و همیشه در یک خط فکری و در یک مسیر حرکت می کردند و خوشبختانه هیچ نوع اختلاف سلیقه بین ایشان وجود نداشت.
در مورد خانواده و احترام بین اقوام و آشنایان و رفتار وی یادآوری این موضوع لازم است که اکبر عزیز همواره به والدین و خواهران و برادر خود احترام می گذاشت و به همین منظور جهت ارج نهادن به خانواده اش و از روی ادب برای کارهایی که تصمیم به اجرا می گرفت همیشه مشاوره می نمود. شهید اکبر منصوری برخوردی آرام و متین داشت به طوری که هنگام صحبت کردن به سختی می شد جملات او را شنید و هیچ کس از همسایگان هرگز صدای او را نشنیده بودند. از دیگر خصوصیات وی این بوده که به مطالعه آزاد علاقه بسیار داشت و از کوچکترین فرصت به دست آمده استفاده می کرد و به مطالعه می پرداخت و با این مطالعات بود که دشمن اصلی را شناخته بود و در راه مبارزه با آن کمر همت بسته بود. لازم به ذکر است که شهید اکبر منصوری کتاب های بسیاری داشته که به جا مانده و قرار است به یک کتابخانه اهدا شود. او همواره به سخنان و کتاب های استاد شهید مظلوم دکتر بهشتی علاقه نشان می داد و می کوشید که تجزیه و تحلیل سخنان ایشان را به دوستان و آشنایان خود بازگو کند. از دیگر نظرات مهم او اعتقادش بر مسئله ولایت فقیه و رهبری بود و آرزویش پیروی از ولی فقیه بود. تآکید بسیار او بر مسئله ولایت و امامت باعث گردیده بود که تمامی وجود او و شیرین ترین کلمات او ولایت فقیه باشد. او زندگیش را فدای ولایت می نمود و همواره پیروی از دستورات ولایت فقیه را به دوستان و آشنایان و خانواده خود توصیه می کرد. مسئله دیگری که در این جا ذکر آن لازم است مبارزه پیگیر و اساسی شهید اکبر منصوری با عوامل نفاق بود که در این رابطه با جبهه گیری که در مقابل آن ها می نمود نخست سعی می کرد که با راهنمایی و بحث ایشان را به صراط مستقیم ارشاد نماید و در غیر این صورت آن ها را تحویل دست پرقدرت عدالت بدهد و در این مسئولیت مهم همیشه وظایف خود را به نحو احسن انجام می داد و این طرز برخورد با گروهک ها باعث گردیده بود که ایشان به مناطق کردستان اعزام نمودند و در آن جا به مقابله با اصحاب نفاق بپردازد. شهید اکبر منصوری تا پایان سال ۶۰ در مسئولیت فرماندهی سپاه پاسداران خدابنده مشغول انجام وظیفه بود. در این زمان اکبر از سوی سپاه مرکزی جهت تحصیل در دانشکده فرماندهی سپاه انتخاب شده بود و چند روز دیگر باید به تهران می رفت تا در دانشکده فرماندهی تحصیل نماید ولی او بر اساس ضرورت دیگر طاقت نیاورده و با اصرار زیاد از فرماندهان سپاه زنجان اجازه رفتن به جبهه را گرفت و در تاریخ 61/1/7 با همرزم شهیدش حاج میرزاعلی رستم خوانی عازم جبهه گردید. فرماندهی گردان سلمان به عهده شهید اکبر منصوری بود و فرماندهی گردان امام حسین علیه السلام به عهده برادر شهید میرزاعلی رستم خانی. قبل از حرکت شهید اکبر منصوری برای آخرین بار با خانواده خود در محل مزار شهدای پائین دیدار نمود و توصیه های مهمی به تمامی خانواده خود کرد که اهم آن عبارت بود از این که: «همیشه در صحنه باشید، امام عزیز را تنها نگذارید، برای من نگران نباشید. جان شما و جان امام، همیشه دعاگوی امام باشید.» لازم به توضیح است که شهید اکبر در آن روز حال به خصوصی داشت و این بار جبهه رفتن او با دفعات دیگر تفاوت داشت. صورتش پر نور شده بود و با گرفتن عکس های دسته جمعی به خانواده خود و دوستانش می فهماند که دیگر او را نخواهند دید و او به دیدار معبود خویش خواهد شتافت و به آرمانش خواهد رسید. سپس راهی جبهه جنوب گردید. عملیات پرافتخار بیت المقدس شروع گردید و رزمندگان اسلام با توکل به خدای یکتا داغ و ننگ فتح سه روزه تهران توسط نیروهای عراقی را به قلب صدام گذاشتند ولی در تاریخ 61/2/17 در منطقه عملیاتی دارخوئن شهید اکبر منصوری فرمانده یکی از گردان های عمل کننده بر اثر اصابت ترکش خمپاره بعثیان از خدا بی خبر در حین انجام وظیفه خطیر خود مصدوم و مجروح گردید که بلافاصله به بیمارستان جندی شاپور اهواز اعزام گردید. ترکش خمپاره بعثیون در محل نخاع شهید اکبر منصوری اصابت کرده بود که در مدت ۴۸ ساعت معالجات در مورد وی موثر واقع نشده و در نتیجه همچون علی اکبر حسین علیه السلام به لقاء الله پیوست تا ریشه دین اسلامی بارورتر گردد.
در مورد خانواده و احترام بین اقوام و آشنایان و رفتار وی یادآوری این موضوع لازم است که اکبر عزیز همواره به والدین و خواهران و برادر خود احترام می گذاشت و به همین منظور جهت ارج نهادن به خانواده اش و از روی ادب برای کارهایی که تصمیم به اجرا می گرفت همیشه مشاوره می نمود. شهید اکبر منصوری برخوردی آرام و متین داشت به طوری که هنگام صحبت کردن به سختی می شد جملات او را شنید و هیچ کس از همسایگان هرگز صدای او را نشنیده بودند.
از دیگر خصوصیات وی این بوده که به مطالعه آزاد علاقه بسیار داشت و از کوچکترین فرصت به دست آمده استفاده می کرد و به مطالعه می پرداخت و با این مطالعات بود که دشمن اصلی را شناخته بود و در راه مبارزه با آن کمر همت بسته بود. لازم به ذکر است که شهید اکبر منصوری کتاب های بسیاری داشته که به جا مانده و قرار است به یک کتابخانه اهدا شود.
او همواره به سخنان و کتاب های استاد شهید مظلوم دکتر بهشتی علاقه نشان می داد و می کوشید که تجزیه و تحلیل سخنان ایشان را به دوستان و آشنایان خود بازگو کند. از دیگر نظرات مهم او اعتقادش بر مسئله ولایت فقیه و رهبری بود و آرزویش پیروی از ولی فقیه بود. تآکید بسیار او بر مسئله ولایت و امامت باعث گردیده بود که تمامی وجود او و شیرین ترین کلمات او ولایت فقیه باشد. او زندگیش را فدای ولایت می نمود و همواره پیروی از دستورات ولایت فقیه را به دوستان و آشنایان و خانواده خود توصیه می کرد.
مسئله دیگری که در این جا ذکر آن لازم است مبارزه پیگیر و اساسی شهید اکبر منصوری با عوامل نفاق بود که در این رابطه با جبهه گیری که در مقابل آن ها می نمود نخست سعی می کرد که با راهنمایی و بحث ایشان را به صراط مستقیم ارشاد نماید و در غیر این صورت آن ها را تحویل دست پرقدرت عدالت بدهد و در این مسئولیت مهم همیشه وظایف خود را به نحو احسن انجام می داد و این طرز برخورد با گروهک ها باعث گردیده بود که ایشان به مناطق کردستان اعزام نمودند و در آن جا به مقابله با اصحاب نفاق بپردازد.
شهید اکبر منصوری تا پایان سال ۶۰ در مسئولیت فرماندهی سپاه پاسداران خدابنده مشغول انجام وظیفه بود. در این زمان اکبر از سوی سپاه مرکزی جهت تحصیل در دانشکده فرماندهی سپاه انتخاب شده بود و چند روز دیگر باید به تهران می رفت تا در دانشکده فرماندهی تحصیل نماید ولی او بر اساس ضرورت دیگر طاقت نیاورده و با اصرار زیاد از فرماندهان سپاه زنجان اجازه رفتن به جبهه را گرفت و در تاریخ 61/1/7 با همرزم شهیدش حاج میرزاعلی رستم خوانی عازم جبهه گردید.
فرماندهی گردان سلمان به عهده شهید اکبر منصوری بود و فرماندهی گردان امام حسین علیه السلام به عهده برادر شهید میرزاعلی رستم خانی. قبل از حرکت شهید اکبر منصوری برای آخرین بار با خانواده خود در محل مزار شهدای پائین دیدار نمود و توصیه های مهمی به تمامی خانواده خود کرد که اهم آن عبارت بود از این که: «همیشه در صحنه باشید، امام عزیز را تنها نگذارید، برای من نگران نباشید. جان شما و جان امام، همیشه دعاگوی امام باشید.»
لازم به توضیح است که شهید اکبر در آن روز حال به خصوصی داشت و این بار جبهه رفتن او با دفعات دیگر تفاوت داشت. صورتش پر نور شده بود و با گرفتن عکس های دسته جمعی به خانواده خود و دوستانش می فهماند که دیگر او را نخواهند دید و او به دیدار معبود خویش خواهد شتافت و به آرمانش خواهد رسید. سپس راهی جبهه جنوب گردید. عملیات پرافتخار بیت المقدس شروع گردید و رزمندگان اسلام با توکل به خدای یکتا داغ و ننگ فتح سه روزه تهران توسط نیروهای عراقی را به قلب صدام گذاشتند ولی در تاریخ 61/2/17 در منطقه عملیاتی دارخوئن شهید اکبر منصوری فرمانده یکی از گردان های عمل کننده بر اثر اصابت ترکش خمپاره بعثیان از خدا بی خبر در حین انجام وظیفه خطیر خود مصدوم و مجروح گردید که بلافاصله به بیمارستان جندی شاپور اهواز اعزام گردید. ترکش خمپاره بعثیون در محل نخاع شهید اکبر منصوری اصابت کرده بود که در مدت ۴۸ ساعت معالجات در مورد وی موثر واقع نشده و در نتیجه همچون علی اکبر حسین علیه السلام به لقاء الله پیوست تا ریشه دین اسلامی بارورتر گردد.
عملیات پرافتخار بیت المقدس شروع گردید و رزمندگان اسلام با توکل به خدای یکتا داغ و ننگ فتح سه روزه تهران توسط نیروهای عراقی را به قلب صدام گذاشتند ولی در تاریخ 61/2/17 در منطقه عملیاتی دارخوئن شهید اکبر منصوری فرمانده یکی از گردان های عمل کننده بر اثر اصابت ترکش خمپاره بعثیان از خدا بی خبر در حین انجام وظیفه خطیر خود مصدوم و مجروح گردید که بلافاصله به بیمارستان جندی شاپور اهواز اعزام گردید. ترکش خمپاره بعثیون در محل نخاع شهید اکبر منصوری اصابت کرده بود که در مدت ۴۸ ساعت معالجات در مورد وی موثر واقع نشده و در نتیجه همچون علی اکبر حسین علیه السلام به لقاء الله پیوست تا ریشه دین اسلامی بارورتر گردد.